نام پژوهشگر: ابراهیم شهبازی قبچاق
ابراهیم شهبازی قبچاق فاطمه گلابی
معرفت شناسی یکی از بایسته های بنیادی هرنوع علم است تا بتواند به گونه ای مناسب و هدفمند به تبیین موضوع مورد نظرش بپردازد. برای علوم اجتماعی که دانشی نو ظهور و دارای پیچیدگی های فراوان از جمله موضوع و هدف آن است، داشتن یک روش شناسی متناسب با معرفت شناسیِ محکم بنیاد، می تواند در نزدیک شدن به رسالت این نحله کمک کند. یورگن هابرماس به عنوان یک فیلسوف و جامعه شناس پرنفوذ با آثار گسترده، و کارل پوپر به عنوان یک فیلسوف علم و سیاست با نظریه ی انتقادی اش به روش مرسوم کسب علم، می توانند رهنمون هایی به دست دهند که برای علوم اجتماعی و روش آن مثمر ثمر باشند. نوع معرفت شناسی که هریک از آن ها در آثار خود به کار می برند، برای دانش اجتماعی از اهمیت فراوانی برخوردار است، زیرا که از یک طرف روش و معرفت شناسی پوزیتیویستی بر تحقیقات حاضر مسلط شده است و از طرف دیگر روش های تفسیری و بینش ذهنی کم کم در حال خودنمایی است. در تحقیق حاضر به چگونگی، روش، رسالت و غایتِ معرفت شناسی یورگن هابرماس و کارل پوپر پرداخته شده است و سئولاتی در این باره مطرح شده است که سعی می شود در طول تحقیق بدان ها جواب داده شود. روش مورد استفاده در این تحقیق روش اسنادی است و به صورت بررسی تحلیلی- تطبیقی به مقایسه ی معرفت شناسی یورگن هابرماس و کارل پوپر پرداخته شده است، منابع مورد مطالعه ی دست اول تحقیق عبارتند از آثاری که هرکدام از نویسندگان مذکور در آن ها به معرفت شناسی، چه به صورت ضمنی و چه به صورت آشکار پرداخته اند. در این تحقیق به شیوه ی توصیفی -تبیینی به مقایسه ی آراء یورگن هابرماس و کارل پوپر اقدام شده است. نتایجی که از این بررسی های تطبیقی به دست آمده حاکی از این است که کارل پوپر به عنوان یک فیلسوف علم، معرفت شناسی که به دست می دهد بیشتر در حوزه ی علوم طبیعی بوده و اعتبارش نیز در این علوم قابل دفاع است. روش او ابطال پذیری است و هدف علم را تبیین رخدادهای جهان می داند و روشی که برای علوم اجتماعی پیشنهاد می کند، تحلیل موقعیتی است. اما هابرماس معرفت-شناسی که دارد بیشتر با موضوع و هدف علوم اجتماعی سنحیت دارد و روش عینی-ذهنی و دیالکتیکی را در پیش می گیرد. از نظر وی هدف علم سوق به رهایی و رهاسازی از اجبار است. درمورد کاربرد پذیر بودن معرفت شناسی هرکدام در علوم اجتماعی، این گونه برداشت شد که در رابطه با پوپر می توان به ابعادی اشاره کرد که در علوم اجتماعی کاربردپذیر و مناسب باشند، مانند مسبوق بودن مشاهده به نظریه. ولی در باب هابرماس این نتیجه به دست آمد که معرفت شناسی ایشان اگرچه به لحاظ نظری کاربرپذیر می باشد ولی به لحاظ عملی پیاده کردن آن با توجه به پارادایم غالب کنونی و روابط اقتدار بازدارنده سخت می نماید.