نام پژوهشگر: آسیه مهدی پور
آسیه مهدی پور علیرضا آقا حسینی
پیدایش مفهوم روشنفکری اساسا پیوندی عمیق با مدرنیته دارد این وضعیت در خصوص روشنفکران ایرانی نیز صدق می کند چرا که نخستین آشنایی و مواجه ایرانیان با غرب منجر به شکل گیری اندیشه های روشنفکری شد. روشنفکران ایرانی از آغاز تا کنون تحت تاثیر منطق تقابل های دوتایی مدرنیته یا همان متافیزیک حضور فلسفه غرب، مرزهای هویتی خود را در پیوند با غرب و در گسست با ارزشهای سنتی و دینی خود تعریف می کنند به گونه ای که مدرنیته غربی به فرهنگ مرجع بی قید و شرط آنان تبدیل شده است. پرسش هایی که این رساله بدان پاسخ می دهد این است که چگونه می توان میان تحولات فکری در ایران و غرب ارتباط بر قرار کرد و دیگر اینکه چگونه می توان نقدهایی که از جانب پست مدرن هایی چون ژاک دریدا به بنیان های مدرنیته وارد می شود به گفتمان روشنفکران ایرانی نیز بسط داد. با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی و در پرتو نظریه سه موج مدرنیته لئو اشترواس یعنی عقلانیت شناختی،جمع گرایی ارزش مدار و موج زیبایی شناسی نیچه ای روشن شد که گفتمان های روشنفکری در ایران تحت تاثیر هر یک از این سه موج قرار گرفته است اما رهیافت شالوده شکنانه دریدا می تواند ابزار کارآمدی برای نقد و آسیب شناسی ناکارآمدی سه موج روشنفکران ایرانی باشد. امری که از نوآوری این پژوهش حکایت دارد. چرا که صرفا به تاثیر پذیری و پیوند روشنفکران ایرانی با مدرنیته غربی اکتفا نکرده بلکه از منظر انتقادی پست مدرن هایی چون ژاک دریدا، منطق روشنفکران ایرانی را مورد شالوده شکنی قرار می دهد. از اینرو در هر موج، سه روشنفکر به عنوان نماینده برگزیده شد. هر چند نمی توان گفتمان یک روشنفکر را مشخصا به یک موج خلاصه کرد اما با اندکی جرح و تعدیل به وجود پیوند و گسست گفتمان هر یک از روشنفکران با موج های مدرنیته اشاره شده است. درموج اول (عقلانیت شناختی) بیان شد که گفتمان روشنفکری میرزا ملکم خان،آخوند زاده و آقا خان کرمانی به باز تولید نگرش پوزیتیوستی و استعلایی مدرنیته در قالب تقابل با دین پرداخته است. در موج دوم یعنی جمع گرایی ارزش مدار به گفتمان احسان طبری،خلیل ملکی و علی شریعتی به عنوان نماینده روایت های مختلف چپ گرایی در ایران یعنی مارکسیسم- لنینیسم و سوسیالیسم اشاره شده است که هر یک بنیان ها و عناصر موج جمع گرایی ارزشمدار را در مرکز توجه خود قرار داده اند و اما موج سوم روشنفکری که روایتی انتقادی به مدرنیته دارد و عمدتا تحت الشعاع آموزه ها و نگرش هایدگر و نیچه می باشد، گفتمان رضا داوری اردکانی به عنوان نماینده روایت هایدگری و نیز گفتمان عبدالکریم سروش به عنوان نماینده روایت تأویلی- تفسیری موج سوم مورد شالوده شکنی قرار گرفته است. اما گفتمان امام خمینی(ره) در موج سوم مدرنیته به عنوان گفتمانی که مرزهای متافیزیک حضور غرب را در نوردیده، مورد بررسی قرار گرفته است. در حقیقت اگر متافیریک حضور فلسفه غرب در گفتمان روشنفکران ایرانی بازتولید می شود و مدرنیته غرب لامحاله به فرهنگ مرجع گفتمان روشنفکری تبدیل می شود، گفتمان امام خمینی از این مرزها عبور می کند و با اتکای به اندیشه برخاسته از بسترهای فرهنگ دینی- تاریخی جامعه ایرانی، سلطه منطق استعلایی مدرنیته را ساختار شکنی می کند و در قالب تضاد نور/ ظلمت و ابتنای بر اندیشه نورالانواری به تعریف و تحدید مرزهای هویتی خود می پردازد که در نهایت همه به وحدت وجودی ختم می شود وجهی که در گفتمان مدرنیته و پست مدرن مغفول مانده است. نتایج بررسی شالوده شکنانه سه موج روشنفکری در ایران نشان داد که با وجود بازنمایی و بازتولید متافیزیک حضور غرب و منطق تقابل های دوتایی توسط روشنفکران ایرانی، نمی توان گفت که اساسا دال های سه موج مدرنیته عینا در متن گفتمانی آنها تکرار شده است بلکه با کمک عناصر عمده شالوده شکنی از جمله تکرار پذیری، ابهام و عدم قطعیت معنایی و به تعبیری موقتی بودن درآمیختگی دال ها و مدلول ها، آشکار می شود که لغزش دال های مدرنیته در متن تاریخی اجتماعی جامعه ایرانی دستخوش تحول معنایی شده است به گونه ای که به فراخور متن تاریخی اجتماعی خاص، دال های بر خاسته از متن غربی در متن ایرانی معنایی جدید یافته است. هر چند منطق دلبخواهانه،مستبدانه و استعمار گرانه گفتمانهای مدرنیته به شکلی متحکمانه در پس ذهنیت روشنفکران ایرانی موجب آسیب های جبران ناپذیری شد به گونه ای که با جعل هویت انضمامی با غرب و در گسست با سنت ها و ارزشهای دینی نتوانست بستر تمدن سازی و ظرفیت سازی مدنی جهت پیشرفت را به ارمغان آورد. بنابراین آنچه در شالوده شکنی گفتمان روشنفکری بر می آید بازنمایی منطق متافیزیک حضور غرب و وابستگی و اتصال بی شائبه آن به تفکر غرب است که همچنان به شکلی فرهنگ مرجع و موقعیت خود را در اندیشه روشنفکر ایرانی حفظ کرده است. همچنین علاوه بر آسیب شناسی و شالوده شکنی روشنفکران ایرانی در این رساله ظرفیت های گفتمان امام خمینی برای عبور از ناکارآمدی و وابستگی روشنفکران ایرانی به مدرنیته غربی را به عنوان راهی بدیع در نظر گرفته است.