نام پژوهشگر: نگارالسادات مرتضوی زاده
نگارالسادات مرتضوی زاده ایرج اسکندری
در سده ی 12 و 13 ، ایران کشوری بود، پر آشوب که همزمان، تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زیادی نیز در آن، اتفاق می افتاد. آشنایی ایرانیان با فرهنگ و اندیشه های غربی، نه تنها به تغییرات و جابه جایی های لایه های اجتماعی منجر شد، بلکه در شیوه های آفرینش هنری این سرزمین نیز تأثیری ژرف نهاد. همراه با استقلال تصویر از متن ادبی، تفکر انسان محور رنسانس اروپا در نگارگری این دوران رخ نمود. اینک تلقی هنرمند از انسان نه به عنوان موجودی فرعی که نقشی بود از روایت داستان، و جزئی از کل در هم پیوسته ی عناصر تصویری، بلکه عاملی کلیدی بود که تمامیت صحنه را به خود اختصاص می داد و نیازی به بیان مفهومی ژرف نمی دید. بیان هنری، تنها در عرض اندام و جلوه گری زیبایی او، خلاصه می شد. در واقع علاقه مندی حامیان صفوی به تصاویر واقع گرای غربی، که موجبات گرایش هنرمندان اواخر قرن 11 به شیوه های نقاشی اروپایی شده بود، تولد گونه ای متمایز از هنر تجسمی ایرانی را در پی داشت. هنرمندان مکتب اصفهان بر اساس تجارب فرنگی سازی و نقاشی ارامنه ی جلفای نو و همچنین تأثیر گیری از هنر گورکانیان هند، و تلفیق این سه با شیوه ی آذینی و چکیده پرداز ایران، هنری در خور دربار های شکوهمند ایرانی خلق کردند. بنابراین بر خلاف نظر بسیاری از محققان خارجی و داخلی که هنر سده ی 12 و 13 را، فاقد خلاقیتِ در خور نقاشی ایرانی، الگوبرداری شده و بدون شناخت کافی از اصول زیبایی شناسی تصویر، خشک و خشن توصیف می کنند، باید گفت که هنر مکتب زند و قاجار، از اختلاط رویکرد های مختلف و بعضاً متضادی خلق شد که خود زمینه ساز آفرینشی نو و خلاقانه از هنر گردیدند. نقاشی این دوره نه تنها انحراف از مسیر راستین نگارگری ایرانی نبود، بلکه کوشید تا در قالبی تازه، اساسی ترین خصائص آن را حفظ و ارائه کند.هنرمندان فعال در شیراز عهد کریم خان زند که پس از سال های جنگ و کشتار و آشوب تسلط افغان ها و حکومت کشور گشای نادر افشار، بلاخره مأمنی برای آفرینش خلاقانه ی هنری یافته بودند، نقاشی های پیکر نمای بزرگ اندازه ای به شیوه ی رنگ روغن آفریدند که خصوصیات مکتب نگارستان یا پیکر نگاری درباری دوره ی قاجار را پایه گذاری نمود. همچنین زیر نفوذ شخصیت خود نما و تجمل پرست فتحعلی شاه بود که معیار های هنر سده ی 12 و 13 به ثبات دست یافتند. آذین گرایی افراطی، شکوه توأم با خشکی و رنگ گزینی محدود از دایره ی رنگ های گرم، از جمله خصوصیات این مکتب به شمار می رود. دوران شکوه پیکر نگاری درباری، با مرگ فتحعلی شاه به سر آمد، و در دوره ی محمد شاه، نقاشی های اندکی با خصلت های ممتاز این سبک، آفریده شد، لیکن آثار همین دوران کوتاه، چنان شکوهمند بود و چنان آمیخته گی دلچسب و هنرمندانه ی شیوه های غربی و ایرانی را نشان می داد که نمی توان چیره دستی نقاش را در هم آمیزی ماهرانه ی عناصر متضاد نادیده انگاشت. و این همان خصلتی بود که همواره هنر ایرانی را از ورطه ی یکنواختی، فساد و تکرار رهانیده بود.