نام پژوهشگر: محمود رضایی دشت ارژنه
زهرا خیری زاده منوچهر جوکار
در این جستار شخصیت این پادشاه جهان گشا در متون پیش از اسلام،شاهنامه فردوسی و اسکندر نامه نظامی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و روشن شد که شخصیت اسکندر در گذر تاریخ از حالتی گجسته به شکلی خجسته دگرگون شده است
امیره کاظم زاده پروین گلی زاده
شاهنامه? ایلیاد و ادیسه? سه شاهکار بزرگ ادبیات حماسی جهان است که با هنرمندی تمام? فرهنگ و تمدن ایران? یونان و روم زا در خود به نمایش گذاشته اند. در این جستار کوشش شده است تا با واکاوی این سه اثر سترگ? روشن شود که زن در هر یک از این آثار چه جایگاه و منزلتی دارد؟ آیا در آثار یاد شده? زنان نیز پا به پای مردان? بوده اند؟ آنچه را که نگارنده پس از بررسی دقیق سه اثر یاد شده و بازنمایی کنش های برجسته ی زنان در این آثار دریافت? این است که در هر سه اثر مورد بحث? زن جایگاه رفیعی دارد? اما در شاهنامه زنان بسیار زمینی ترند و نسبت به ایلیاد و اودیسه? حضوری محسوس تر دارند. از دیگر سو? به نظر می رسد که در شاهنامه? زنان نمود بیشتری دارند و نسبت به ایلیاد و اودیسه در متن حوادث دخیلند تا حدی که گاه حتی به مقام پادشاهی نیز می رسند.
زهرا خرمیان محمود رضایی دشت ارژنه
در سراسر زندگی انسان و در باور همه ی قوم ها و ملّت ها، نیروهایی دیده شده است که همواره پهنه ی هستی را میدان ستیز و جنگ کرده تا بتوانند بر هستی چیرگی یابند. نیروهای نیک در یک سو و بدکاران در سوی دیگرِ این نبرد همیشگی لشکر آراسته اند. در باور ایرانیان باستان، جهان مینوی و هستی گیتیانه، پیوسته دست خوش نبرد پیروان اهورایی و دیوهای اهریمنی می شده است. خاستگاه دیو و اهریمن و دیگر پتیاره های آسیب رساننده به هستی اهورایی از کهن ترین اسطوره های ملل بوده است؛ چنان که ردّپای آن ها در افسانه های میان رودان، اسطوره های هندوان و داستان های آریاییان دیده شده است. این دیوان و اهریمنان در آغاز نه تنها چهره ی پتیارگی نداشتند؛ بلکه برخی تا بلندای مرتبه ی الهگی قد برافراشته اند. در باور آیین مزدیسنا برخی از این الهگان از بلند مرتبگی فرو افتاده و به درّه ی پست دیوی در غلتیده اند. پژوهش حاضر می کوشد تا در چرایی و چگونگی خویشکاری ها و کارکرد اهریمنان و دیوان کندوکاو کرده؛ به شناخت و شناسایی آنان نایل گردد. اوستا و نوشته های پهلوی در روایت های اسطوره و گاه تاریخی خود بازتاب دهنده ی آیین ها، رفتارها و اندیشه های این پدیده های هستی برانداز بوده اند. در شاهنامه ی فردوسی که می توان آن را آینه ای در برابر آینه ی ایران باستان دانست؛ بسیاری از رفتارهای دیوها با تأثیرپذیری از محیط و فرهنگ سده ی سوم و چهارم در داستان ها و روایت های ملّی باز تابیده است تا روشنگر راه نیکی و دوری از راه تاریک بدی برای دانایان و خردگرایان باشد. به هر روی، اگر دیو در اوستا و متن های پهلوی، هستیِ شریرانه دارد و در برابر انسان ها ایستاده است، برداشت فردوسی آن است که می تواند در پیکره ی انسان ها نیز جهان هستی را به نابودی بکشاند. از این رو فردوسی کوشیده است به این جنبه از دیو و رفتارهای دیوسارانه ی انسان ها بپردازد. وی این موضوع را در چهره ی افراسیاب و ضحّاک به روایت کشیده است.