نام پژوهشگر: حبیب ارجمند زاده
لطیف حسینی حبیب ارجمند زاده
یکی از مباحث مهم وکلیدی در تاریخ عصر صفوی ،بررسی وضعیت ومناسبات تصوف وتشیع است.چون تاریخنگاری این عصر بیشترین تاکید وتوجه را به این مساله اختصاص داده که صفویان را حکومتی شیعی ودارای منشا وخواستگاه صوفیانه معرفی نماید،بنابراین ضروری است تا این ادعا در بوته ی آزمایش مورد دقت قرار گیرد. محققین معاصر بیشترین تلاش خود را بر این امر مصروف کرده اند که با طرح مباحث صرفا نظری وچشم پوشی از واقعیات تاریخی ؛شکل گیری حکومت صفوی را حاصل وحدت تشیع وتصوف معرفی کنند واین دو عنصر را باعث ادامه حیات سیاسی این حکومت بدانند. در بررسی دوره ی صفوی نمی توان با بلند پروازی از این حکومت سخن گفت ،باید اثرات مخرب حملات مغول را دراین دوره در نظر گرفت وبا دقت تصوف این دوره را باز شناسی کردوطرایق صوفیه را مورد بررسی قرار داد. نمی توان از تصوف عصر صفوی سخن گفت وآن را با تشیع مرتبط ساخت ولی از صوفیه ی قزلباشی وویژگیهای فکری واعتقادی آن سخن نگفت ویا طرایق سنی مذهب مانند شاذلیه،نوربخشیه را نادیده گرفت،چیزی که بیشترین بهانه را به دست مخالفین تصوف می داد. روی دیگر سکه ی مناسبات،یعنی تشیع نیز باید با دیدی انتقادی نگریسته شود ،چون تشیع نیز مانند تصوف وضعیتی به هم ریخته داشت ونمی توان برای تشیع این دوره تعریفی واحد ارائه کرد. تشیع قزلباشی از یک طرف وتشیعی که با تلاشهای شاه طهماسب وهمت علمای جبل عاملی درایران پایه گذاری شد وبیشتر جنبه ی فقاهتی داشت ،شکل غالب تشیع این دوره را تشکیل می دهندوهرگونه بررسی مناسبات تشیع وتصوف بدون در نظر گرفتن تشیع فقاهتی غیر ممکن است. تشیع فقاهتی آنچنان علیه تصوف عصر صفوی شورید که اعتراض برخی علمای بزرگ شیعی را نیز به دنبال داشت ،که خود فصلی مهم از مناسبات تشیع وتصوف را به خود اختصاص می دهد وتشیع فقاهتی را رودر روی تشیع عرفانی قرار می دهد. تحقیق حاضر بر آن است با شناخت مشکلات وشناسایی انواع تشیع وتصوف رایج در عصر صفوی ،مناسبات این دو را اعم از همکاریها وتنش ها بررسی نماید وعلل وعوامل اختلافات را از انگیزه های سیاسی واعتقادی مشخص کند. کلمات کلیدی:
محمد مریوانی حبیب ارجمند زاده
خاندان گروس یکی از خاندان های ایرانی الاصل کُرد زبان بود که حکومت ولایت گروس به مرکزیت بیجار را از دوران تیموری تا اواخر دوره ی قاجار بر عهده داشت. نام این خاندان از اواسط دوران صفویه در منابع ذکر گردیده که علاوه بر حکومت در ناحیه ی گروس در سایر مناطق ایران نیز حکمرانی نموده اند. گروسی ها از قرن دهم هجری به بعد، به عنوان خاندانی تاثیرگذار در جریان تاریخ محلی ایران، به شمار می روند. به طوری که در طی دوران حکومت صفویه، افرادی از این خاندان به پاس خدماتشان به صفویان، به حکمرانی در گروس و نواحی دیگری از کشور دست یافتند. پریشانی سیاسی ایران پس از مرگ نادر و دوره ی کوتاه مدت زندیه تا انتقال قدرت به حکومت قاجاریه سبب شد که مناطق غربی ایران به کانون اصلی درگیری های سیاسی تبدیل شود و خاندان گروس نیز در این مرحله از تاریخ ایران به عنوان یکی از تاثیرگذارترین حکومت های محلی، نقش زیادی را ایفاکرد. شهرت و حشمت این خاندان در دوره های زند و قاجار به اوج رسید و افرادی از آن ها پست های مهم و کلیدی کشور و حکومت ایالات مختلف را به دست گرفتند و در امور کشور تأثیرگذار تر از گذشته گردیدند؛ به طوری که در این مدت خدمات زیادی هم به کشور و هم به ولایت تحت حاکمیت خود یعنی بیجار گروس کردند. از جمله افراد این خاندان که تأثیر گذارتر از سایرین بود و پست های مهم و حساس کشوری را بر عهده داشت، حسنعلی خان امیرنظام گروسی بود که تا سرحد صدارت در دوران مظفرالدین شاه قاجار پیش رفت. در این اثر تلاش گردیده است تا اقدامات و خدمات این خاندان به کشور و شهر بیجار به عنوان موطن آن ها، از دوران صفویه تا پایان قاجار شناسایی و مورد بررسی قرار گیرد.
رسول عبدالهی حبیب ارجمند زاده
تجدد و نوگرایی تحولات گسترده سیاسی، فرهنگی و فکری در تاریخ معاصر ایران را موجب گردید. بخشی از این تحولات در حوزه تاریخ نویسی و تاریخ نگاری بود. در این حوزه از دوره¬ی ناصرالدین شاه جریان نوینی در تاریخ نگاری شروع به رشد و گسترش نمود که بر اساس اندیشه ها و افکار غربگرایانه استوار بود. در این رویکرد جدید تاریخ بر اساس جهان بینی و دیدگاه های سنتی گذشته نوشته نمی شد، بلکه بر مبنای اندیشه های غربی به نگارش در می آمد. در این اندیشه ها تلاش بر آن بود که دین به حاشیه تاریخ رانده شود و ارزش هایی چون ملت گرایی، نژادپرستی، قوم پرستی جایگزین آن شود. تلاش های این جریان ها به شکل گیری یک جریان غربگرایانه¬ی تاریخ نویسی تحت عنوان تاریخ نگاری ناسیونالیستی منتهی شد. در این تلاش ها افرادی غربگرا همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی نقشی اساسی داشتند. مورخان و نویسندگانی که بر اساس این جریان به نگارش تاریخ می پرداختند، تاریخ را بر اساس ارزش هایی چون مرکزیت گرایی، باستان گرایی و ملت پرستی نقل و روایت می کردند. در دوره پهلوی اول شخصیت هایی چون احمد کسروی، حسن پیرنیا، ذبیح بهروز، صادق هدایت، رشید یاسمی، عباس اقبال بر اساس این رویکرد به نوشتن تاریخ می پرداختند. آنان در نوشته های خود ایده هایی چون عظمت ایران باستان، دین زرتشتی و شاهان باستانی ایران را تمجید می کردند و در همان حال تاریخ اسلام را نادیده می گرفتند و به تحقیر عرب ها و فرهنگ و تمدن اسلامی می پرداختند.