نام پژوهشگر: بتول احذی
ملاحت امانی بتول احذی
اختلال وسواس فکری-عملی، اختلال اضطرابی است که با عملکرد فرد تداخل می کند، با افکار و اعمال وسواسی و یا هر دو مشخص می شود. پژوهش حاضر با هدف بررسی میزان شیوع اختلال وسواس فکری-عملی و تعیین اثربخشی روشهای رفتاردرمانی دیالکتیکی و درمان مبتنی بر استنتاج بر کاهش علائم وسواس فکری و عملی زنان انجام شده است. لذا روش های تحقیق حاضر از نوع زمینه یابی و نیز آزمایشی گسترش یافته بود. حجم جامعه آماری زنان 20 تا 40 سال شهر اردبیل 96056 بود که با استفاده از نمونه گیری خوشه ای تعداد 1790 زن انتخاب شدند. شرکت کنندگان پرسشنامه وسواس فکری وعملی را تکمیل کردند و بعد از جدا کردن پرسشنامه های ناقص، داده های مربوط به 1557 نفر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و از زنانی که یک انحراف معیار بالاتر از میانگین در پرسشنامه وسواس فکری عملی بودند، مصاحبه تشخیصی به عمل آمد. از بین افرادی که تشخیص اختلال وسواس فکری-عملی را دریافت کردند، و داوطلب شرکت در تحقیق بودند، 45 نفر بصورت تصادفی در سه گروه درمان مبتنی بر استنتاج، رفتاردرمانی دیالکتیکی و کنترل قرار گرفتند. گروه های آزمایشی 12 جلسه درمان مربوطه را دریافت کردند. آزمودنی ها در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری پرسشنامه های وسواس فکری و عملی یل براون، تنظیم شناختی هیجان، آشفتگی استنتاج، اضطراب و افسردگی بک را تکمیل کردند. داده های جمع آوری شده با استفاده از تحلیل کواریانس با اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که شیوع وسواس فکری و عملی در بین زنان 37/9 درصد می باشد. همچنین نتایج نشان داد که در گروه های آزمایشی وسواس های فکری و عملی و افسردگی نسبت به گروه کنترل به طور معناداری کاهش پیدا کرد. در حالیکه میزان اضطراب تنها در گروه درمان مبتنی بر استنتاج بطور معنی داری کاهش یافته بود. همچنین راهبردهای تنظیم هیجانی در گروه رفتاردرمانی دیالکتیکی بهبود و میزان آشفتگی استنتاج در گروه درمان مبتنی بر استنتاج کاهش یافته است. درمان مبتنی بر استنتاج در کاهش علائم اختلال وسواس فکری- عملی از رفتاردرمانی دیالکتیکی اثربخش تر بوده است. کاهش علائم وسواس فکری و عملی در درمان مبتنی بر استنتاج با کاهش آشفتگی استنتاج و در رفتاردرمانی دیالکتیکی با افزایش استفاده از راهبردهای تنظیم هیجانی همراه بوده است. درمان مبتنی براستنتاج با ترغیب بیمار به نامعتبر دانستن تردیدهای اولیه و اعتماد به ادراکات خود و رفتاردرمانی دیالکتیکی با افزایش تحمل تنیدگی، انعطاف پذیری و مهارت های تنظیم هیجان منجر به کاهش وسواس شده است.