نام پژوهشگر: سید مصطفی مختاباد
آینا قطبی یعقوبی سید مصطفی مختاباد
نقد فمینستی تاریخ تئاتر جهان، نشان گر این نکته است که هنر نمایش، در طول دوران حیات خویش، موفق به بازنمایی تصویر حقیقی از زنان نبوده است. سلطه مذکر بر تمامی ابزارهای قدرت و ارتباط جمعی، شیوه مرسوم اداره تمامی جوامع در طول تاریخ و پدرسالاری، فرهنگ مسلط جهان بوده است. از این رو در بیشترین زمان از تاریخ تئاتر، یا با غیبت زنان مواجهیم و یا با تصاویر کلیشه ای و غیرواقعی از آنها. کلیشه های خیالی زنان، در قالب های از پیش تعیین شده ی «زن خوب/زن بد»؛ تصویر مادر-همسر درکنار کلیشه معشوقه؛- به عنوان مهم ترین کارکردهای زنان- و تصویر معروف فاحشه(لکاته در فرهنگ فارسی)؛ به عنوان اغواگری ویرانگر، بیشترین میزان از بازنمایی زن را در کلیت تاریخ تئاتر شامل می شوند. اما با این ساخت های مردانه از یک زن ایده آل و یا مطرود که تقویت کننده خواست های ایدئولوژی مسلط زن ستیز در فرهنگ خود هستند، چه باید کرد؟ نقادی دراماتیک فمینیستی با بررسی بازنمایی زنان در تئاتر به این پرسش پاسخ می دهد. این پایان نامه به بررسی تطبیقی دو دوره متفاوت از تاریخ تئاتر ایرانی (سال های جنگ و دوران اصلاحات) از منظر نقد فمینیستی می پردازد. این دو دوره که هرکدام از آن ها هشت سال به طول می انجامد، از منظر جایگاه زنان در عرصه تئاتر، وضعیت کاملا متضادی دارند. سال های جنگ، دوره غیبت زنان و دوران اصلاحات، زمان شکوفایی آن ها است. در دوران جنگ، مشارکت زنان در تئاتر به کمترین میزان، تقلیل یافته و تصاویری محو، کمرنگ، منفعل و خیالی از آنها تولید می شود. در دوران اصلاحات اما برای اولین بار در تاریخ تئاتر ایرانی، زنان حضوری جدی درقالب مولف و منتقد را تجربه کرده و بازنمایی تصویر زنان نیز چون سابق انتزاعی و کارکردمدار نیست. این پایان نامه با بررسی تطبیقی این دو دوره از منظر فمینیستی قصد دارد تا قدمی در راه رشد جایگاه زنان در تئاتر ایرانی بردارد.
سیمین مشکواتی سید مصطفی مختاباد
پژوهش حاضر سعی دارد تا با بررسی جلوه هایی از هویت ایرانی به مطالعه فرهنگی درام سه دهه اخیر ایران (1360-1390) بپردازد. مسئله اصلی این تحقیق شناخت دگرگونی های هویت در متون نمایشی به عنوان نماد مکتوبی از کنش های اجتماعی هر دهه است. در برابر ارزش های بنیادین دهه 60، دردهه 70 مفاهیمی از دنیای مدرن که تاکنون حذف شده بود یعنی در واقع «مفاهیم به حاشیه رانده شده تجدد گرایی»، باز مورد توجه قرار می گیرد. گفتمان ادبی در نمایشنامه های دهه 70 رویکردی نخبه گرایانه یافته و نظام معانی و پیام های خود را معطوف به طبقه یا طبقات خاص اجتماعی (طبقه جدید متوسط شهری با سبک زندگی مدرن گرایانه) نموده است.در دهه 80 اما هویت برنامه دار محقق نشده و آثار نمایشی گویای نوعی هویت گریزی و از خود بیگانگی اشخاص نمایش است و شکاف بین انسان و جهان اجتماعی بیرون از او را نشان می دهد.