نام پژوهشگر: حبیب الله نجفی هزارجریبی
زهرا یونسی حبیب الله نجفی هزارجریبی
پژوهش حاضر به منظور بررسی میزان آگاهی روسای ادارات آموزش و پرورش استان مازندران از مبانی فلسفی برنامه ریزی درسی و اصول یادگیری به منظور ارائه الگوی عملی جهت ارتقاء دانش و مهارتهای آنان در سال تحصیلی 90 – 89 انجام شد. این پژوهش به صورت زمینه ای و با هدف کاربردی انجام شده و 28 نفر از روسای ادارات آموزش و پرورش استان مازندران که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی از میان جامعه آماری ( 32= n ) انتخاب شده اند، به پرسش نامه محقق ساخته که حاوی 23 سوال چهار گزینه ای در حوزه مبانی فلسفی برنامه ریزی درسی و اصول یادگیری بوده، پاسخ داده اند. و نتایج بدست آمده با استفاده از شاخص های آمار توصیفی ( میانگین، انحراف معیار، فراوانی و درصد فراوانی ) و آمار استنباطی با کمک جداول و نمودارها مورد بررسی قرار گرفتند. که عمده ترین یافته های پژوهش بیانگر این است که میزان آگاهی روسای ادارات آموزش و پرورش استان مازندران از مبانی فلسفی برنامه ریزی درسی با کسب میانگین 23/10 و میزان آگاهی آنان از اصول یادگیری با کسب میانگین 33/11 در حد متوسط بوده است. همچنین با وجود تفاوت در میانگین بدست آمده از میزان آگاهی روسای آموزش و پرورش از مبانی فلسفی برنامه ریزی و اصول یادگیری بر حسب رشته تحصیلی ( مرتبط با علوم تربیتی و غیر مرتبط با علوم تربیتی) و مدرک تحصیلی( لیسانس و فوق لیسانس )، بین میزان آگاهی بر حسب متغیرهای مذکور رابطه ای وجود ندارد. واژه های کلیدی: مبانی فلسفی برنامه ریزی درسی، اصول یادگیری، روسای ادارات آموزش و پرورش استان مازندران.
صغری یونسی قلعه حبیب الله نجفی هزارجریبی
هدف پژوهش حاضر بررسی میزان آگاهی مدیران مدارس دوره متوسطه شهرستان بهشهر از مبانی فلسفی برنامه ریزی درسی و اصول یادگیری به منظور ارائه راهکارها و پیشنهادها جهت ارتقاء دانش و مهارتهای آنان در سال تحصیلی 90 – 89 انجام شد. این پژوهش به صورت زمینه ای و با هدف کاربردی انجام شده و 38 نفر از مدیران مدارس متوسطه شهرستان بهشهر که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی از میان جامعه آماری ( n = 47) انتخاب شده اند، به پرسش نامه محقق ساخته که حاوی 30 سوال چهار گزینه ای در حوزه مبانی فلسفی برنامه ریزی درسی ( 15-1 ) با پایایی 81 صدم و اصول یادگیری ( 30-16 ) با پایایی 79 صدم بوده، پاسخ داده اند. و نتایج بدست آمده با استفاده از شاخص های آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار، فراوانی و درصد فراوانی ) و آمار استنباطی با کمک جداول و نمودارها مورد بررسی قرار گرفتند، که عمده ترین یافته های پژوهش بیانگر این است که میزان آگاهی مدیران مدارس متوسطه شهرستان بهشهر از مبانی فلسفی برنامه ریزی با کسب میانگین 75/7 پایین تر از حد متوسط و میزان آگاهی آنان از اصول یادگیری 74/10 در حد متوسط بوده است. همچنین با وجود تفاوت در میانگین بدست آمده از میزان آگاهی مدیران مدارس متوسطه از مبانی فلسفی برنامه ریزی درسی و اصول یادگیری بر حسب رشته تحصیلی ( مرتبط با مدیریت و غیر مرتبط با مدیریت ) و مدرک تحصیلی ( لیسانس و فوق لیسانس ) و جنسیت، بین میزان آگاهی بر حسب متغیر های مذکور رابطه ای وجود ندارد. واژه های کلیدی : مبانی فلسفی برنامه ریزی درسی، اصول یادگیری، مدیران مدارس متوسطه
علی اکبر عرفانی حبیب الله نجفی هزارجریبی
پژوهش حاضر با هدف «بررسی رابطه بین فلسفه تربیتی و روش تدریس دبیران دوره متوسطه شهرستان بهشهر» صورت گرفته است. این پژوهش به صورت پیمایشی و با هدف کاربردی انجام شد و 277 نفر از دبیران شاغل به تدریس در مدارس دوره متوسطه که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای و تصادفی ساده از جامعه (439=n ) انتخاب شده بودند به دو پرسشنامه محقق ساخته ای که بطور جداگانه شامل پرسشنامه فلسفه تربیتی (حاوی 25 سوال با طیف لیکرت) با پایایی 88/0 و پرسشنامه روش تدریس ( حاوی 20 سوال با طیف لیکرت) با پایایی 81/0 ، پاسخ داده اند. و داده های بدست آمده با استفاده از شاخص های آمار توصیفی (جداول توزیع فراوانی، نمودار، درصد، ضریب همبستگی پیرسون، ضریب تعیین و طبقه بندی داده ها) و آمار استنباطی (آزمون t برای دو گروه مستقل، تحلیل واریانس یک راهه، آزمون تعقیبی دانکن و آزمون فریدمن) مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. عمده ترین یافته های پژوهش حاکی از آن است: 1- فلسفه تربیتی غالب بین دبیران، بر اساس نتایج بدست آمده فلسفه تربیتی اسلام است. 2- روش تدریس غالب بین دبیران، بر اساس نتایج بدست آمده روش تدریس فعال است. 3- بین فلسفه تربیتی معلمان و روش تدریس آنان با احتمال 95% رابطه مستقیم وجود دارد. کلید واژه ها: فلسفه تربیتی، روش تدریس، دبیران دوره متوسطه شهرستان بهشهر
فاطمه احمدی زهره اسماعیلی
کسب مهارت های زندگی که عمدتا ً از دوران کودکی آغاز می شود، موجب می گردد تا فرد به مجموعه ای از توانایی ها در زمینه سازگاری در رفتار دست یابد و با ایفای نقش های اجتماعی در کمال ایمنی با مسائل و نیازهای خود روبروشود و به حل و فصل آن ها مبادرت نماید.در اینجا نقش نهاد های آموزشی به خوبی روشن می شود.امروزه نهادهای آموزشی به آموزش انواع مهارت های زندگی به کودکان و نوجوانان می پردازند و آنان را برای زندگی اجتماعی مثبت و مفید و تسریع روند رشد و توسعه جامعه آماده می سازند بنابراین ضرورت دارد تا انواع مهارت های زندگی در کتاب های درسی،خصوصا ً در دوره ابتدایی مورد بررسی قرار گیرند.بنابراین هدف از انجام این پژوهش نیز تحلیل محتوای کتاب های فارسی بخوانیم دوره ابتدایی از بعد تقویت مهارت های زندگی می باشد مهارت هایی که در این پژوهش تحلیل شدند عبارتند از مهارت خودآگاهی،مهارت همدلی،مهارت روابط بین فردی،مهارت حل مسئله و مهارت تفکر خلاق.روش پژوهش مورد استفاده در این پژوهش روش تحلیل محتوا با استفاده از روش آماری توصیفی و برگرفته ازروش ویلیام رومی می باشد. جامعه آماری این پژوهش نیز "کتاب های فارسی بخوانیم" دوره ابتدایی در پنج پایه اول،دوم سوم،چهارم و پنجم ابتدایی است. و نمونه آماری نیز دو بخش متن و فعالیت کتاب ها می باشد. یافته های بدست آمده از تحلیل نشان می دهد که بین میزان توجه به هر یک از مولفه ها ی آموزش مهارت های زندگی تفاوت وجود دارد. به طوریکه مهارت همدلی با 10/30 درصد بیشترین و پس از آن به ترتیب مهارت خودآگاهی با 05/29 درصد ،مهارت روابط بین فردی با 51/17 درصد ، تفکر خلاق با 78/13 درصد و مهارت حل مسئله با 19/10 درصد بکار گرفته شدند.