نام پژوهشگر: حبیبالله دانششهرکی
سید علی اکبر فاطمی احمد عابدی ارانی
شناخت نفس انسان اهمیتی شگرف در تعیین مسیر زندگی فردی و اجتماعی دارد تا ما ندانیم که کیستیم و چرا هستیم و حقیقت ما چیست نمی توانیم مسیر زندگی خویش را پیدا کنیم از این روی در این نوشته خواهان بررسی معرفت نفس از نگاه شیخ بهایی هستیم. البته از آنجا که معرفت نفس رابطه بسیار نزدیکی با خداشناسی داشته و شیخ بهایی عقیده متمایز از حکماء را در خداشناسی مطرح کرده است، ما نیز بر آن شدیم تا علاوه بر معرفت نفس، اشاره ای به خداشناسی ایشان داشته باشیم. لازم به ذکر است برای بیان کردن نظرات شیخ بهایی در معرفت نفس، ابتدا باید معنای کلی نفس مطرح شود و عقیده حکماء اسلامی نیز بیان شود تا به کلیتی درباب معرفت نفس برسیم و بتوانیم معرفت نفس را از نگاه شیخ بهایی مورد ارزیابی و نقد قرار دهیم. از آنجا که میان حکماء اسلام، سه تن از شخصیت های معروف که هر کدام دارای نظرات مخصوص به خود بوده و حکمت های مختلفی را ابداع کرده اند، ابتدا نفس را از منظر آنها بررسی کرده و بعد به آراء شیخ بهایی می پردازیم. ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا بی شک سه تن از افراد شاخص در فلسفه اسلامی بوده اند و تأثیرات بسیار بزرگی در سیر تحولات فکری فلاسفه و متفکران داشته اند. بیان خلاصه ای از دیدگاه آنها، ما را در شناخت کلی نفس و نقد نگاه شیخ بهایی بسیار کمک می کند. شیخ بهایی در باب معرفت نفس با نگاهی متفاوت از حکماء به شناخت نفس پرداخته و عنوان می کند انسان توانایی شناخت خود را نداشته و بالطبع از شناخت خداوند نیز عاجز است. در باب معرفت نفس نظرات گوناگونی وجود دارد و یکی از آنها عدم شناخت نفس می باشد و شیخ بهایی این نظر را پذیرفته است زیرا نفس موجودی الهی بوده و انسان توان شناخت آن را ندارد. در باب معرفت رب نیز شیخ بهایی می گوید اگر بتوان خدا را شناخت فقط از راه الهیات تنزهی بوده و صفات خداوند را فقط از راه سلب می شناسیم. به این صورت که هر آنچه انسان در خود می یابد، به خداوند نسبت می دهد با این تفاوت که تمام نقص و عیب ها را از آن سلب می کند. این نظر کاملاً متغایر با نظر حکماء مسلمان بوده که آنها قائل به الهیات ایجابی هستند نه سلبی.
محمد خلقی حبیب الله دانش شهرکی
از جمله مباحثی که سال¬های متمادی فکر علمای شیعی را به خود مشغول کرده، پرسش از رهبری جامعه در دوران غیبت معصومین است. به دیگر سخن، در دوران غیبت دوازدهمین امام معصوم، علمای شیعی با این مشکل مواجه شدند که چه کسی باید در زمان غیبت، زعامت حکومت را در دست بگیرد؟ در این نوشتار با تجزیۀ این مشکل به مسأله¬های متعدد، نشان دادیم که اگر مسأله را به صورت «بدون توجه به این¬که خداوند برای زمان غیبت دستوری داده یا نه، چه کسی باید در مسند حکومت قرار گیرد؟» طرح نماییم، فلسفۀ سیاسی اسلامی متکفل پاسخ به آن خواهد بود. برای پاسخ به این مسأله، با اشاره به اقسام چهارگانۀ موجودات ، نشان دادیم که انسان موجود ناقصی است که برای تکامل نیازمند ولیّ می¬باشد. از سوی دیگر، مشخص شد که جامعه هم دارای وجود حقیقی است و چون این وجود هم ناقص می¬باشد، بنابراین باید در رأس حکومت شخص راه¬بلدی قرار گیرد تا انسان¬ها را هم در بُعد فردی و هم در بُعد اجتماعی تکامل دهد. همچنین با تحلیل ابعاد وجود انسان دریافتیم که انسان دارای سه مرتبۀ عقل، خیال و ظاهر است و از آن¬جایی که فقه اصغر، فقه اوسط و فقه اکبر متکفل رشد هر یک از این نشئات هستند، در نتیجه سرپرست جامعه باید این سه نوع فقاهت را دربرداشته باشد. در ادامۀ این پژوهش آشکار شد که مشروعیت ولی فقیه، مشروعیت الهی است و ولی فقیه موظف به القای عقاید مستحکم و اخلاق حسنه به جامعه، اجرای احکام الهی، محافظت از حیات انسان¬ها و بهبود معیشت افراد جامعه می¬باشد. البته ولی فقیه برای اجرای صحیح این وظایف علاوه بر فقاهت باید دارای چهار ویژگی 1. عمل¬کنندۀ به قوانین الهی، 2. قدرت مدیریت جامعه، 3. قدرت توجیه و اقناع مردم و 4. ارجاع جزئیات به کلیات باشد. در پایان این تحقیق نشان داده شد که ولی فقیه با ویژگی¬هایی که برای وی برشمردیم، شدیدترین وجود را نسبت به افراد جامعه دارد.