نام پژوهشگر: پریسا لاهوتی
نرگس مدنیان محمدی مژگان مهدوی زاده
تئاتر یکی از هنرهای ادبی جامعه، در حقیقت متنی نوشتاری است که بر روی صحنه ارائه می گردد. این هنر می بایست توسط گروهی از مردم که دارای فرهنگ، زبان و اشتغالاتی مشترک هستند درک شود. همچنین فضایی است که نویسنده، کارگردان، بازیگران و تماشاگران هماهنگ می شوند تا به گفتگو بپردازند. در نتیجه ارائه نمایش نیازمند روشی است که بتواند افکار نمایش نامه نویس را به خوبی بیان کند. برای بیان این افکار تئاتر به زبانی احتیاج دارد که در حقیقت شامل گفتگویی به نثر یا نظم و نشانه های آوایی و تصویری می باشد که بسته به دوره های ادبی، تحولات و شرایط سیاسی اجتماعی عصر خود تغییر می کند. در قرن هجده میلادی، روشنفکران فرانسوی به خاطر مادی گرایی، دید جامعه را به سمت تساوی حقوق بشر بردند. تئاتر برای آن ها نوع ادبی با قدرت بسیار بالایی بود که می توانست با تماشاگر به دلیل بهره گیری از زبان روزمره و دو حس شنیداری و دیداری تماس بهتری برقرار کند. بومارشه همزمان مرد سیاست و درام نویس منحصربه فرد عصر خود، تلاش کرد تا تئاتر فرانسه را با به کار گیری تئوری های دیدرو و دانش بالای زبانی خود دوباره احیا کند. برخلاف قرن هجده، در قرن بیست دنیا در حالی که از جنگ های جهانی افسرده است، تمایلی به ارتباط ندارد. برای این مردم ارتباط کلامی مرده است؛ آن ها با دنبال دیگر وسایل ارتباطی می گردند. بدین گونه زبان نشانه شناسی تئاتر شرق را برای شرایط اجتماعی خود مناسب می بینند. بکت، وارث آوانگارد ها ترجیج می دهد تا در نمایش نامه هایش زبان را تا حد بی نهایت خلاصه کند، پس به واسطه عناصر صحنه گاه با معانی سمبلیک و زبان حس پیام خود را منتقل می کند. هدف از این تحقیق بررسی تطبیقی زبان نمایشی در عروسی فیگارو اثر بومارشه و در انتظار گودو اثر بکت می باشد. در نتیجه در فصل اول به تحولات زبان تئاتر در قرن هجده و خصوصیات زبان بومارشه می پردازیم. سپس در فصل بعدی همین روند را برای بکت خواهیم داشت. بدین ترتیب، قسمت سوم، تحلیلی تطبیقی از زبان نمایش دو نویسنده خواهد بود.