نام پژوهشگر: هدایت الله اعتمادی زاده
هدایت الله اعتمادی زاده احمدرضا نصر
چکیده پژوهش میان رشته ای، پژوهشی است که طی آن پژوهشگران رشته های مختلف، با اطلاع از فعالیت یکدیگر و داشتن همکاری و هماهنگی با یکدیگر و تلفیق روش ها، مفاهیم و نظریه های رشته های مختلف به طور مشارکتی و تعاملی به پژوهش راجع به یک مسئله مشترک می پردازند و نتایج کار خود را در گزارش های مشترک ارائه می کنند. هدف اصلی این پژوهش تبیین جامع پژوهش میان رشته ای، و ارائه راه کار هایی برای توسعه و تداوم آن بوده است. این پژوهش از نوع پژوهش های کاربردی محسوب می شود و طی چند مرحله و با روش توصیفی- پیمایشی انجام شده است. در هر یک از مراحل، به تناسب طرحی که برای انجام پژوهش در پیش گرفته شده، از ابزارهای ویژه و به تبع آن جامعه آماری خاصی استفاده شده است. برای نیل به هدف اصلی پژوهش، به شناسایی و تعیین میزان قوتها و ضعفها پژوهش میان رشته ای (عمده ترین نتایج مثبت و منفی) و فرصتها و تهدیدهای (عمده ترین عوامل تسهیل کننده و محدود کننده) بررسی میزان وجود پیش بایستها و الزام های تحقق پژوهش میان رشته ای در سه سطح فردی، سازمانی و اجتماعی؛ و همچنین تعیین جایگاه نظری و عملی این نوع پژوهش در مقایسه با سایر پژوهش ها (انفرادی تک رشته ای، انفرادی چند رشته ای، گروهی چندرشته ای، گروهی تک رشته ای، متکثر رشته ای، و فرارشته ای) پرداخته شد. پژوهش حاضر دارای یک فاز اولیه، یک فاز میانی و اصلی و یک فاز فرعی تکمیلی بوده است، و گرچه هر یک از فازها می تواند یک پژوهش مستقل در نظر گرفته شود، لکن هر یک مقدمه و مکمل و متمم دیگری محسوب می گردد. فاز نخست به منظور رسیدن به نگاهی کلی و جامع نسبت به موضوع مورد مطالعه صورت گرفت. جامعه آماری این فاز صاحب نظران جامعه انگلیسی زبان بودند که در حوزه میان رشتگی و پژوهش میان رشته ای فعالیت داشته و یا صاحب اثر بودند و بطور هدفمند از بین آنها نمونه هایی انتخاب گردید و مجموعاً 14 مورد پاسخ قابل استفاده از آنها دریافت شد. برای ایشان پرسش نامه بازپاسخ تدوین و از طریق پست الکترونیکی ارسال شد. از دیدگاه های این ایشان برای تدوین پرسش نامه محقق ساخته و همچنین روشن شدن ابعاد مسأله پژوهش و غنای بیشتر در پاسخ به سوال های پژوهش استفاده شد. جامعه آماری فاز دوم شامل دو گروه از افراد بوده است. یک گروه متشکل از اعضای هیأت علمی دانشگاه های اصفهان و صنعتی اصفهان و گروه دیگر دانشجویان مقطع دکتری این دو دانشگاه بوده اند. انتخاب شرکت کنندگان در این فاز از طریق نمونه گیری تصادفی طبقه ای متناسب با حجم انجام شد. ابزار مورد استفاده برای دریافت نظر این شرکت کنندگان یک پرسشنامه بسته پاسخ محقق ساخته بود که با تکیه بر ادبیات پژوهش و داده های فاز اول تدوین گردید. پس از سنج اعتبار محتوایی پرسش نامه، میزان پایایی آن از طریق روش آلفای کرونباخ مورد سنجش قرار گرفت. انجام فاز سوم بر اساس داده های فازهای اول و دوم صورت گرفت، و هدف آن تعیین فهرست رئوس مطالب محتوای درس پیشنهادی «آشنایی با پژوهش میان رشته ای» بود. جامعه آماری و شرکت کنندگان این فاز، صاحب نظران جامعه انگلیسی زبان و عده ای متخصصان داخلی شرکت کننده در تدوین دوره های میان رشته ای بوده اند که با پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری همکاری داشته اند. خلاصه نتایج پژوهش و ادبیات موجود نشان می دهد که از نظر شرکت کنندگان در پژوهش، قوت های پژوهش میان رشته ای بالاتر از حد بوده و می تواند به عنوان یک راهکار برای به خدمت گرفتن تخصص های مختلف برای مواجهه موثر با مسائل پیچیده تلقی گردد. ضعف های پژوهش میان رشته ای به طور معناداری پایین تر از حد متوسط بوده و تا حدود زیادی با شک و تردید راجع به ضعفهای پژوهش میان رشته ای اظهار نظر شده و برخی از مطالبی که تحت عنوان ضعف مطرح شده اند، بیشتر صبغه تهدید دارند تا ضعف. مهمترین ضعف پیچیدگی راه حلهای ارائه شده در این نوع پژوهش ذکر شده اند. در ارتباط با فرصت ها (عوامل تسهیل کننده پژوهش میان رشته ای) بر اهمیت آموزش پژوهش میان رشته ای، تفکر و روحیه مشارکتی و بی تکف؛ و دوری از تعصبات خشک نظری و روش شناختی تأکید شده است. در ارتباط با تهدیدها (موانع و محدود کننده های پژوهش میان رشته ای) تسلط رشته محوری در ابعاد مختلف دانشگاه ها و عدم ارتباط بین گروه های آموزشی، و عدم آموزش و یا آموزش کم در زمینه پژوهش میان رشته ای، تمایل به کار انفرادی و داشتن نگرش غیرمشارکتی، و ضعف در مهارت های ارتباطی مورد توجه قرار گرفته اند. نتایج پژوهش نشان داد که پیش بایست های فردی پژوهش میان رشته ای بطور معناداری از حد متوسط بالاتر هستند، لکن پیش بایست های بین فردی و پیش بایست های سازمانی به ترتیب پایین و پایین تر از حد متوسط هستند. به عبارت دیگر، افراد در مجموع پژوهش میان رشته ای را مطلوب می دانند و خود را آماده انجام آن می دانند، لکن بررسی دیدگاه ایشان در ارتباط با پیش بایست های بین فردی بیانگر آن است که نوع نگرش، مهارت و نحوه رفتار همکاران خود و در مجموع زمینه را برای انجام این نوع پژوهش مناسب نمی دانند. در ارتباط با پیش بایست های سازمانی نیز وضع به همین منوال و اندکی نامساعدتر است، چرا که افراد مشوق های واقعی لازم را از سوی دانشگاه محل اشتغال و یا تحصیل خود دریافت نمی کنند. بنا بر این، هر چه از سطح فردی به سوی سطوح بین فردی و سازمانی حرکت می کنیم، پیش بایست های پژوهش میان رشته ای رو به کاهش می گذارند. نتایج پژوهش در ارتباط با مطالعه جایگاه پژوهش میان رشته ای نشان داد که که هرچه از سطح کلان تصمیم گیری به سوی سطح خرد حرکت می شود، از توجه به پژوهش های میان رشته ای کاسته شده است. به عبارت دیگر، تصمیمات پژوهشی کلان بیش از تصمیمات دانشگاهی، تصمیمات دانشگاهی بیش از تصمیمات گروه های آموزشی و تصمیمات گروه های آموزشی بیش از تصمیماتی که در سطح کمیته های تخصصی برای تعیین محتوای دوره های دکتری گرفته می شوند، به پژوهش های میان رشته ای عنایت دارند. بررسی میزان شرکت استادان و دانشجویان دکتری در هر یک از رویکردهای پژوهشی نشان داد که استادان بیشترین شرکت را در پژوهش های گروهی تک رشته ای و انفرادی تک رشته ای و کمترین میزان حضور را در گروهی چندرشته ای و متکثر رشته ای داشته اند و دانشجویان بیشترین میزان حضور را در پژوهش های انفرادی تک رشته ای و انفرادی چند رشته ای و کمترین میزان حضور را در پژوهش های متکثر رشته ای و فرارشته ای داشته اند. تفاوت میانگین میزان شرکت استادان و دانشجویان در تمام رویکردهای پژوهشی هفت گانه معنادار بوده است، به این نحو که استادان سه گروه بطور معناداری بیش از دانشجویان سه گروه در همه رویکردهای پژوهشی مشارکت داشته اند. علاوه بر این، یافته ها نشان می دهند که همانگونه که استادان و دانشجویان در مجموع نظر مثبتی در ارتباط با رویکرد گروهی چند رشته ای نداشته اند، در وادی عمل نیز مشارکت عملی در این نوع پژوهش نداشته اند، اما با وجود این که در ارتباط با رویکردهای فرارشته ای و میان رشته ای نگاه مثبتی داشته اند، لکن در عمل این رویکردها را در دستور کار پژوهشی خود قرار نداده اند. در ارتباط با این موضوع که آیا بین دیدگاه کلی شرکت کنندگان درباره رویکردهای پژوهشی با میزان مشارکت عملی آنها در این رویکردها ارتباط وجود دارد یا خیر، نتایج نشان داد که بین نظر و عمل استادان در ارتباط با رویکرد انفرادی تک رشته ای همبستگی وجود دارد، اما بین نظر و عمل آن ها در ارتباط با سایر رویکردهای پژوهشی همبستگی وجود ندارد. علاوه بر این، بین نظر و عمل دانشجویان در ارتباط با رویکردهای پژوهش همبستگی وجود ندارد. یافته های فاز سوم نشان داد که بیشترین تأکید شرکت کنندگان در پژوهش بر گنجاندن «آموزش فرآیند پژوهش میان رشته ای» و «موانع ارتباط بین رشته های مختلف و متخصصان رشته های مختلف» بوده است.
شهر شاه باقری هدایت الله اعتمادی زاده
پژوهش حاضر به منظور مطالعه کمّی و کیفی خلاقیت دانشآموزان پایه پنجم ابتدایی شهرستان سنندج در سال تحصیلی 92-1391 انجام گرفته است. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی میباشد. این پژوهش در دو بخش به انجام رسیده است. در بخش اول به بررسی میزان خلاقیت دانش آموزان به صورت کمّی و در بخش دوم به بررسی وضعیت آن به صورت کیفی براساس نظرات معلّمان و مدیران پرداخته شده است. جامعه آماری شامل کلیهی دانشآموزان پایه پنجم ابتدایی شهرستان سنندج میباشد که با روش نمونهگیری خوشهای 340 نفر (170 نفر دختر و 170 نفر پسر) به عنوان نمونه آماری شدهاند. ابزارهای پژوهش شامل آزمون خلاقیت تورنس که شامل 8 قسمت به صورت کلامی و غیرکلامی میباشد و پرسشنامه پایگاه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بهرامی و رشیدی (1379) بوده است. در قسمت کیفی نیز جهت بررسی علل خلاق یا غیرخلاق بودن دانش آموزان از دیدگاه معلّمان و مدیران مدارس از مصاحبه نیمهساختار یافته استفاده شده است. برای تجزیه و تحلیل دادهها، روشهای آمار توصیفی (فراوانی، درصد، میانگین، انحراف معیار وغیره) و آمار استنباطی (آزمونهای تیتک نمونهای، تی گروههای مستقل، تحلیل واریانس یک طرفه (anova) و آزمونهای تعقیبی توکی) به کار برده شده است. نتایج به دست آمده نشان میدهد که میزان خلاقیت دانشآموزانی که از نظام ارزشیابی توصیفی برخوردار بودهاند نسبت به دانشآموزانی که به روش سنتی ارزشیابی میشوند بالاتر است و همچنین بین میزان خلاقیت دانشآموزان براساس کیفیت آموزشی و امکانات مدرسه، منطقه سکونت و طبقهفرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خانواده و بعلاوه بر اساس جنسیت نیز تفاوت معنیداری وجود دارد. تحلیل آماری بخش کیفی نیز نشان داد که روش تدریس معلّمان، استفاده نکردن از وسایل کمک آموزشی، محتوای کتاب های درسی، ندادن کارهای عملی به عنوان بخشی از فعّالیّتهای درسی، اتّکای معلّمان به کتاب های درسی و عدم توجّه به فعّالیّتهای جانبی، عدم آگاهی معلّمان از شیوههای تفکر خلاق و پرورش آن و غیره می تواند از عوامل موثر بر جلوگیری از رشد خلاقیت دانش آموزان باشد. بنابراین با توجّه به نتایج به دست آمده مقتضی است زمینههای گسترش ارزشیابی کیفی در نظام آموزشی فراهم گردد، برنامههایی جهت آشنا ساختن مدیران و معلّمان و سایر دستاندرکاران آموزشی با خلاقیت و راههای پرورش و تقویت آن در فراگیران تدارک دیده شود. تغییرات اساسی در کتابهای درسی و شیوههای ارزشیابی و امتحانات اعمال گردد و مدارس به وسایل نوین آموزشی، آزمایشگاه، کتابخانه و غیره مجهز گردند.