نام پژوهشگر: ایرج ورفی نژاد
ایرج ورفی نژاد لقمان دهقان نیری
این پژوهش با رویکرد و روشی تاریخی و بر اساس منابع و تحقیقات مستند، مسأله ی جانشینی از آغاز دوره ی قاجار تا انقلاب مشروطه را مورد بررسی قرار داده است. مسأله ی اساسی در این پژوهش پاسخ به این پرسش است که چرا دوره ی قاجار نیز به مانند دیگر ادوار تاریخ ایران، شاهد بروز مسأله ی جانشینی و ظهور مدعیان مختلف قدرت و جانشینی بوده است؟ بدیهی است پاسخ به این پرسش در بطن تاریخ ایران نهفته است. در ایران، قدرت در ذهن و تفکر اجتماعی مردم امری مقدس و راز آلود بودکه از سوی خداوند به فردی که آنرا تصاحب می کرد اعطا می گردید. بنابراین مشروعیت اغلب با فرد پیروز بود. قدسی بودن قدرت طبیعتاً مانع از کارایی ساز و کارهای نه چندان منسجم جانشینی می شد زیرا در شرایطی که هر فرد پیروزی می توانست با دستیابی به قدرت، مدعی داشتن فرّه ایزدی یا عطیه ی الهی شود، طبیعتاً صحبت از کارآمدی سازوکارهای جانشینی چندان دقیق نیست. در دوره ی قاجاریه نیز گرچه پاره ای امتیازات و سازو کارهای جانشینی وجود داشت با این حال این گونه ساز و کارهای جانشینی در آن سطحی که مانع از بروز بحران شوند، کارآیی نداشتند از این رو بحرانهای جانشینی در این عصر کماکان تداوم یافتند. آقامحمدخان که خود برای رسیدن به حکومت از سد حکومت زندیه گذشته بود، تا مدتها با برادران خویش و حکمرانان محلی برای دست یابی به تاج و تخت جنگید. او به منظور هموار کردن پادشاهی فتحعلی شاه پاکسازیهای سیاسی سازمان یافته ای را تدارک دید اما با مرگ وی دست کم هشت نفر به عنوان مدعیان قدرت ِ وی قد علم کردند. از سوی دیگر فتحعلی شاه در تعیین جانشین برای خود، امتیاز ارشدیتِ محمدعلی دولتشاه را نادیده گرفت و عباس میرزا را به ولیعهدی برگزید. با مرگ عباس میرزا، شاه در انتخابی جنجالی تر، با وجود خیل عظیم پسرانش، جانشینی را حق نوه اش محمدمیرزا دانست که پس از مرگ فتحعلی شاه به بحرانی فراگیر در کشور تبدیل شد. در دوران شاهان بعدی یعنی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، مسأله ی جانشینی ومشکلات ناشی از آن کماکان تدوام یافت و این شاهان یا در دوران ولایتعهدی و یا پادشاهی در راه جانشینی بی رقیب نبودند. ناکارآمدی ساز و کارهای جانشینی، نیروهای مختلف داخلی و خارجی را در فرایند جانشینی دخیل کرده بود. این نیروها همگی در تلاش برای تأثیرگذاری بر انتخاب شاه و جهت دادن به آن در جهت منافع خویش بودند. در میانِ این نیروها تنها نقش نهاد وزارت را می توان به صورت پایدار سازنده معرفی کرد و گرنه نقش نیرو های دیگر از تأثیرگذاری مثبت تا مخرب در نوسان بود. با وجود این اعمال نفوذها شاه در عمل همچنان نقش بی بدیل خود را حفظ کرد. یافته ها و دستاوردهای این پژوهش نشان می دهد که جانشینی در دوره ی قاجار به مانند ادوار قبل از ناکارآمدی ساز و کارهای جانشینی رنج می برد و همین امر سبب تداوم بحران جانشینی در دوره ی قاجار شد. بنابراین مسائل و مشکلات جانشینی عملاً تا انقلاب مشروطه با شدت و ضعف ادامه پیدا کرد. انقلاب مشروطه جانشینی را تحت اسلوب و قاعده ای مشخص، تعریف نمود اما چون این انقلاب ذهن و تفکر مردم را عمیقاً دستخوش تحول ننمود بنابراین نتوانست مناسبات جانشینی را به صورت بنیادین دچار تغییر کند. از اینرو بحرانها و مسائل جانشینی به رغم انقلاب مشروطه همچنان به عنوان یک مسأله ی تاریخی باقی ماند.