نام پژوهشگر: مریم امامی شوشتری
مریم امامی شوشتری سهیلا صلاحی مقدم
شاهنامه فردوسی به یقین اولین منظومه شعر پارسی است که در آن مبانی فکری و فرهنگی ایرانیان در عین جامعیت اسطوره ای – تاریخی اش با زبانی فاخر بیان شده است. فردوسی به عنوان روایت گر قرون اولیه نضج زمینه های جدید فرهنگی در فلات ایران، به خوبی از عهده بازنمایی اندیشه ها و دغدغه های قومی که در تاریخ خود بیش از هر چیز خاطره سلطه و تسلیم را دارند برآمده است. اثر او با استفاده از روایت های منظوم اسطوره ای و تاریخی در حقیقت به بازخوانی این تحولات در حوزه اندیشه جمعی ایرانی می پردازد. ازین رو یکی از چشمگیرترین موضوعات شاهنامه دیالکتیک ایرانی و غیر ایرانی بودن است. دیالکتیکی که گویی در اکثر موارد به تضاد در روش ها می انجامد اما در کل بخشی از جبر تاریخی هر سلطه و تسلیمی را نیز باز می تاباند. در کشاکش همین تقسیم بندی ساده جغرافیایی است که ما با تعریفی که فردوسی از "ایرانی" بیان می کند آشنا می شویم و مگر نه این است که هر تعریفی برای "معرفت" شدن نیاز به یک "دیگری" خارج از خود دارد؟ "دیگری" در شاهنامه "انیرانی" است. در اکثر مقابله های شاهنامه "انیرانی" در شمایل "آنتی تز" ظاهر می شود و این هنرمندی فردوسی است که مسئله "هویت ایرانی" را تنها در حد یک نظریه فکری نمی بیند بلکه بسیار واقع گرایانه نتایج همسو شدن و یا مقابله ایرانی و "دیگری" را بررسی می کند و اینگونه راه را برای درک بهتر فرهنگ ایران باز می کند. بخش پهلوانی شاهنامه از یک سو به علت معرفی "نماد" جوانمردی ایرانی -رستم- و از سوی دیگر استغنای آن از تنگناهای روایت واقعیات تاریخی محل مناسبی است تا ویژگی های "ایرانی" و "انیرانی" درآن بررسی شود. ظهور و افول رستم در شاهنامه خود شاهنامه ای است که دوره ی یک رویش و ریزش درونی را در کل روایات شاهنامه بیان می کند. بررسی ویژگی های این جریان جز با بررسی هویت افراد ایرانی و مقابلین غیر ایرانی از نظر فردوسی ممکن نخواهد بود. نبود ثبت تاریخی و آزادی شاعر برای بیان ما فی الضمیرش که از نوشته های اساطیری به او رسیده و درک ناخوداگاه فردوسی از آنچه قرار است روایت کند دست منتقدین را برای توجه به اصل متن باز تر می سازد . برای تحلیل زبان در بخش پهلوانی شاهنامه می توان شکلی هرمی را در نظر بگیریم که در قاعده ی آن متن اثر، جایگاه "دیگری" در متن، تحلیل گفتمان براساس روابط قدرت و تحلیل متن براساس زبانشناسی نقش گرا در رابطه با هم برآیندی خواهند داشت که همان تعیین موقعیت "ایرانی" در شاهنامه است. "دیگری" از نظر جایگاه مفهومی در حقیقت مرزهای "خودی" را تعیین می کند. بنابراین توضیح هرآنچه نیستیم به آنچه که هستیم ختم خواهد شد. در تحلیل گفتمان - چنانکه شرح داده خواهد شد - با نظام های گوناگونی به بررسی متون نشانه دار (اعم از نوشته، فیلم، هنرهای تجسمی و...) می پردازد. در پژوهش پیش رو گفتمان ایرانی- انیرانی براساس روش لاکلائو و موف بررسی خواهد شد و برای بسط زبان شناختی این تحلیل از روش نقش گرای هلیدی واز بعضی آرای وندایک نیز بهره مند خواهیم شد. انتخاب لاکلائو و موف ازین روست که در نظام تحلیل گفتمان نوسوسیالیستی به تحلیل گر امکان بیشتری برای کاوش در زمینه ی وقوع گفتمان (در اینجا متون منتخب شاهنامه) داده می شود. خلاف نظریه فوکو در تحلیل گفتمان از نظر لاکلائو این "حکم" نیست که برساخت هر گفتمانی براساس آن است بلکه "سوژه" در معنای لکانی آن محوریت دارد و همچنین روابط دال ها براساس نظریات دریدا و پساساختارگرایان تعریف می شود. همچنین در نظریات لاکلائو جایگاه دیگری محل التقای مفصل بندی های درون گفتمان را تعیین می کند. به عنوان چهارمین عامل برساخت مفهوم ایرانی از دستور نقش گرای هلیدی و بررسی فرانقش اندیشگانی که با رویکرد گفتمانی مورد استفاده در تحلیل متن همخوانی دارد استفاده می کنیم. زبانشناسی نقش گرا که شاخص ترین چهره آن زبان شناس معاصر مایکل هلیدی است بر آن است تا زبان را نه به مثابه یک ساختار از پیش تعیین شده ژنتیکی بلکه یک نظام معانی به همراه صورت های زبانی بداندکه از طریق آن صورت ها، معنا تشخیص داده می شود. با این رویکرد که دیگرانی چون لیچ، تامپسون، هریس و هویی در زمینه های دیگر آنرا بسط دادند نقش های زبانی در سه تفسیر به کار می رود : 1. در تفسیر متون 2.در تفسیر نظام 3.در تفسیر ساخت های عناصر زبانی در دستور زبان نظام مند نقش گرای هلیدی "بافت کاربردی" خاستگاه مفهوم است و بر این اساس هر واحد گفتاری و یا نوشتاری سه معنای اندیشگانی یا بینافردی و یا متنی را داراست. هلیدی و پیروان او در تحلیل متن قائل به این امر هستند که هر عنصری در زبان با ارجاع به نقش آن در نظام کلی زبان تعریف و تبیین می شود و بنابراین دستور نقش گرا همه واحد های زبان را عضوی می داند که در قالب و شکل دهی نقش ها دخالت دارند و در ارتباط با یکدیگر تفسیر می شوند . با رویکرد نقش گرا در تحلیل اشعار ما از یک سو به بافت کاربردی متن که بی شک بر ساختار معنایی اثر تاثیر می گذارد بی توجه نمی شویم و از سوی دیگر از آنجا که مبنای تحلیل، نظام زبان و نحو اثر است گرفتار تفسیر به رای نیز نخواهیم شد. این پژوهش برآن است تا ویژگی "ایرانی " و "انیرانی" را در بخش پهلوانی شاهنامه با توجه به بافت فرهنگی و زبان اثر استخراج نماید تا ازین طریق نقبی به اندیشه ساکنان قدیم این مرز و بوم زده شود شاید برای گفتمان امروز ما معنای روشن تری از "ایرانی بودن" ارائه گردد.