نام پژوهشگر: سمیه رجایی
سمیه رجایی حسین علوی مهر
تفسیر علمی به عنوان یکی از روش های تفسیری از آغاز تا کنون، با دو رویکرد موافق و مخالف رو به رو بوده است؛ طرفداران این گرایش بنابر اهدافی همچون اثبا اعجاز علمی قرآن، رفع تعارض علم و دین و ....، دو طریقه اعتدالی و افراطی را در پیش گرفتند. از جمله متقدمان معتقد به این گرایش، غزالی و در بین معاصران، طنطاوی را می توان نام برد. اما گروه مخالف با مطرح نمودن اشکالاتی مانند عدم اعتبار این شیوه از نظر لغوی و سبب نزول، تحول پذیری یافته های علمی و ... به انکار تفسیر علمی پرداختند، که این گروه شامل سنت گرایان افراطی همانند شاطبی و متجددگرایان دینی همچون امین خولی بوده اند. دراین میان رویکرد توافقی افراطی، زمینه ساز وقوع چالش ها و آسیب های تفسیر علمی گشت: که عبارت بودند از: مطلق انگاری علم، تعمیم نابه جا در یکی کردن کتاب تکوین وکتاب تشریع، زیاده گویی های علمی ، تطبیق ها و تحمیل ها، غیب زدایی ها و ... همه ی این موارد در نمونه ی بارز تفسیر علمی افراطی یعنی تفسیر الجواهر مشاهده شد، به طوری که طنطاوی با زیاده روی های علمی بجای تبیین پیام آیات علمی ذهن مخاطبان را به مباحث فرعی کشانده و تفسیر خویش را به دایره المعارف علوم مبدل نمود. حال د رمقابل این گونه تفاسیر، اگر مفسر علمی طبق اصول و ضوابط صحیح تفسیر علمی به تبیین آیات بپردازد، علاوه بر فهم آیات، از آسیب ها دور می گردد وتفسیر علمی مقبولی ارائه خواهد داد.
سمیه رجایی جهانگیر مسعودی
در این رساله کوشش شده است تا با توجه به دریچه¬های ورودی به بحث رابطه خداوند با جهان (علیت، توحید افعالی، آفرینش، مشیّت و تقدیر الهی) از دیدگاه اشاعره، خاصه فخررازی و نیز دیدگاه معتزله، خاصه قاضی عبدالجبار در این خصوص مورد کاوش و تدقیق قرار گیرد. اشاعره ، برای حفظ تعظیم و عمومیت قدرت خداوند، قاعده لا موثر فی الوجود الاالله را چنان وسیع و فراگیر تفسیر کردند، که دیگر جایی برای انسان و خواص اشیاء در طبیعت باقی نماند. و خداوند را تنها فاعل مستقل جهان می¬دانند که جهان با همه گستردگی و عظمتش، متبلور حاکمیت یک اراده واحد است. و برای این¬که انسان مسلوب الاختیار نشود، کسب را مطرح می-کنند. هم¬چنین آن¬ها برای نیازمند نبودن خداوند، معتقدند که خداوند در افعالش غرض و هدفی ندارد. در حالی که معتزله به واسطه تنزیه خداوند و حفظ عدالت وی، عالم را جدا از آفریدگار می¬دانستند، و معتقد بودند که خدا پس از آفرینش جهان، در کنار نشسته و نظاره¬¬گر وقایع و حوادث عالم است. آن¬ها برای عبث نبودن تعالیم انبیا و ثواب و عقاب و تنزیه خداوند از افعال ناقص انسان، به تفویض قائل بودند. و رابطه خدا و عالم و انسان را بسیار تنگ و محدود ساختند. آن¬ها بر خلاف اشاعره معتقد بودند که خداوند در افعال خویش دارای غرض و هدف می¬باشد، و این غرض را به انسان برمی¬گردانند.