نام پژوهشگر: مهدی رمضان پور
مهدی رمضان پور بابک ربیعی
ساختار ژنتیکی 31 جمعیت بابونه جمعآوری شده از مناطق مختلف ایران، با استفاده از پانزده ترکیب مختلف از نشانگرهای aflp که تعداد 237 نوار چندشکل تولید کردند، مورد ارزیابی قرار گرفت. از بین نشانگرهای مورد استفاده، نشانگر e41-m62 با 25 بیشترین و نشانگر e39-m93 با 11 نوار کمترین تعداد نوار چندشکل را ایجاد نمودند. علاوه بر آن، نشانگر e35-m93 و e40-m62 به ترتیب با تولید 15 و 17 نوار 100 درصد چندشکل بودند. برآورد تعداد آلل های مشاهده شده از 84/1 تا 2 به ترتیب برای نشانگرهای e35-m61 و e35-m93 و e40-m62 و تعداد آلل های موثر از 28/1 تا 68/1 به ترتیب برای نشانگرهای e41-m60 و e35-m61 متغیر بود. محاسبه تنوع ژنی نی و شاخص شانون نیز نشان داد که نشانگرهای e41-m60 با 2/0 و 34/0 به ترتیب کمترین تنوع ژنی نی و شاخص شانون را داشت، در حالی که بیشترین مقدار تنوع ژنی نی و شاخص شانون برای نشانگر e35-m93 به دست آمد. محتوی اطلاعات چندشکلی نشانگرها بین 37/0 تا 48/0 و نسبت چندگانه موثر بین 1/10 تا 6/19 متغیر بود. شاخص نشانگری از 4/4 تا 4/9 به ترتیب برای نشانگرهای e39-m42 و e40-m62 برآورد شد. تجزیه به مختصات اصلی نشان داد که دو مولفه اول مجموعا توانستند تنها 51/25 درصد از واریانس کل را توجیه نمایند که نشان دهنده ی توزیع مناسب نشانگرها در کل ژنوم بابونه برای تعیین تنوع بین جمعیت ها بود. تجزیه خوشه ای به روش upgma با استفاده از ضریب تطابق ساده نیز 31 جمعیت مورد مطالعه در دو گروه اصلی قرار داد که به ترتیب شامل پانزده و شانزده جمعیت بودند. تمامی نمونه های گروه اول از دو جنس matricaria و anthemis بودند که به غیر از دو نمونه anthemis sp-2 و anthemis sp-3 (به ترتیب از منطقه رستم آباد و امام زاده هاشم)، سایر نمونه ها از بانک ژن موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع یا شرکت پاکان بذر اصفهان تهیه شدند. در مقابل، تمامی نمونه های گروه دوم از سه جنس anthemis، tanacetum و tripelurospermum بودند که تمامی نمونه های جمع آوری شده از مناطق مختلف استان گیلان به همراه چهار جمعیت ارومیه، رودبار، یزد و رقم مجاری که همگی از بانک ژن تهیه شده و از جنس anthemis بودند، در این گروه قرار گرفتند. هم چنین تجزیه خوشه ای برای جمعیت های دو جنس ماتریکاریا و آنتمیس و دو گونه بابونه کبیر و بابونه کاذب به روش upgma با استفاده از ضریب تطابق ساده به طور جداگانه انجام گرفت. در ضمن هیچ تطابقی بین گروه بندی مولکولی حاصل و مناطق جغرافیایی نمونه ها مشاهده نشد.
مهدی رمضان پور مهدی معرفت
در یک پیوند انتها به پهلوی ساده، بستر شریان میزبان به دلیل وجود گردابه و نقطه¬ی سکون نوسانی معمولاً تحت تنش برشی با مقدار کم و به شدت نوسانی قرار می¬گیرد که می¬تواند سبب ضخیم شدن لایه¬ی داخلی رگ و در نتیجه ناکارایی پیوند بای¬پس گردد. در یک پیوند بای¬پس که در آن بخش پروکسیمال شریان میزبان کاملاً مسدود شده است ناحیه¬ی موجود در بین گرفتگی و محل اتصال پیوند به شریان میزبان همانند یک حفره عمل می¬کند. بر¬اساس مطالعات انجام شده، گردابه و نقطه¬ی سکون نوسانی متصل به آن، دو عامل همودینامیکی نامطلوب می¬باشند که به دلیل اصطکاک بین جریان ورودی از پیوند و سیال موجود در حفره¬ی مذکور همواره در تمام پیکربندی¬های پیشنهاد شده برای پیوند بای¬پس موجود می¬باشند. بنابراین هر تغییری در پیکربندی پیوند بای¬پس که بتواند این عوامل همودینامیکی را محدود و اثر آن¬ها را کاهش دهد می¬تواند باعث افزایش عمر پیوند بای¬پس گردد. در این تحقیق به ارائه¬ی یک پیکربندی جدید پیوند بای¬پس پرداخته می¬شود که می¬تواند اثر عوامل همودینامیکی مذکور را به طور موثر کاهش دهد. این پیکربندی با اعمال یک تغییر ساده و کاربردی در شکل بستر شریان میزبان ایجاد می¬شود. نتایج شبیه¬سازی¬های عددی نشان داده¬اند که این تغییر ساده توانایی کوچک کردن اندازه¬ی گردابه و نواحی¬ای از بستر شریان میزبان که در آن نقطه¬ی سکون نوسان می¬کند را دارد.