نام پژوهشگر: معصومه منتشلو
معصومه منتشلو پارسا یعقوبی
چکیده آنچه که امروزه در ادبیات، پسامدرن نامیده می شود، حاصل فرایندی تاریخی در ناباوری به اصول بنیادین عصر روشنگری غرب، از اواسط دهه ی 60 میلادی است. به دلیل ماهیّت متکثر پسامدرنیسم، بحث های نظریه پردازان درباره ی آن از منظرهای گوناگونی صورت گرفته است. امّا می توان هدف اصلی رویکرد پسامدرن را تلاش برای فروپاشی و سلب اقتدار از الگویی معرفت شناختی با نام «فراروایت» دانست. فراروایت بر آن دسته از نظام های دلالتی- معرفتی اطلاق می شود که مدعی کشف معنای نهایی یا درک حقیقت است به همین منظور سلط? خود را بر ساختار دلالتی هم? متون از جمله ادبیات می گستراند. ادبیات پسامدرن برای مقابله با سلط? مذکور، هر گونه نظمی را که مای? قوام فراروایت هاست، در تمامی سطوحِ متن از جمله سطح دیداری، به بازی می گیرد. این الگو در برخی از داستان های دهه هفتاد و هشتاد فارسی نمود یافته وجنبه دیداری متن را غیر متعارف کرده است. در این داستان ها، خواننده در کنار دلالت های لفظی، با انواع بازیهای نوشتاری- بصری غیر منسجم روبرو می شود، تا جایی که درک متن بدون توجه به دلالت های بصری، علی الخصوص، بدون توجه به ساختار غیر منسجم این دلالت ها قابل درک نیست. در این تحقیق، ابتدا نمودهای هنجارشکنی و برجسته سازی های نوشتاری-بصری 30 اثر ( شامل رمان، داستان کوتاه، مجموعه داستان)، ازآثار 28 تن از نویسندگان دهه هفتاد و هشتاد ، در سه سطح: علایم ویرایشی، شگردهای نگارشی و تداخل ژانر ها (رسانه های بصری) استخراج و طبقه بندی شده است. سپس این دلالتها در نظام متنی هر اثر و نیز در دایره ی معرفت شناسی پسامدرن و شگردهای تولید تفسیر گردید و نشان داده شد که چگونه هر کدام از این شگردها ، در مقام یک صدا، در خدمت مولفه ی پست مدرن ِدر هم شکستن فرا روایت نوشتار هستند. واژگان کلیدی: داستان های پسامدرن فارسی، فرا روایت، هنجار شکنی، بازیهای نوشتاری- بصری
معصومه منتشلو پارسا یعقوبی
آنچه که امروزه در ادبیات، پسامدرن نامیده می شود، حاصل فرایندی تاریخی در ناباوری به اصول بنیادین عصر روشنگری غرب، از اواسط دهه ی 60 میلادی است. به دلیل ماهیّت متکثر پسامدرنیسم، بحث های نظریه پردازان درباره ی آن از منظرهای گوناگونی صورت گرفته است. امّا می توان هدف اصلی رویکرد پسامدرن را تلاش برای فروپاشی و سلب اقتدار از الگویی معرفت شناختی با نام «فراروایت» دانست. فراروایت بر آن دسته از نظام های دلالتی- معرفتی اطلاق می شود که مدعی کشف معنای نهایی یا درک حقیقت است به همین منظور سلط? خود را بر ساختار دلالتی هم? متون از جمله ادبیات می گستراند. ادبیات پسامدرن برای مقابله با سلط? مذکور، هر گونه نظمی را که مای? قوام فراروایت هاست، در تمامی سطوحِ متن از جمله سطح دیداری، به بازی می گیرد. این الگو در برخی از داستان های دهه هفتاد و هشتاد فارسی نمود یافته وجنبه دیداری متن را غیر متعارف کرده است. در این داستان ها، خواننده در کنار دلالت های لفظی، با انواع بازیهای نوشتاری- بصری غیر منسجم روبرو می شود، تا جایی که درک متن بدون توجه به دلالت های بصری، علی الخصوص، بدون توجه به ساختار غیر منسجم این دلالت ها قابل درک نیست. در این تحقیق، ابتدا نمودهای هنجارشکنی و برجسته سازی های نوشتاری-بصری 30 اثر ( شامل رمان، داستان کوتاه، مجموعه داستان)، ازآثار 28 تن از نویسندگان دهه هفتاد و هشتاد ، در سه سطح: علایم ویرایشی، شگردهای نگارشی و تداخل ژانر ها (رسانه های بصری) استخراج و طبقه بندی شده است. سپس این دلالتها در نظام متنی هر اثر و نیز در دایره ی معرفت شناسی پسامدرن و شگردهای تولید تفسیر گردید و نشان داده شد که چگونه هر کدام از این شگردها ، در مقام یک صدا، در خدمت مولفه ی پست مدرن ِدر هم شکستن فرا روایت نوشتار هستند.