نام پژوهشگر: حسین علی اکبری هره دشت
حسین علی اکبری هره دشت امراله ابجدیان
عشق در آثار شکسپیر بسیار پر بسامد است. اکثر منتقدان گذشته و حال به تفسیر معنای آن پرداخته اند. بنابراین، پرداختن به آثار شکسپیر، به ویژه تراژدی های مشهور به تراژدی های عشقی، رومئو و ژولیت، شاه لیر، و آنتونی و کلئوپترا، با پیروی از روش های منتقدان پیشین حاصلی جز تکرار مکررات نخواهد داشت. در واقع، هدف این خوانش ارائه ی یک تعریف نو از عشق از طریق یک رویکرد ساختاربنیان نیست. بلکه نگرشی را که اصولا چنین تعریفی را برای عشق ممکن می پندارد برملا ساخته و مورد انتقاد قرار داده ایم. با بکارگیری روش نقادانه ی ژک دریدا، فیلسوف فرانسوی، روش خوانشی که نقد ساختارشکن خوانده می شود، ارتباط زبان، نقش متافیزیکی آن، و عشق را در تراژدی های نامبرده بررسی کرده ایم. در سه نمایشنامه ی مورد بحث، قهرمانان عمدتاً با عشق سر و کار دارند بی آنکه بتوانند ماهیت متکثر هویت آنرا درک کنند. آنها خواهان به دست آوردن معنای واحدی هستند که در متن هر اثر غیر ممکن می نماید. بنابراین، در خوانش ساختارشکنانه ی خود، پیش از آنکه عشق و معنای واحد آنرا برای خود مسجل بدانیم، متن و زمینه ای که توهم معنای واحد را برای عشق ایجاد می کند مورد توجه و کنکاش قرار داده ایم. به عبارت دیگر، اسباب و علت هایی را که سبب ایجاد توهم معنای واحد برای عشق و مفاهیم مشابه می شوند با دقت فراوان بررسی کرده و در نهایت به این نتیجه رسیده ایم که آنچه را که عشق می نامیم و با این هویت واحد می شناسیم، از نقطه نظر خوانش دریدایی، شاخصه های اصلی اش گونه گونی، تاخیر و بی ثباتی معنایی است.