نام پژوهشگر: فاطمه نجاتی خالقی
فاطمه نجاتی خالقی عبداله رادمرد
چکیده رساله/پایان نامه : نظریه روایت شعبه ای فعال از نظریه ی ادبی بوده است و مطالعه ی ادبی بر ساختار روایی متکی است، برای تحلیل متون روایی نظریه های مختلفی ارائه شده اما به نظر می رسد چارچوبی را که ژنت در کتاب گفتمان روایی « narrative discource» پیشنهاد می کند از جامعیت بیشتری برخوردار باشد. ادبیات داستانی کهن پارسی چون مثنوی مولوی و بخش های روایی تفسیرها سرشار از جلوه های گوناگون کاربرد روایت است. یکی از زیر متن های مثنوی مولوی، تفسیر ابوالفتوح رازی است که به وسیله ی دانش روایت شناسی شیوه ی روایت گری دو راوی و میزان تأثیرپذیری مولوی از ابوالفتوح، شباهت ها، تفاوت ها و انگیزه راویان برای ایجاد آنان آشکار می شود این نوشته می خواهد شیوه ی روایت گری در شش قصه ی مثنوی و همانندهایش در تفسیر ابوالفتوح را از طریق سه مقوله زمان، کانون و لحن مطرح در نظریه ی ژنت تحلیل کند. نتایج بدست آمده در تحلیل سطح داستانی روایات آشکار نمود که مولوی از طریق ارزش گذاری مکرر یا دگر انگیزی که اغلب با گفتگوی شخصیت ها ایجاد می کند، سعی دارد روایت را برای روایت شنو به نمایش در آورد اما ابوالفتوح از طریق رمزگان نام گذاری و اطلاعاتی به حفظ ماهیت تفسیری روایات می کوشد. تحلیل سطح گفتمانی روایات مشخص نمود که هر دو راوی از گفتگو برای روایت گری استفاده کرده اند اما میزان استفاده راویان متغیّر است. در بخش دیرش روایات ابوالفتوح از دو منظر قابل بررسی هستند چون دو نوع شتاب متفاوت ایجاد می کند که برای این ویژگی تعریفی گفته نشده است همچنین در تحلیل بسامد هم با ویژگی دو گانه در روایات ابوالفتوح روبه رو شدیم علاوه بر این راویان می کوشند به وسیله ی کنش یک زمانه شخصیت های داستانی، در روایت حرکت و پویایی ایجاد کنند.