نام پژوهشگر: فاطمه بایوج لاهوتی
فاطمه بایوج لاهوتی سروش فتحی
در مجموع می توان گفت که در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 علائق نوینی در مورد کیفیت زندگی به وجود آمد و این موضوع در ارتباط با کارکنان شامل مجموع تلاش های بهبود سازمانی و اثربخشی سازمان به عنوان بخشی از کیفیت زندگی مطرح گردید.امروزه در تازه ترین مطالعاتی که درزمینه کیفیت زندگی انجام شده است این مفهوم به عنوان موضوعی که دارای بار اخلاقی است مطرح می شود.تعهد نسبت به کیفیت زندگی کارکنان به عنوان یکی از ارزش های اساسی و محوری رفتار سازمانی قلمداد شده و یکی از عوامل اساسی در هرگونه تعهدی نسبت به رعایت اصول اخلاقی در محیط کار و مسئولیت اجتماعی سازمان ها در زمینه عملکرد، کیفیت زندگی کاری محسوب می گردد. یکی از مواردی که در بحث کیفیت زندگی نقش تعیین کننده ای دارد، محیط کار می باشد محیط کار و درآمد حاصل از آن در تامین سلامت روانی و اقتصادی فرد و خانواده او موثر است. در این راستا باید افزود که قرن حاضر شاهد تغییرات زیادی در مورد دیدگاه انسان نسبت به زندگی خویش بوده است در این دوره تنها حفظ زندگی به شکل معمول مطلوب نبوده است، بلکه ارتقاء کیفیت زندگی در زمینه های متنوع تلاش اساسی جوامع تلقی می شود. داشتن یک زندگی مطلوب همیشه آرمان بشر بوده و هست. در آغاز این آرمان به بهبود وضعیت عینی و مادی افراد از قبیل میزان درآمد، تحصیلات، سلامتی جسمی و مسکن شهری بود ولی در حال حاضر به متغیرهای کیفی و ذهنی توجـه بیشتری مـی شود . در برنامه های مـدرن توسعه جوامـع ( توسعه انسانی) بهبود و کیفیت زندگی به عنوان هدف توسعه مطرح گردیده و در این راستا شاخص های مربوطه نیز تغییراتی کیفی یافتند و نیازهای رفاهی از مسائلی عینی چون خوراک ، پوشاک ، بهداشت و مسکن فراتر رفته وابعادجدیدتری همچون تامین اجتماعی، ارتقاء جنبه های کیفی زندگی، حفظ محیط زیست، داشتن استقلال عمل، رضایت مندی هدفداری در زندگی ، رشد شخصی ، دگرخواهی ، همبستگی ملی و فراهم آوردن شرایط لازم برای مشارکت مردم در سطح مختلف فرایند توسعه را در برگرفته است .در مجموع باید خاطرنشان ساخت که کیفیت زندگی در سطح فردی به نوع نگاه فرد به زندگی بستگی دارد. این فرد است که باید احساس کند که با توجه به تلاشهایش، زندگی او در حال بهبود است.زندگی هر فرد فرصتی است تکرار نشدنی و منحصر به فرد. از این رو با توجه به منابع موجود ( غفاری و امیدی،1388 و مختاری،1389) می توان کیفیت زندگی را در دو بعد عینی (جهان واقعی) وذهنی (جهان متصور) طبقه بندی کرد، ابعاد عینی شامل مواردی چون شغل مناسب، درآمد، مسکن، آموزش ، دسترسی به فرصتها و پرورش قابلیتها، سلامتی بهداشت - درمان ،امنیت و محیط زیست می باشد و اما احساس رشد و پیشرفت، احساس عقب نماندن از زمانه، نگاه فرد به زندگی، احساس امنیت و از همه مهمتر عشق از جمله ابعاد ذهنی این کیفیت زندگی است. تئوریهای مختلفی در رابطه باکیفیت زندگی درسازمان ومحیط کارارائه شد که از جمله این نظریات ، تئوری مازلو و نظریه انگیزشی هرزبرگ بودند ، اما با گسترده شدن ابعاد کیفیت زندگی به خصوص در سطح خرد ، نیاز به نظریات جدیدتر احساس شد .از جمله تئوری بازنگری شده مازلو و ارتباط آن با کیفیت زندگی ، اما باز هم تئوری های قدیم ، نمی توانستند ابعاد و مولفه های مختلف مفهوم کیفیت زندگی را اندازه بگیرند . مدل کیفیت زندگی لی و زان را می توان از همین نوع نظریه ها دانست . برخی از دیدگاهها نیز به عوامل محیطی توجهی نشان ندادندویاآن رادرحاشیه و به صورت متغیری واسطه ای بیان کرده اند.مدل فرانس و تئوری کیفیت زندگی جهانی ازاین گونه اند. بنابراین ، به جرات می توان گفت که هیج تئوری و مدلی تاکنون نتوانسته کیفیت زندگی رابه صورت خرد و کمی شده بیان کند.اماامیداست که دیدگاههای جدیدوفرانوگرا ، با تاکید بر تفاوت هاوپست شمردن امور جهانشمول، استحکام بیشتریت به دیدگاه نسبی گرایانه و خردتر درمورد کیفیت زندگی افراد ببخشد .