نام پژوهشگر: سارا راستی
سارا راستی غلامرضا ذکیانی
خواجه ی طوسی از متکلمین امامیه است که داعیه ی حسن و قبح عقلی را دارد. بنابراین او باید در هر امری به عقل و روش عقلی مراجعه کند و حال آنکه روش نقلی و استفاده از آیات و روایات برایش غیر معمول نیست. خصوصا در بحث ایمان، دلایل نقلی بسیاری را مطرح می کند. فخر رازی نیز متفکر پر آوازه ی اشعری است که او را بر خلاف اشعری بودنش، فردی عقل گرا می یابیم. در این زمینه چند احتمال به ذهن متبادر می شود: الف- عقل گرایی فخرالدین رازی، به این معناست که او به حسن و قبح عقلی معتقد است. ب- فخر رازی به زبان حسن وقبح شرعی را تایید می کند، ولی در عمل ملتزم به آن نیست. ج- فخر رازی کاملا معتقد به حسن و قبح شرعی است و برای عقل گرایی اش توجیه دیگری وجود دارد. در استخراج مبانی حاصل از استدلال های فخر، برای مورد ب موارد متعدد پیدا می کنیم فخر هم به کافی نبودن عقل اذعان دارد و هم عدم استفاده از آن را تاب نمی آورد. امر دیگری که پیرامون فخر مورد مناقشه است، تهافت و تناقض گویی های او در کتب و نوشته های مختلف درباره ی موضوعات مختلف است. آیا فخر رازی با عقل به شکل مطلق مخالف است؟ پاسخ این سوال، قطعا منفی خواهد بود، زیرا کسی که با عقل به شکل مطلق مخالف است، در نقلیات از آن بهره نمی برد. آنچه فخر رازی شدیدا با آن مخالف است، چیزی جز عقل مستقل نیست. اتفاقا فخر موافق عقل منفعل از دین و عقل ابزاری است و چنانکه آورده شد در سمعیات نیز از آن استفاده ها کرده و بهره ها برده است. ممکن است سوالی پیش بیاید که آیا ممکن است کسی با اصل تناقض مخالف باشد ولی بتواند عقل منفعل از دین را بپذیرد؟ به نظر می رسد که چنین چیزی ممکن نباشد. هر چند فخر با اصل تناقض مخالفت می کند ولی نیک می داند که نفی اصل تناقض، نقل را هم زیر سوال می برد. بنابراین با عقل مستقل به شکل مطلق مخالفت نمی کند اما نقش عقل مستقل را در حد درک ناتوانی های عقل می داند و به عبارتی برای آن نقشی سلبی قائل می شود. با توجه به این نکته نباید فخر را فردی متضاد در عقیده و عمل دانست. او از این روش برای محدود کردن عقل بهره می جوید، زیرا غیر از این طریق، راه دیگری برای این مهم، قابل تعریف نیست. بنابراین به نظر می آید تنها عملی که فخر عقل را در آن، مستقل از نقل می داند، تعیین نقشی سلبی برای اوست و آن این که عقل در چه محدوده ای نمی تواند وارد شود. شاید بتوان به همین دلیل او را امام المشککین دانست. زیرا او به تمام آن چه حاصل عقل است می تازد و در تمامی آن ها تشکیک وارد می کند تا آن ها را از قطع عقلی بیرون آورد. در مقابل، خواجه ی طوسی قرار دارد که چون پیرو حسن و قبح عقلی است، در مقابل نقل صریح، سر تسلیم فرود می آورد. زیرا عقل برای او حجیت صد درصدی ندارد. برای او نیز عقل تعیین کننده ی محدوده ی جولانگاه عقل است و این یعنی محدوده ی عقل در حسن و قبح رانیز عقل تعیین می کند.