نام پژوهشگر: محمد عظیمی فر
محمد عظیمی فر حکیمه سادات شریف زاده
انسان عصر میانه خود را در کشاکش ما بین دو شهر شیطانی و خدایی می دانست که به اشکال مختلف نمودار می شد، گاه به صورت کشاکش میان دو مکتب اخلاقی که یکی طبیعی و دیگری الهی است، زمانی بصورت نزاع میان دو فلسفه عقلی و آسمانی و کشاکش در میان دو نوع جمال جسمی و روحی،دو افتخار فانی و ازلی و سرانجام خود را در کشمکش بین تشکیلات دنیوی و کلیسایی مشاهده می کرد. که گاهی این دو گروه آشتی می کنند اما میان آنها اختلاف فطری وجود دارد و نزاع آنها نسل ها و عصرها را پر می کند تا وقتی که خطی در میانه نهند و زمینی را که بر سر آن جنگ می کردند میان خود تقسیم کنند... اختلاف دو شهر شیطانی و خدایی به علت همان اختلافی است که در ذات و اساس خود دارند. بدین گونه هر شهری ثمره خود را می دهد و طبیعت واقعی خویش را منعکس می سازد." (همان:18) در تفکر قرون وسطایی دو حوزه دین و دنیا کاملاً از یکدیگر جدا بود و امکان تجاوز یکی به حوزه دیگری و یا خلط بین آن دو وجود نداشت. یک انسان یا باید آسمانی می شد و یا زمینی می ماند. او اگر روحانی بود لزوماً نمی توانست به جسم خویش بپردازد و اگر به جسم خود و امور مادی خویش بهایی می داد دیگر روحانی نبود.کلیسا با وجود ادعای دینداری از هیچ گونه ظلم و بی عدالتی و بزرگی خودداری نمی-کردند و دین را وسیله ای در طریق جاه طلبی و آزمندی خود قرار داده بودند.کلیسا علاوه بر بخشش گناهان ادعا داشت که فروش اراضی بهشت نیز به دست آنان است. چنین بود که شخصی چون مارتین لوتر فریاد اعتراض برآورد که نجات تنها با اراده ی خداوند و بدون وساطت کلیسا و موسسات آنچنانی ممکن است و از همه ی مراسم کلیسا فقط غسل تعمید و آئین عشاء ربانی را پذیرفته بود. به نظر او بخشش گناهان کار حاکمان کلیسا نیست بلکه چون خداوند در همه جا حاضر و ناظر است و همه امور را می داند بنابراین بندگان برگزیده و پارسا را فقط او می شناسد، نه ارباب کلیسا. لوتر بر اختیار و آزادی انسان تأکید می نمود. (همان) نظام فکری حاکم بر قرون وسطی و فشار بیش از حد کلیساها، که خود را نگهبانان نظم حاکم بر جهان می-دانستند و دانشمندان و اندیشمندان را در دادگاه های تفتیش عقاید محکوم می کردند و کار علمی را به منزله دخالت شیطانی در امور عالم تلقی می نمودند زمینه های وقوع رنسانس را، که فریاد اعتراض بر علیه جریانات جاری در عصر میانه بود، ایجاد نمود. نتیجه چنین نگرشی، استقلال فرد انسانی و آزادی از حاکمیت کلیسا و به بیان دیگر، پیدایش اومانیسم بود. علاقه و شیفتگی این دوره نسبتبه غنا و باروری عهد باستان، موجب شد که شاعران، نویسندگان