نام پژوهشگر: شرلی طیوری
شرلی طیوری مهری قدیمی نوران
کتاب با جمله ی "من اشتیلر نیستم" شروع می شود و این جمله سرآغاز داستانی است که حرف های زیادی درباره ی آن زده شده است. مردی که حاضر به پذیرفتن و قرار گرفتن در جایگاه نمادینش نیست و خود را کس دیگری می داند. جامعه ای که دایم می خواهد با نام گذاری روی چیزها همه را در خود ببلعد و سمبلیزه کند. نامی که به همراه آن بارگناهی بر دوش نامیده شده قرار می دهد و آن را از خود واقعی اش جدا می کند. در واقع با حذف اشتیلر ، جامعه در مقابل یک عضوش احساس خطر می کند چون بندهای جامعه که مانند حلقه های زنجیری به هم متصل است در حال پاره شدن هستند. اشتیلر برای دیگران (جامعه) سوئیسی است، مجسمه ساز مشهوری است، شوهر یک بالرین پرآوازه است، دوستان زیادی دارد که همه با او خارات زیادی دارند، ولی از نظر خودش او یک نیومکزیکویی به نام مستر وایت است ، یک شخص خارجی که بیرون از بعد نمادین جامعه زندگی می کند. در بخش دوم رمان اشتیلر همه چیز را می پذیرد و زندگی دوباره ای را در فصله ای دور از دوستان ، با حرفه ای جدید و با یولیکای بیمار آغاز می کند. این بخش از رمان برخلاف بخش اول که با یادداشت های اشتیلر روایت می شد، راوی، دادستان پرونده است که به واسطه دوستی دیرینه خودش و همسرش با اشتیلر وارد ماجرا می شود. او که با حرف هایش اشتیلر را به خود اشتیلر نشان می دهد به او می نمایاند که هیچ کجا جای امنی برای زندگی و خارج شدن از بار گناه زیستن نیست.