نام پژوهشگر: ستاره سلمانی
ستاره سلمانی محمد حسن کریمی
چکیده مولوی یکی از شخصیت های برجسته تاریخ و تمدن ایران اسلامی است که به لحاظ جامعیت فکر و آرا و اندیشه های بدیعش همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. مولانا علاوه بر آن که شاعری چیره دست و تواناست دیدگاه های ارزشمندی در زمینه انسان شناسی، فلسفه و عرفان و ...دارد. هدف پژوهش حاضر نیز بررسی داستان های مثنوی مولوی بر اساس مولفه های روان شناسی اجتماعی به مثابه یکی از مبانی تعلیم و تربیت می باشد. پارادایم پژوهش حاضر کیفی بوده و رویکرد بکار رفته توصیفی تفسیری می باشد. روش تحلیل این داستان ها تحلیل محتوای جهت دار بوده؛ یعنی بررسی ها بر اساس مقوله ها از قبل مشخص شده روان شناسی اجتماعی صورت گرفته است. در پژوهش حاضر حدود 170 داستان مثنوی مولوی اثر یزدانبخش قهرمان مورد مطالعه قرار گرفت. که از این مجموعه می توان به 39 داستان اشاره نمود که حاوی مولفه های روان شناسی اجتماعی است. در این داستان ها از میان مولفه های روان شناسی اجتماعی بیش ترین مولفه هایی که بدان پرداخته شده است، کشش، جاذبه و همرنگی با جماعت می باشد و کم ترین مولفه به فنون متقاعد سازی تعلق دارد. نکته ی بدیعی که در بیش تر این داستان ها به چشم می خورد مهارت و دقت مولانا در تلفیق آموزه های دینی، اخلاقی باروان شناسی اجتماعی است که در قالب داستان بیان شده است. مولانا با توصیف انسان آن چنان که هست بحث های خود را از روان شناسی اجتماعی آغاز می نماید و بدین سان نقاب از چهره آدمی کنار می زند آنگاه این خودشناسی را سر آغاز و مبدأیی برای تعلیم و تربیت قرار می دهد و سپس بر اساس آموزه های دینی به بیان مقصد و سعادت آدمی یعنی آن چه که باید باشد می پردازد