نام پژوهشگر: زهرا موسوی فرد
زهرا موسوی فرد امرالله ابجدیان
این پایان نامه در مقوله ی کیتس و گرایش های کلاسیک او در منظومه هایش بدانگونه است که در نامه های او ذکر و در اشعارش به تصویر کشیده شده است. کیتس امیدوار است که به درد و رنج دل انسان روی آورد. از گستره فلورا و پن بگذرد تا زندگی شریف تری را در جایی که درد و رنج ها و درگیری های دل آدمیان را در یابد، تجربه کند. او می کوشد تا زیبایی دنیا را با گذرا بودن آن و شادمانی را با درد و رنج آشتی دهد.او می کوشد تا شاعری بدون خود خویشتن نفسانی وشاعری عینی باشد. کیتس در منظومه هایش تلاش می کند تا با انسان خود گرایی که رنج می برد وداع گوید و به شاعری آفریننده و عینی تبدیل شود. این الگو تقریبا در تمامی سروده های های او تکرار شده است. او به عنوان انسانی فانی می میرد و به عنوان شاعری آفریننده چشم به جهان می گشاید و این در حالی است که او نمی تواند برای مدت زیادی از جذبه ی شاعرانه بهره گیرد. کیتس نظریه ی "اوج خودبینی " وردزورث را مردود می شمارد، زیرا به گمان او "شاعر ناشاعرانه- ترین آفریده ی خداوند است" زیرا شاعر راستین فاقد خود خویشتن نفسانی است. کیتس در مقایسه با سایر شاعران رمانتیک انگلیسی کمتر خودگرا و بیشتر عینی ست. این پایان نامه نمایان گرآن است که کیتس در قصاید و اشعار روایتی خود، تلاش می کند تا بازیبایی ملموس طبیعت هویتی یگانه یابد و به بلبل، گلدان یونانی، پاییز، سای کی، لی میا، بانوی زیبای نامهربان و غیره همشناسه شود. او با تعلیق خود خویشتن و با شخصیت زدایی در پی وحدت با جوهر مضمون خویش است.او پیوسته می کوشد تا شاعری باشد که نوشدارو بر دنیا می ریزد، نه خیالبافی که انسان ها را آزار میدهد و بر می انگیزد. در سروده های کیتس اندیشه واقعیت و خودزدایی همانندند. او یک رویا بین آفریننده است که واقعیت را به آرمان دگرگون می کند.خودزدایی و عینی شدن شاعر هدف این رساله است.