نام پژوهشگر: فراز فشارکی
فراز فشارکی علی اکبر علیزاد
این تحقیق نگاهی است تطبیقی میان آرا و نظریات ’ژاک رانسیر‘، فیلسوف رادیکال چپ و ’آگوستو بوال‘ کارگردان و نظریه پرداز تئاتر سرکوب شدگان. آن چه در این هر دو مورد بررسی قرار می گیرد، نظریات برابری خواهانه و رادیکال آن ها در مورد ذات تئاتر و به خصوص مسئله-ی تماشاگری است. پرسشی که این هر دو از آن می آغازند ’پارادوکس تماشاگر‘ افلاطون است، اینکه وجود تماشاگر لازمه ی هستی تئاتر است اما ذات تماشاگری به معنای انفعال و جهل است. پاسخی که این هردو پیش می نهند از دل تفکری چپ و تاحدی آنارشیستی برمی آید. هدف نگارنده آن است تا نه تنها بوال به عنوان پاسخ ممکنی بر چالش افکنی تئاتری رانسیر معرفی شود، بلکه آراء بوال با یاری گرفتن ازمبانی فلسفی رانسیر بازخوانی شود تا ویژگیهای رهایی بخش ایده هایش در یک بستر نظری قوی مورد بررسی قرار گیرد و اهمیت او در تاریخ تئاتر به تمام کسانی که او را تنها در حد نظریه پرداز تئاتر آموزشی ـ درمانی جدی می گیرند، یادآوری شود. شاید که با نگاهی دوباره و عمیق تر (و در عین حال انتقادی) به نظریات بوال بتوان سرنخ هایی برای خلق تئاتری رهایی بخش و انقلابی یافت.