نام پژوهشگر: خدیجه اکبری زاده
خدیجه اکبری زاده امراله ابجدیان
این رساله نگرش های ژیله دلوز، فیلسوف فقید فرانسوی، در باب جنبه های افرینش "تکرار متفاوت" ایده ی تاریکی مکاشفه را برای بررسی رمان قلب تاریکی (1902) جوزف کانرد و فیلم بازگشت کنونی مکاشفه(2001) به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا را به کار گرفته است. این دو اثر، هر کدام به گونه ای متفاوت، ایده ی تاریکی را تکرار می کنند. هر دو اثر عناصر مجازی مکاشفه ی تاریکی را زیر سوال می برند و پایان یافتن دنیا را پیامد پروژه های پوچ امپریالیستی می دانند. پافشاری غایی دلوز بر رها سازی زمان و مکان از طریق یک اثر هنری است که در ان افرینش وابستگی با دیگر حالات زندگی و تفاوت مثبت و سیروره به دور از نگرش های مکانی، اخلاقی، شخصی و یا داورگونه نمایان است. این رساله حدود "خطوط پرواز" رمان کانرد و فیلم کاپولا و نحوه ی این افرینش را نیز بررسی کرده است. از انجا که شرایط افرینش از دید دلوز، متنوع و الزاما وابسته به یکدیگر هستند، این رساله به ناچار از تنوع گسترده ی اصطلاحات دلوز به مانند "دریافت فراحسی یا مستقیم،" "ایده های چالش برانگیز،" "ایده ی رنگ،" "دیاگرام سیروره،": رایطه ی پویا بین ساختارهای مجازی/واقعی/ حقیقی، "افرینش قلمرو،" "خارج شدن کامل از یک قلمرو،" "خطوط پرواز،" "انگاره ی حرکت،" و "انگاره ی زمان" استفاده کرده تا رویه ی تجربی سیروره و موانعی را که رمان و فیلم با ان روبروست، بررسی کند. برای بحث در باب افرینش تفاوت و یا جلوگیری از خلق خطوط پرواز در این دو اثر، باید از ایده های چالش برانگیز نور و تاریکی و عناصر سازمان دهنده ی ان ها اگاه بود. اگر مفاهیم دلوز در باب مجازی/فعلیت در برابر واقعی/ممکن را نادیده بگیریم، نمی توانیم مفهوم ایده و گرایش های نامحسوس ان را گستره ی زمان و مکان دریابیم. اقتباس،در اینجا، ایده ی تاریکی، زمان و مکان را چنان گسترش می دهد که تمام گذشته ی مجازی می تواند در حال و اینده ذوب شود. بسته به چگونگی افرینش تفاوتها و یا جلوگیری از خلق ان ها در اثر، این انگاره ی مستقیم از زمان می تواند پرسش های پیش امده در باب نگرش های متعصبانه را که به ایده ای وابسته کرده اند، پاسخ دهد و یا پیچیده ترنماید.
خدیجه اکبری زاده امرالله ابجدیان
این رساله نگرش های ژیله دلوز، فیلسوف فقید فرانسوی، در باب جنبه های افرینش "تکرار متفاوت" ایده ی تاریکی مکاشفه را برای بررسی رمان قلب تاریکی (1902) جوزف کانرد و فیلم بازگشت کنونی مکاشفه(2001) به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا را به کار گرفته است. این دو اثر، هر کدام به گونه ای متفاوت، ایده ی تاریکی را تکرار می کنند. هر دو اثر عناصر مجازی مکاشفه ی تاریکی را زیر سوال می برند و پایان یافتن دنیا را پیامد پروژه های پوچ امپریالیستی می دانند. پافشاری غایی دلوز بر رها سازی زمان و مکان از طریق یک اثر هنری است که در ان افرینش وابستگی با دیگر حالات زندگی و تفاوت مثبت و سیروره به دور از نگرش های مکانی، اخلاقی، شخصی و یا داورگونه نمایان است. این رساله حدود "خطوط پرواز" رمان کانرد و فیلم کاپولا و نحوه ی این افرینش را نیز بررسی کرده است. از انجا که شرایط افرینش از دید دلوز، متنوع و الزاما وابسته به یکدیگر هستند، این رساله به ناچار از تنوع گسترده ی اصطلاحات دلوز به مانند "دریافت فراحسی یا مستقیم،" "ایده های چالش برانگیز،" "ایده ی رنگ،" "دیاگرام سیروره،": رایطه ی پویا بین ساختارهای مجازی/واقعی/ حقیقی، "افرینش قلمرو،" "خارج شدن کامل از یک قلمرو،" "خطوط پرواز،" "انگاره ی حرکت،" و "انگاره ی زمان" استفاده کرده تا رویه ی تجربی سیروره و موانعی را که رمان و فیلم با ان روبروست، بررسی کند. برای بحث در باب افرینش تفاوت و یا جلوگیری از خلق خطوط پرواز در این دو اثر، باید از ایده های چالش برانگیز نور و تاریکی و عناصر سازمان دهنده ی ان ها اگاه بود. اگر مفاهیم دلوز در باب مجازی/فعلیت در برابر واقعی/ممکن را نادیده بگیریم، نمی توانیم مفهوم ایده و گرایش های نامحسوس ان را گستره ی زمان و مکان دریابیم. اقتباس،در اینجا، ایده ی تاریکی، زمان و مکان را چنان گسترش می دهد که تمام گذشته ی مجازی می تواند در حال و اینده ذوب شود. بسته به چگونگی افرینش تفاوتها و یا جلوگیری از خلق ان ها در اثر، این انگاره ی مستقیم از زمان می تواند پرسش های پیش امده در باب نگرش های متعصبانه را که به ایده ای وابسته کرده اند، پاسخ دهد و یا پیچیده ترنماید.