نام پژوهشگر: احمد جهانی
احمد جهانی عیسی ابراهیم زاده
مشارکت مردمی را می توان به معنای شرکت و حضور جدی و آگاهانه و ارادی افراد در فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زندگی شهری برای نیل به اهداف جمعی شهر دانست. مسئله احیای بافت های فرسوده از جمله مهم ترین زمینه های مشارکت مردمی در شهرهاست. با توجه به اینکه بافت های قدیمی هسته و کانون اولیه شکل گیری شهرها و دارای موقعیت ویژه ای می باشند، امروزه نیازمند پروژه های مرمتی و احیاء هستند. در واقع این گونه بافت ها، سند تاریخ، فرهنگ، هویت و میراث ملت و شهر محسوب می شوند و از این رو به دلیل ارزش ها و ویژگی های منحصر به فردشان تکرار ناشدنی اند. هدف اصلی مطالعه حاضر، بررسی عوامل موثر بر مشارکت مردمی در باز زنده سازی بافت فرسوده محله اولاد قباد شهر نورآباد (دلفان) می باشد. در این تحقیق که از نوع کاربردی و توسعه ای است، با روش تحقیق توصیفی- تحلیلی برای پاسخ به سوالات و ارایه راه حل برای مسأله مورد نظر اقدام شده است. برای گردآوری اطلاعات از دو روش اسنادی و پیمایشی (پرسشنامه، مصاحبه، مشاهده) استفاده شده و سپس جهت تحلیل یافته ها، فرضیه هایی ارایه گردید. بمنظور تأیید یا رد فرضیه ها با استفاده از فرمول کوکران، 360 پرسشنامه که حاوی سوالاتی جهت بررسی متغییرهای تأثیرگذار بر نقش و مشارکت مردم محله در باززنده سازی این بافت فرسوده بود، در سطح محله و در بین سرپرست خانوارها توزیع گردید و از طریق آنها نقش متغیرهای اقتصادی، اجتماعی و میزان رضایت مندی بعنوان متغیر مستقل و متغییر مشارکت بعنوان متغییر وابسته، آزمون گردید. نتایج حاصل از آزمون فرضیات نشان داد که بین تمام متغیرهای رضایت مندی با متغیرهای مشارکت رابطه برقرار بوده و همچنین به منظور ارتباط بین متغیرهای اقتصادی و میزان مشارکت نیز از نتایج حاصل از آزمون سوألات پرسشنامه استفاده شدو نتایج آن نیز بیانگر آن بود که بین تمام متغیرهای اقتصادی با متغیر مشارکت رابطه وجود داشته و در نتیجه هر دو مورد (متغییرهای رضایتمندی و اقتصادی) با میزان مشارکت شهرواندان در بهسازی و باززنده سازی محله، با ضریب اطمینان 95% و سطح معنی داری کمتر از 05/0 می باشد. به منظور بررسی ارتباط بین متغیرهای اجتماعی و میزان مشارکت هم از نتایج حاصل از آزمون سوألات پرسشنامه استفاده شد و نتایج بیانگر این است که بین اکثر متغیرهای اجتماعی با متغیر مشارکت رابطه معنا داری برقرار بوده به جزء دو متغیر (سابقه سکونت و مشکلات محله) و (مالکیت بنا و مشکلات محله) که با هم رابطه معنا دار زیادی نداشتند و سطح معناداری در هر دو متغیر بالای 05/0 می باشد، بنابراین در این دو مورد h0 تأیید می شود و h1 رد می شود، لیکن بین سایر متغیرهای اجتماعی با متغیرهای مشارکت رابطه معناداری برقرار بوده و با ضریب اطمینان 95% و سطح معنا داری کمتر از 05/0 رابطه ها تأیید شده و نهایتاً اینکه h1 تأیید و این فرضیه هم به اثبات رسید. در پایان به ارائه برخی راهبردها و پیشنهادها در جهت برون رفت از تنگناهای موجود پرداخته شده است.
احمد جهانی رضا ابراهیم پور
چکیده در بسیاری از کاربردهای امنیتی، تصویر چهره ی انسان نقشی اساسی را به عنوان یک منبع اطلاعات زیستی ایفا می کند. تصویر چهره به راحتی قابل دستیابی است و یک راهکار مستقیم و راحت را برای شناسایی افراد فراهم می آورد. با این وجود، بازشناسی چهره کماکان با برخی چالش ها مواجه است ازجمله تغییرات ظاهری چهره ی افراد که ناشی از تغییرات زاویه ی دید، شدت روشنایی و حالات چهره می باشد. در این پایان نامه، سعی شده است، روشی مبتنی بر استفاده ازیک ساختار مناسب شبکه های عصبی ترکیبی برای بازشناسی چهره مستقل از حالت های چهره، با کارآیی بهتری در مقایسه با روشهای رایج ارائه گردد. در این راستا، جهت نیل به نتیجه مطلوب، ابتدا بر روی یک پایگاه داده استاندارد (jaffe)،جهت کاهش بعد اطلاعات ورودی، برخی از روشهای موجود استخراج ویژگی را اعمال نموده و سپس ازساختار های مختلف شبکه های عصبی ترکیبی به عنوان طبقه بند، استفاده شده است. نتایج به دست آمده دراین پایان نامه، بیانگر آن است که در صورتی که از ساختار شبکه های عصبی ترکیبی مبتنی بر اختلاط خبره ها(moe)، استفاده شود، این ساختارپویا از بقیه روش های ترکیب طبقه بندها، کارآیی بهتری ارائه می کند. در آزمایش های انجام شده، ضمن استفاده از طبقه بند مناسب، روشهای استخراج ویژگی مورد استفاده نیز با یکدیگر مقایسه شده و بهترین آنها، در مساله مطرح از نظر کارآیی مشخص شده است.