نام پژوهشگر: الهه مقصودی
الهه مقصودی ابوالقاسم قوام
بنیاد شعر غنایی بر پایه ستایش معشوق بنا شده است؛ در واقع شاید در یک نگاه کلّی بتوان گفت: غزل عاشقانه چیزی جز بیان شیفتگی ها و دلدادگی های عاشق نیست.امّا مطالعه ادوار مختلف غزل عاشقانه، ما را در تعمیم دادن این ادّعا به عنوان یک اصل کلّی دچار تردید می کند در حین این مطالعه گاه به غزل هایی بر می خوریم که در آن معشوق برخلاف همیشه مورد انتقاد و نکوهش عاشق واقع می شود؛ این امر بیش از هر جایی در شعر شعرای قرن ده نمود می یابد تا جایی که مکتبی مستقل به نام واسوخت را بوجود می آورد. با توجّه به انتقال شعر عصر صفوی از دربار به میان مردم و در نتیجه، زمینی بودن معشوق واسوخت، بی شک علّت این سنّت شکنی بزرگ را باید در شرایط موثّر بر زندگی مردم جستجو کرد. اوضاع اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و... که هریک به نوعی در کمرنگ شدن چهره زن در اجتماع موثّر بوده است؛ عاملی که به دنبال خود جایگزینی جنس مذکر را در پی داشت. پس از شناخت معشوق، بررسی ویژگی های او - براساس ابیات اشعار واسوختی - (که البته مطابقت با اسناد و حقایق تاریخی دارد و هم چنین نشانگر عدم صلاحیّت معشوق واسوخت برای تصاحب این منصب است) علّت این تنزّل جایگاه را به خوبی روشن می سازد. در پایان این تحقیق درخواهیم یافت عکس العمل منطقی و طبیعی عاشق در برابر رفتار و ویژگی های معشوق همان چیزی است که واسوخت نام دارد.