نام پژوهشگر: زکیه احمدی فر
زکیه احمدی فر عباس یزدانی
چکیده «مسأله ی شر» که می توان آن را یکی از مسائل بسیار مهم و بحث انگیز در مباحث کلام جدید و فلسفه دین معاصر دانست، از آنجایی که به بنیادی ترین اصول ادیان توحیدی – اعم از وجود خداوند و صفات مطلق او مانند قدرت، علم، خیریت و عدالت- حمله می برد، متألّهان خداباور را درصدد ارائه ی پاسخ برمی انگیزد. پژوهش حاضر به تقریر و مقایسه ی دیدگاه مایکل پیترسون و شهید مطهری درباره ی مسئله ی شر اختصاص یافته است. مهم ترین پاسخ پیترسون برای رفع مسئله ی شر، دادباوری مبتنی بر خیرهای برتر است؛ وی تنها آن دسته از دادباوری هایی را که «امکان شر» را برای دستیابی به خیرهای برتر ضروری می دانند، قابل پذیرش می داند. مهم ترین استدلال مطهری، دادباوری مبتنی بر خیرهای برتر می باشد؛ وی با تأکید بر اینکه وجود شرور در تحقق خیرهای برتر در جهان مادی ضروری هستند، اذعان می نماید که شرور، نقش های مثبت زیادی در جهت رشد و تعالی انسان ایجاد می نمایند. با مقایسه ی دو فیلسوف به این نتیجه می رسم که وجوه تشابه آن ها در اتخاذ دادباوری مبتنی بر خیرهای برتر، به عنوان پاسخی مناسب و قابل پذیرش در برابر مسئله ی شر می باشد، وجوه اختلاف شان را نیز می توان در نحوه ی پذیرش دادباوری مزبور دانست؛ بدین شکل که پیترسون دادباوری هایی که مدعی هستند «واقعیّت شر» برای دستیابی به «خیرهای برتر خاص» ضروری می باشد را محکوم به شکست می داند، اما مطهری در تکمیل دادباوری-های خود به ارائه ی مصادیقی از شرور دست می زند که ضرورتاً به خیرهای برتر خاصی منتهی می شوند. ادعای پیترسون معقولانه است، اما به نظر می رسد هر دو پاسخ در پیش برد بحث خدا و شر در خور توجه و مهم بوده باشند. واژگان کلیدی: خداوند، شر، دفاعیه ی مبتنی بر اختیار، شر عبث، دادباوری، خیرهای برتر، مایکل پیترسون، شهید مطهری.
زکیه احمدی فر عباس یزدانی
«مسأله ی شر» که می توان آن را یکی از مسائل بسیار مهم و بحث انگیز در مباحث کلام جدید و فلسفه دین معاصر دانست، از آنجایی که به بنیادی ترین اصول ادیان توحیدی – اعم از وجود خداوند و صفات مطلق او مانند قدرت، علم، خیریت و عدالت- حمله می برد، متألّهان خداباور را درصدد ارائه ی پاسخ برمی انگیزد. پژوهش حاضر به تقریر و مقایسه ی دیدگاه مایکل پیترسون و شهید مطهری درباره ی مسئله ی شر اختصاص یافته است. مهم ترین پاسخ پیترسون برای رفع مسئله ی شر، دادباوری مبتنی بر خیرهای برتر است؛ وی تنها آن دسته از دادباوری هایی را که «امکان شر» را برای دستیابی به خیرهای برتر ضروری می دانند، قابل پذیرش می داند. مهم ترین استدلال مطهری، دادباوری مبتنی بر خیرهای برتر می باشد؛ وی با تأکید بر اینکه وجود شرور در تحقق خیرهای برتر در جهان مادی ضروری هستند، اذعان می نماید که شرور، نقش های مثبت زیادی در جهت رشد و تعالی انسان ایجاد می نمایند. با مقایسه ی دو فیلسوف به این نتیجه می رسم که وجوه تشابه آن ها در اتخاذ دادباوری مبتنی بر خیرهای برتر، به عنوان پاسخی مناسب و قابل پذیرش در برابر مسئله ی شر می باشد، وجوه اختلاف شان را نیز می توان در نحوه ی پذیرش دادباوری مزبور دانست؛ بدین شکل که پیترسون دادباوری هایی که مدعی هستند «واقعیّت شر» برای دستیابی به «خیرهای برتر خاص» ضروری می باشد را محکوم به شکست می داند، اما مطهری در تکمیل دادباوری-های خود به ارائه ی مصادیقی از شرور دست می زند که ضرورتاً به خیرهای برتر خاصی منتهی می شوند. ادعای پیترسون معقولانه است، اما به نظر می رسد هر دو پاسخ در پیش برد بحث خدا و شر در خور توجه و مهم بوده باشند.