نام پژوهشگر: مجتبی یاری
مجتبی یاری رضا ولی زاده
تعیین مرحله رشد و زمان مناسب چیدن یونجه برای دست یابی به علوفه با کیفیت بهتر در تغذیه گاوهای شیرده با اهمیت است. از این رو، اثر رشد، دوره و زمان چیدن بر خصوصیات مرفولوژیکی و ارزش غذایی یونجه برای پیدا کردن بهترین زمان برداشت در چندین آزمایش مورد بررسی قرار گرفت. در آزمایش اول اثر مرحله رشد (اواخر رویشی، اوایل و اواخر غنچهدهی و اوایل و اواخر گل دهی)، زمان چیدن (ساعت 06:00 و 18:00) و دوره چیدن (بهار، تابستان و پاییز) بر خصوصیات مرفولوژیکی یونجه بررسی شد. نتایج نشان داد که با افزایش مرحله رشد محتوای ماده خشک و تولید علوفه به صورت هوا خشک (گرم/مترمربع) افزایش و نسبت برگ/ساقه و محتوای برگ (گرم/کیلوگرم ماده خشک) کاهش یافت (05/0>p). بیشترین تولید علوفه (کیلوگرم/هکتار) در فصل رشد مربوط به مرحله اوایل غنچهدهی و کمترین مربوط به اوایل رویشی بود (05/0>p). چیدن یونجه در بعدازظهر در مقایسه با صبح نسبت برگ/ساقه و محتوای برگ را افزایش داد و تولید علوفه (کیلوگرم/هکتار) بهار و پاییز مشابه ولی کمتر از تابستان بود (05/0>p). در آزمایش دوم و سوم با افزایش مرحله رشد (از اوایل غنچهدهی تا اوایل گل دهی) محتوای پروتئین خام، انرژی خالص نگهداری، رشد و شیردهی (بر اساس مدل nrc)، تجزیه پذیری پروتئین خام، ماده آلی و الیاف نامحلول در شوینده خنثی کاهش و بخش غیر قابل تجزیه این مواد مغذی افزایش یافت (05/0>p). بخش پروتئین حقیقی با سرعت تجزیه متوسط (pb2؛ بر اساس روش cncps) در مرحله اوایل گلدهی در مقایسه با مرحله اوایل و اواخر غنچهدهی کمتر بود (05/0< p). با استفاده از نسخه 2001 مدل nrc و نسخه 1994 سیستم dve/oeb، پروتئین حقیقی قابل جذب در روده (dve؛ 08/0=p) و توازن پروتئین تجزیه پذیر در شکمبه (oeb؛ 05/0>p) با افزایش مرحله رشد کاهش یافت. چیدن در بعد از ظهر در مقایسه با صبح کل کربوهیدرات های محلول در اتانول (tesc)، pb2، پروتئین حقیقی، محتوای انرژی خالص نگهداری، رشد و شیردهی (بر اساس مدل nrc)، نرخ تجزیه پذیری الیاف نامحلول در شوینده خنثی، سنتز پروتئین میکروبی از سوبسترای انرژی در شکمبه و جذب آن در روده (بر اساس مدل nrc) را افزایش و بخش سریع تجزیه پروتئین خام (pa؛ بر اساس cncps) را کاهش داد (05/0>p). در آزمایش چهارم دوره چیدن (اواخر بهار در مقایسه با اوایل تابستان) بر جایگاه هضم نیتروژن (بر اساس cncps) و غلظت tesc یونجه موثر بود (05/0>p). قابلیت تخمیر در روش تولید گاز با افزایش مرحله رشد یونجه و در یونجه چیده شده در بعدازظهر در مقایسه با صبح بهبود پیدا کرد (05/0>p). در آزمایش پنجم زمان چیدن یونجه بر ساختار مولکولی پروتئینها و کربوهیدراتها اندازه گیری شده با طیف سنجی ftir موثر نبود. با افزایش مرحله رشد ساختارهای مولکولی نسبت مارپیچ آلفا/صفحات بتا کاهش یافت و نسبت آمید 1/آمید 2 افزایش یافت (05/0?p). ساختار مولکولی نسبت مارپیچ آلفا/صفحات بتا و نسبت کربوهیدراتهای ساختاری (بتا گلوکانها، سلولز و همی سلولز)/کل کربوهیدراتها همبستگی مثبت (60/0?r؛ 05/0>p) و نسبت آمید 1/آمید 2 همبستگی منفی (62/0-?r؛ 05/0>p) با قابلیت دسترسی مواد مغذی یونجه خشک برای نشخوارکنندگان داشت. در آزمایش ششم گاوهای شیری هلشتاین تغذیه شده با جیرههای کاملا مخلوط حاوی یونجه چیده شده در بعدازظهر در مقایسه با صبح قابلیت هضم و پروتئین خون بیشتر و دفع نیتروژن (گرم/روز) کمتری از طریق مدفوع داشتند و اثر زمان چیدن بر عملکرد گاوها به مرحله رشد بستگی داشت (05/0>p). قابلیت دسترسی مواد مغذی در جیره حاوی یونجه چیده شده در اوایل غنچهدهی در مقایسه با اواخر غنچهدهی و اوایل گلدهی برای گاوهای شیرده بیشتر بود و چیدن در بعدازظهر در اوایل گلدهی تاثیر معنی دارتری بر عملکرد گاوها داشت (05/0>p). به طور کلی نتایج بیان میکنند که چیدن یونجه در اوایل غنچهدهی و در بعدازظهر برای تولید علوفه با کیفیت بهتر مناسبتر است.
مجتبی یاری مسعود علیخانی
به منظور بررسی پاسخ های عملکردی و فیزیولوژیکی گوساله های نژاد هلشتاین تحت تنش حرارتی به مکمل کروم به صورت افزودنی به شیر در دوران شیرخوارگی و به جیره آغازین پس از شیرگیری در سطوح صفر (گروه c)، 02/0 (گروه l) و mg/kg bw0.75 04/0 (گروه h) از مکمل کروم- متیونین، از 24 راس گوساله شیرخوار (وزن اولیه 9/1± 5/41 کیلوگرم) در یک طرح کاملا" تصادفی استفاده شد. گوساله ها تا سن شیرگیری روزانه 4 لیتر شیر کامل دریافت می کردند و دسترسی آزاد به جیره آغازین داشتند، بعد از شیرگیری علاوه بر جیره آغازین، دسترسی آزاد به یونجه خرد شده نیز داشتند. میانگین حداکثر شاخص رطوبتی- دمایی (thi) در طول آزمایش (5/76)، تنش حرارتی ملایم را به گوساله ها القا کرد. در دوران شیرخوارگی، کروم در سطح l نسبت به گروه c باعث کاهش میزان سرعت تنفس در هفته پنجم بعد از تولد شد (05/0=p). گروه h در مقایسه با گروه c و l کمترین مقدار کورتیزول سرم را داشت (04/0=p و 02/0=p)، میزان 4t گروه l در مقایسه با گروه c کمتر بود (09/0=p). در روز شیرگیری، گروه h نسبت به گروه c کورتیزول و اوره سرم بیشتری داشت (به ترتیب 02/0=p و 06/0=p) و نسبت به گروه l نسبت انسولین به گلوکز بیشتری داشت (09/0=p)، گروه c و h نسبت به گروه l پروتئین کل سرم بیشتری داشتند (به ترتیب 03/0=p و 04/0=p). پس ازشیرگیری گروه l نسبت به گروه c، دمای رکتوم کمتر و میانگین ماده خشک مصرفی روزانه کمتری داشت (به ترتیب 02/0=p و 06/0=p). در روز 21 بعد از شیرگیری دو گروه (h + l) نسبت به گروه c کورتیزول سرم بیشتر (007/0=p)، 4t کمتر (03/0=p) و نسبت 3t به 4t بیشتری (1/0=p) داشتند. در آزمایش تحمل گلوکز سطح زیر منحنی انسولین گروه h نسبت به گروه c، در فواصل زمانی 0 تا 90 و 0 تا 120 دقیقه پس از تزریق گلوکز کمتر بود (07/0=p و 04/0=p). در نتیجه، مکمل کروم- متیونین در سطح l باعث کاهش آثار تنش حرارتی ملایم قبل از سن شیرگیری و کاهش آثار تنش ناشی از شیرگیری شد اگر چه سطح h باعث ایجاد ثبات فیزیولوژیکی بهتری در طول آزمایش شد و هیچ گونه آثار زیانباری بر فراسنجه های عملکردی و فیزیولوژیکی در طول آزمایش نداشت.
آسیه شیخ الاسلامی مهدی هدایتی
در این آزمایش تعداد 192 قطعه جوجه گوشتی یک¬روزه سویه راس 308 در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تیمار، 4 تکرار و 12 مشاهده در هر تکرار مورد بررسی قرار گرفت. تیمار اول به عنوان گروه شاهد در نظر گرفته شد و از جیره پایه استفاده نمود. تیمار دوم از جیره پایه به همراه آنتی بیوتیک فلاوومایسین به میزان 045/0% و تیمارهای 3 و 4 از جیره پایه و به¬ترتیب همراه با 0/05 0/1عصاره ریشه کاسنی به صورت مخلوط در جیره استفاده کردند که از روز اول تا 42 روزگی در اختیار جوجه¬ها قرار داده شد. مصرف خوراک، افزایش وزن و ضریب تبدیل خوراک هفتگی در طی دوره آزمایش اندازه¬گیری شد. در پایان آزمایش از هر تکرار 2 جوجه نر و ماده به صورت تصادفی، انتخاب شده و پس از کشتار، نمونه¬گیری از سکوم برای تعیین وضعیت میکروفلور و نمونه¬گیری خون برای تعیین فراسنجه¬های خونی و پاسخ ایمنی صورت گرفت و سپس خصوصیات لاشه مورد ارزیابی قرار گرفت. برای میانگین مصرف خوراک و افزایش وزن تفاوت معنی¬داری بین تیمارها وجود نداشت. ضریب تبدیل غذایی در هفته چهارم برای تیمار 0/05سبت به تیمار آنتی-بیوتیک و تیمار شاهد کمتر بود (0/05≥p)زان ماندگاری در هفته سوم در تیمارهای حاوی عصاره کاسنی نسبت به تیمار آنتی¬بیوتیک بیشتر بود. در فراسنجه¬های خونی پروتئین تام در تیمارهای حاوی عصاره کاسنی نسبت به آنتی¬بیوتیک افزایش معنی¬داری داشت (0/05≥p) در جوجه¬های مصرف¬کننده عصاره کاسنی در مقایسه با تیمار شاهد و آنتی¬بیوتیک، تعداد باکتری¬های کلی¬فرم و اشریشیاکولی کاهش یافت (0/05≥p). تعداد باکتری¬های سالمونلا در تیمارهای حاوی کاسنی و تیمار آنتی¬بیوتیک نسبت به تیمار شاهد کاهش معنی¬داری داشت (0/05≥p)). بر اساس نتایج این آزمایش عصاره کاسنی می¬تواند جایگزین مناسبی برای آنتی-بیوتیک محرک رشد در تغذیه جوجه¬های گوشتی باشد.
فاطمه محبی امین آبادی میلاد منافی
در این آزمایش تعداد 500 قطعه مرغ تخمگذار نژاد لگهورن سفید، سویه هایلاین w36 در سن 55 هفتگی، در قالب طرح کاملاً تصادفی با اندازهگیریهای تکرار شونده در زمان با 5 تیمار، 5 تکرار و20 مشاهده در هر تکرار در سه دوره چهارده روزهی آزمایشی (جمعاً 42 روز) مورد بررسی قرار گرفت. گروه اول به عنوان گروه شاهد در نظر گرفته شد و از جیره پایه استفاده نمود. گروه دوم از جیره پایه به همراه آنتی بیوتیک فلاوومایسین به میزان 05/0% و گروههای 3 و 4 و 5 از جیره پایه و به ترتیب همراه 1/0% ترکیب محرک افزایش ضخامت پوسته، 1/0% مخلوط عصارههای گیاهی آویشن، پونه و رازیانه و 1/0% ترکیب محرک افزایش ضخامت پوسته بههمراه مخلوط عصارههای گیاهی آویشن، پونه و رازیانه به صورت مخلوط در جیره استفاده شده است که از ابتدای دوره اول تا انتهای دوره سوم در اختیار مرغها قرار داده شد. مصرف خوراک، ضریب تبدیل غذایی، میانگین وزن و درصد تولید تخممرغ بهصورت هفتگی در طی دورههای آزمایش اندازه گیری شد. در پایان هر دوره آزمایشی آزمایش از هر تکرار 1 عدد تخممرغ به صورت تصادفی، انتخاب و پس از شمارهگذاری، کیفیت داخلی و خارجی آنها اندازهگیری شد. در پایان دوره آزمایش از هر تکرار یک قطعه مرغ بهصورت تصادفی انتخاب شد و از آنها نمونه گیری خون برای تعیین فراسنجه های بیوشیمیایی خون و پاسخ ایمنی صورت گرفت. برای میانگین مصرف خوراک تفاوت معنی داری بین تیمارهای آزمایشی وجود نداشت. ضریب تبدیل غذایی برای تیمار 3 نسبت تیمار شاهد کمتر بود (05/0>p). بیشترین درصد تولید تخممرغ در تیمار 3 به دست آمد که با تیمار شاهد اختلاف معنیدار نشان داد (05/0>p). میانگین وزن تخممرغ در تیمار شاهد بیشتربود که بهغیر از تیمار آنتیبیوتیک محرک رشد، با سایر تیمارها اختلاف معنیدار نشان داد (05/0>p). کمترین مصرف خوراک، ضریب تبدیل غذایی و بیشترین درصد تولید تخممرغ در دوره اول بهدست آمد که اختلاف آن با سایر دورهها از لحاظ آماری معنیدار بود (05/0>p). بیشترین میانگین وزن تخممرغ در دوره سوم بهدست آمد که با سایر دورهها اختلاف معنیدار داشت (05/0>p). میانگین خوراک مصرفی و میانگین وزن تخممرغ تحتتأثیر اثر متقابل دوره و تیمار قرار گرفتند (05/0>p). اثر متقابل تیمار و دوره بر ضریب تبدیل غذایی و درصد تولید تخممرغ معنیدار نبود. هیچگونه اختلاف معنیداری بین تیمارهای آزمایشی بر فراسنجههای کیفی تخممرغ وجود نداشت. بیشترین وزن مخصوص تخممرغ در دوره دوم بهدست آمد که اختلاف آن با سایر دورهها معنیدار بود (05/0>p). بیشترین واحد هاو مربوط به دوره سوم بود که با سایر دورهها اختلاف معنیدار داشت (05/0>p). ارتفاع سفیده در دوره سوم بیشتر بود که با سایر دورهها اختلاف معنیدار نشان داد (05/0>p). مقاومت پوسته تخممرغ در دوره اول و دوم بیشتر بود که با دوره سوم اختلاف معنیدار داشت (05/0>p). فراسنجههای کیفی تخممرغ تحتتأثیر اثر متقابل تیمار و دوره قرار نگرفتند. تیمارهای آزمایشی اثرات معنیداری بر فراسنجههای بیوشیمیایی خون و تیتر آنتیبادی علیه عامل مولد بیماری نیوکاسل نداشتند. بیشترین تیتر ایمنی بر علیه بیماری آنفولانزا با استفاده از تیمار 4 بهدست آمد که با تیمار 3 اختلاف معنیدار داشت(05/0>p)، اما با سایر تیمارها اختلاف معنیدار نشان نداد. بر اساس نتایج بهدست آمده استفاده از 1/0% ترکیب عصارههای گیاهی و محرک افزایش ضخامت پوسته اثرات مفیدی بر عملکرد مرغ و خصوصیات کیفی تخممرغ نداشت.
سمانه ولی نژاد حسن آبادی مجتبی یاری
طبق نتایج حاصل از آزمایش اول مقدار عصاره اتری و ماده آلی در محصول فرعی کشمش بیشتر (05/0p?) و مقدار ماده خشک، پروتئین خام، الیاف شوینده خنثی، الیاف شوینده اسیدی و خاکستر کمتر از یونجه بود (05/0p?) و مقدار لیگنین شوینده اسیدی بین دو نمونه مشابه بود. ترکیبات فنولی کل و تانن کل در محصول فرعی کشمش بیشتر از یونجه بود. نتایج آزمایش دوم نشان داد که قابلیت هضم ماده آلی و ماده خشک محصول فرعی کشمش نسبت به یونجه بیشتر (05/0p?) و قابلیت هضم الیاف شوینده خنثی و پروتئین خام کمتر بود (05/0p?) و نتایج آزمایش سوم نشان داد که نرخ تولید گاز محصول فرعی کشمش بیشتر از یونجه بود (05/0p?) ولی پتانسیل تولید گاز بین دو نمونه معنی دار نبود و با اضافه-کردن محصول فرعی کشمش به یونجه نرخ تولید گاز افزایش یافت (05/0p?)، ولی اثر معنی داری بر پتانسیل تولید گاز نداشت. پتانسیل ماده آلی قابل تجزیه محصول فرعی کشمش بیشتر از یونجه بود (05/0p?) و با اضافه کردن محصول فرعی کشمش به یونجه مقدار آن افزایش یافت (05/0p?). با توجه به اینکه ارزش غذایی3 تیمار جایگزینی یونجه نزدیک به هم بوده ولی نسبت 50:50 یونجه به محصول فرعی کشمش قابل توجه است که ضمن داشتن ارزش غذایی بالاتر نسبت به 3 تیمار تولید گاز کمتری را به خود اختصاص داده است.
ابوالفضل کولی وند مجتبی یاری
دی آمونیوم فسفات یک کود مورد مصرف در زراعت است که تامین کننده ی فسفر و نیتروژن بوده و در حالت خالص دارای 5/23 درصد فسفر و 2/21 درصد نیتروژن می باشد. در زمان انجام این طرح قیمت یک واحد فسفرِ موجود در دی آمونیوم فسفات، کمتر از نصف قیمت یک واحد فسفر موجود در دی کلسیم فسفات بود. در این پژوهش اثر کود دی آمونیوم فسفات به عنوان مکمل فسفر بر صفات عملکردی، قابلیت هضم خوراک و فراسنجه های خونی بره های نر نژاد مهربان بررسی شد و مکمل دی کلسیم فسفات به عنوان تیمار شاهد انتخاب گردید. تعداد 12 رأس بره ی نر نژاد مهربان با وزن اولیه ی49/3 ± 87/24 کیلوگرم در یک طرح کاملاً تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه با جیره ی حاوی مکمل دی آمونیوم فسفات و گروه دوم با جیره ی حاوی مکمل دی کلسیم فسفات تغذیه شدند. جیره های غذایی بر اساس جداول nrc 2007 نشخوارکنندگان کوچک تنظیم شده و از لحاظ نیتروژن و انرژی، برابر بودند. نسبت بین کلسیم و فسفر در جیره ی غذایی هر دو تیمار مساوی بود. ماده ی خشک مصرفی و افزایش وزن روزانه ی دام ها تحت تیمار دی آمونیوم فسفات نسبت به تیمار شاهد بیشتر بوده و تمایل به معنی داری داشت (15/0>p). غلظت گلوکز، اوره و کلسیم سرم خون بره های پرواری، تحت تاثیر تیمارهای اعمال شده قرار نگرفت، ولی غلظت فسفر و آلکالین فسفاتاز دام های تیمار شده با مکمل دی آمونیوم فسفات به طور معنی داری از تیمار شاهد بیشتر بود (05/0>p). در این آزمایش تفاوت معنی داری بین ضریب تبدیل خوراک دام های دو تیمار مشاهده نشد (05/0<p)، ولی ضریب تبدیل خوراک، در دام های تحت تیمار مکمل دی آمونیوم فسفات از لحاظ عددی پایین تر بود. استفاده از مکمل دی آمونیوم فسفات به جای دی کلسیم فسفات تاثیری بر ضریب قابلیت هضم ماده ی خشک و آلی نداشت (05/0<p)، اگر چه در صفات مذکور، مقادیر مربوط به تیمار دی آمونیوم فسفات از لحاظ عددی، پایین تر بود. از مکمل دی آمونیوم فسفات در تغذیه ی گوسفند پرواری به عنوان مکمل فسفر می توان استفاده نمود ولی استفاده از این مکمل به صورت گسترده تر و در بلندمدت تر، نیاز به تحقیقات وسیع-تری دارد.
کریم صفایی نیا مهدی قبولی
هدف:هدف از پژوهش حاضر،بررسی ارزش غذایی ذرت تلقیح شده با قارچ شبه میکوریزا piriformospora indicaبه صورت سیلو شده و دانه ای در تغذیه نشخوار کنندگان بود. روش: روش پژوهش به صورت in situو برون تنی(in-vitro) بود، ارزیابی ارزش غذایی دانه و سیلاژ ذرت طی سه آزمایش انجام شد. برایانجام آزمایش تولید گاز و تجزیهپذیریبهروشکیسههاینایلونی،ازدورأسگوسفندنربالغنژادمهربانفیستولهگذاری شدهبا متوسطوزن55کیلوگرماستفاده شد. در آزمایش اول ارزش غذایی دانه و سیلاژ ذرت تلقیح شده با قارچ piriformospora indica با استفاده از آنالیزترکیب شیمیایی و اندازه گیری وزن خشک و تر دانه تعیین شد. در آزمایش دوم تجزیه پذیری ماده خشک وماده آلی،دانه و سیلاژ ذرت تلقیح شده با قارچ piriformospora indica به روش کیسه گذاری انجام شد. در آزمایش سوم ویژگی های تخمیر پذیری وپتانسیل تامین مواد غذایی دانه و سیلاژ ذرت تلقیح شده با قارچ piriformospora indica به روش برون تنی تولید گاز اندازه گیری شد. درهرسهآزمایشازطرحبلوک های کاملتصادفی استفاده گردید. یافته ها:نتایج نشان داد که تلقیح دانه ذرت با قارچ پیریفورموسپورا ایندیکا باعث افزایش عملکرد دانه ذرت و عصاره اتری سیلاژ ذرت شد(0.05p?). اما در سایر ترکیبات شیمیایی دانه و سیلاژ ذرت اثر معنی داری نداشت. در آزمایش دوم تجزیه پذیری به روش کیسه گذاری در سیلاژ ذرت اثربخشی معنی داری مشاهده نشد. اما در دانه ی ذرت در زمان 24 ساعت اثر معنی داری داشت (0.05p?).در آزمایش سوم نرخ تولید گاز در سیلاژ ذرت تحت تاثیر قارچ قرار گرفت(0.05p?)، اما در دانه تحت تاثیر قارچ قرار نگرفت و قابلیت هضم حقیقی ماده ی خشک، انرژی قابل متابولیسم و انرژی خالص تحت تاثیر قرار گرفت، اثر معنی داری داشت(0.05p?). اما ماده آلی قابل متابولیسم و کل اسید های چرب فرار معنی داری نبود. نتیجه گیری:تلقیح دانه ذرت با قارچ piriformospora indicaباعث افزایش عملکرد دانه و بهبود ویژگی های تجزیه پذیری و تخمیر سیلاژ شد.