نام پژوهشگر: مریم حسینی
مریم حسینی حیدر صادقی
تربیت بدنی و علوم ورزشی برای داشتن یک برنامه ریزی صحیح در جامعه نیاز به اطلاعات و ارقام دارد تا بتواند برای سلامتی جسمی و روحی اقشار جامعه به خصوص زنان جوان که یکی از مهمترین قشرها هستند یک برنامه ریزی اصولی را ارائه دهد. ضروری است که برای تشویق مردم به تحرک بدنی، برنامه ریزی دقیقی صورت گیرد که خود مستلزم داشتن تصویر روشنی از وضعیت جسمانی افراد جامعه میباشد. هدف از انجام این تحقیق مقایسه وضعیت جسمانی زنان جوان ورزشکار و غیرورزشکار با استفاده از اندازه گیریهای برخی پارامترهای پیکرسنجی، آمادگی جسمانی و ناهنجاریهای ساختاری بود.آزمودنیهای این تحقیق را 200 نفر (100 نفر ورزشکار با میانگین سنی 07/5 ±21/25 و 100 نفر زنان غیرورزشکار با میانگین سنی 09/4 ± 04/24)که از جامعه آماری زنان جوان کشور به صورت تصادفی انتخاب شده بودند، تشکیل می دادند. فاکتورهای اندازه گیری شده آنتروپومتری شامل وزن، طول اندامها،عرض اندامها، محیط اندامها، ترکیب بدنی و تیپ بدنی بود که از متر نواری، قدسنج، کولیس و کالیپربرای اندازه گیری استفاده شد.آزمونهایی برای اندازه گیری قدرت دست، سرعت حرکت، چابکی، انعطاف پذیری، استقامت عضلانی، توان بی هوازی و تعادل زنان 18 تا 35 سال ورزشکار و غیرورزشکار با استفاده از متر، دینامومتر، کورنومتر، تشک و نیمکت انعطاف پذیریبرای فاکتورهای بیو مکانیکی انجام شد.جهت ارزیابی ناهنجاریهای اسکلتی از آزمون نیویورک و فرمریدکو ، صفحه شطرنجی، خط شاقولی و کولیس استفاده شد. ناهنجاریهایی در سر و گردن، تنه و اندام تحتانی بین دو گروه ارزیابی شد. برای آزمون فرضیه های این پژوهشاز آمار توصیفی (فراوانی، میانگین، انحراف استاندارد) و آماراستنباطی( tمستقل) برای مقایسه بین دو گروه ورزشکار وغیر ورزشکار در سطح معناداری در p? 0.05استفاده شد. نتایج نشان داد که:بین میانگینهای قد نشسته، پهنای آرنج، پهنای تنه در سطح ناف، محیط تنه در سطح ناف، محیط ران در قسمت میانی و شاخص کورومیک و تیپ بدنی مزومورفی زنان ورزشکار و غیر ورزشکار تفاوت معنادار وجود داشت.در مورد فاکتورهای بیومکانیکی بین میانگین قدرت، سرعت، چابکی، استقامت و تعادل زنان 18 تا 35 سال ورزشکار و غیر ورزشکارتفاوت معنادار دیده شد. در مورد ناهنجاریهایاسکلتی، انحراف جانبی ستون مهرها، انحراف گردن به جلو و شکم افتاده تفاوت معنادار تایید شد. نتیجه میگیریم که ورزشکار بودن می تواند در برخی از فاکتورهای آنتروپومتری، بیومکانیکی و ناهنجاریهای اسکلتی تاثیر مثبتی داشته باشد
پروانه فریدونی حجت اله جاوید
هدف از این مطالعه، تبیین نقش واسطه گری، نقش های جنسیتی در رابطه بین شیوه های فرزند پروری و سازگاری اجتماعی بود و گروه نمونه ی مورد مطالعه در این پژوهش شامل 284 دانشجو که از بین دانشجویان دانشگاه آزاد واحد مرودشت با روش نمونه گیری در دسترس به صورت تصادفی انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل پرسشنامه سازگاری سامانی و سهرابی، پرسشنامه شیوه های فرزند پروری بامریند و پرسشنامه نقش های جنسیتی بم بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل مسیر استفاده شد. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون چندگانه به روش بارون وکنی حاکی از آن بود که شیوه های فرزند پروری، مستبدانه و مقتدرانه با سازگاری اجتماعی داری ارتباط معناداریست همچنین نشان داد که نقش جنسیتی مردانه به عنوان نقش واسطه ای دارای نقش معناداری در رابطه بین شیوه فرزند پروری مقتدرانه و مستبدانه و سازگاری فردی، اجتماعی، تحصیلی، خانوادگی ایفا می کند.
احمد کرمی نادره سهرابی شگفتی
این پژوهش، با هدف تبیین تفاوت (متغیرهای) یادگیری خودنظم ده، سبک های والدگری، هوش هیجانی و امید تحصیلی بین دانش آموزان تیزهوش و عادی انجام شده است. روش تحقیق این پژوهش از نوع مطالعات همبستگی است. به منظور انجام این پژوهش، جامعه ی آماری تمامی دانش آموزان دختر و پسر دبیرستانهای عادی و استعداهای درخشان شهر یزد (925 نفر تیزهوش و 14137 نفر عادی) بودند که در سال تحصیلی 91-1390 به تحصیل اشتغال داشتند. برای انتخاب نمونه از روش نمونه گیری تصادفی ساده استفاده شد. بدین صورت که ابتدا ازبین دانش آموزان تیزهوش با توجه به جدول مورگان 364 نفر از هر دو جنس بطور کاملاً تصادفی انتخاب شدند؛ و سپس با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای دو دبیرستان عادی از هر جنس انتخاب و سپس به همان تعداد دانش آموز عادی بطور کاملاً تصادفی از بین آنان انتخاب شد. در این پژوهش از پرسشنامه راهبردهای انگیزشی برای یادگیری پنتریچ و همکاران (1991)، پرسشنامه هوش هیجانی بار- آن، مقیاس امید تحصیلی سهرابی و سامانی و پرسشنامه والدگری آلاباما استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان داد که دانش آموزان تیزهوش در متغییرهای یادگیری خودنظم ده، هوش هیجانی، امید تحصیلی و سبکهای والدگری به طور معناداری دارای عملکرد بالاتری می باشند. در برخی از خرده مقیاسهای سبکهای والدگری از قبیل مشارکت والدین، اقتدار، والدگری مثبت و اطلاع، تیزهوشان برتری داشتند؛ و در نظارت ضعیف و تنبیه بدنی، تفاوت به نفع دانش آموزان عادی بود. همچنین دختران در هوش هیجانی و یادگیری خودنظمده نسبت به جنس مخالف دارای عملکرد بهتری می باشند.
الهام پاسالار حجت اله جاویدی
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای کیفیت زندگی کاری در رابطه بین سلامت سازمانی وخشنودی شغلی انجام شده است. ، این تحقیق از نوع همبستگی است . نمونه این پژوهش از کلیه کارکنان مرد و زن (320 نفر)درمانگاه صنعت نفت فارس که در سال 1391مشغول بکار بودند به شیوه نمونه گیری تصادفی طبقه ای ، انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده پرسشنامه کیفیت زندگی کاری قاسم زاده ، سلامت سازمانی، ماتیو مایلز و خشنودی شغلی ویس و لوفکویست بوده است . بر اساس یافته های تحقیق: بین مولفه های سلامت سازمانی با خشنودی شغلی کارکنان و همچنین بین مولفه های کیفیت زندگی کاری و خشنودی شغلی کارکنان رابطه معنی داری مشاهده شد، ضمنا مشخص شد که مولفه های سلامت سازمانی و مولفه های کیفیت زندگی کاری به صورت مثبت و معنادار پیش بینی کننده ی خشنودی شغلی می باشند. نتایج رگرسیون سلسله مراتبی (از میان ابعاد کیفیت زندگی کاری) تنها ابعاد توازن بین کار و زندگی و تعهد کاری در ارتباط با سلامت سازمانی و خشنودی شغلی نقش واسطهای ایفا میکنند.
زهرا دمیری مریم حسینی
هدف از این تحقیق بررسی رابطه کمال گرایی و عزت نفس با خودتنظیمی یادگیری بود.روش تحقیق از نوع همبستگی بود. نمونه مورد مطالعه در این تحقیق شامل 400 نفر دانش آموز در سال تحصیلی 92-91 مشغول به تحصیل بودند که بصورت تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. روش گردآوری اطلاعات بوسیله پرسشنامه های کمال گرایی هیل، خودتنظیمی یادگیری بوفارد، عزت نفس روزنبرگ بود و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمونهای آماری ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون گام به گام انجام گردید. یافته های تحقیق نشان داد که بین کمال گرایی و خودتنظیمی یادگیری و عزت نفس رابطه معناداری وجود دارد. و عزت نفس و کمال گرایی قدرت پیش بینی کنندگی خودتنظیمی یادگیری را دارند.
مریم حسینی عباس عابد اصفهانی
هدف از این پژوهش مطالعه و بررسی برخی شیوه های کلرزدایی و بازدارندگی خوردگی در اشیاء برنزی تاریخی و همچنین ارزیابی کاربرد سیتروس پارادیزی به عنوان بازدارنده این اشیاء و مقایسه آن با بنزوتری آزول می باشد. با توجه به این امر که ترکیب بنزوتری آزول مشکوک به سمیّ بودن است و همینطور هزینه های بالای استفاده از این بازدارنده، از نتایج مطالعات این پژوهش و تحقیق های مشابه می توان به عنوان جایگزینی برای این ماده بهره برد. برای این منظور و در راستای این پژوهش تصمیم گرفته شد که به طور موازی از نمونه های تاریخی و آزمایشگاهی برای انجام آزمایش ها استفاده شود بنابراین از خرده شیء های چهار سایت تاریخی تپه مارلیک، هفت تپه، تپه سبز فارس و حسنلو در بخش مجزا، که اکثراً دارای خوردگی کلریدی و بیماری برنز بودند و همچنین نمونه های آزمایشگاهی در دو دسته متفاوت که در معرض اسید کلریدریک قرار داشتند و به طور مصنوعی خورده شده بودند استفاده شد. نمونه های مورد نظر به وسیله آزمایش های مختلف از جمله تیتراسیون، رنگ سنجی، وزن سنجی، رزنبرگ سنجش شدند. با توجه به نتایج آزمایش تیتراسیون مقدار کلر قبل و بعد از اعمال بازدارنده (سیتروس پارادیزی) تفاوت چندانی ندارد و حتی در برخی موارد بعد از اعمال بازدارنده بیشتر شده است. همچنین نتایج رنگ سنجی قبل و بعد از بازدارنده نشان دهنده تغییر رنگ، در بعضی از نمونه ها روشن و در بعضی دیگر تیره در سطح است. آزمایش رزنبرگ نیز نشان می دهد که بعد از اعمال بازدارنده همچنان خوردگی فعال در ترکیب وجود دارد و در مواردی قبل از اعمال بازدارنده مقدار کلر سطحی ناچیز بوده و ظاهراً به نظر می رسد پس از اعمال بازدارنده کلر درون ترکیب به روی سطح آمده باشد. نتایج به دست آمده بیانگر این است که گریپ فروت در مقایسه با بنزوتری آزول نمی تواند به عنوان یک بازدارنده خوردگی برای اشیاء برنزی تاریخی محسوب شود و تنها به دلیل ماهیت اسیدی خود به صورت یک پاک کننده محصولات کلریدی سطحی را از روی پاتین برمی دارد.
زهرا کشتاسبی مریم حسینی
پژوهش حاضر با هدف بررسی و تبیین نقش واسطه گری عزت نفس بین بی ثباتی پدر و مادر و ارزشهای اجتماعی با بهزیستی روانشناختی انجام شد .به همین منظور تعداد 328دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی مرودشت(157دختر،171پسر)به شیوه نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند و با استفاده از مقیاسهای عزت نفس دو وجهی ، بهزیستی روانشناختی ریف (1989) ، بی ثباتی پدر ومادر یوشیزومی و مورایس (2006) ، ارزشهای اجتماعی شوارتز مورد ارزیابی قرار گرفت .اعتبار این مقیاسها به روش آلفای کرونباخ توسط محقق مورد ارزیابی قرار گرفت . لازم به ذکر است که ابعاد جهان گرایی ، امنیت ،سنت و خیر خواهی از میان 10بعد ارزشهای اجتماعی انتخاب شدند . نتایج یافته های توصیفی این پژوهش نشان داد که ابعاد خودارزشمندی وشایستگی به صورت منفی ومعنادار با بی ثباتی پدر و مادر در ارتباط می باشند . همچنین بی ثباتی پدر و مادر نیز با بهزیستی روانشناختی به صورت منفی ومعنادار در ارتباط است . به علاوه بهزیستی روانشناختی با ابعاد جهان گرایی ، امنیت ، خیرخواهی و همچنین با بعد شایستگی به صورت مثبت ومعنادار ارتباط دارد . سایر نتایج نیز نشان می دهد که بعد شایستگی به صورت منفی و معنا دار با خیرخواهی در ارتباط است ، این در حالی است که بعد شایستگی به صورت مثبت ومعنادار با خود ارزشمندی ارتباط دارد.نتایج یافته های استنباطی نشان می دهند که بی ثباتی پدر و مادر و ابعاد ارزشهای اجتماعی 8 درصد از واریانس بهزیستی روانشناختی و14درصد واریانس خود ارزشمندی را پیش بینی می کنند . ابعاد ارزشهای اجتماعی و بی ثباتی پدر و مادر 22درصد از واریانس شایستگی را پیش بینی می کندو بعدشایستگی عزت نفس به صورت مثبت ومعنادار پیش بینی کننده بهزیستی روانشناختی می باشد . به منظور بررسی نقش واسطه ای ابعادعزت نفس ، بر اساس روش بارون وکنی متغیرها وارد معادله رگرسیونی شدند . نتایج نشان می دهد که از میان ابعاد عزت نفس تنها بعد شایستگی توانسته است میان بی ثباتی پدر ومادر وبهزیستی روانشناختی نقش واسطه ای ایفا کند .
صدیقه فیروزی حجت الله جاویدی
هدف پژوهش حاضر تبیین نقش واسطه گری هوش هیجانی در روابط بین شیوه های فرزند پروری و مشکلات روانشناختی( استرس،اضطراب و افسردگی) بوده است .جهت اجرای پژوهش از بین کلیه دانش آموزان دخترمقطع متوسطه شهرستان شیراز به شیوه نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای، ??? نفر انتخاب شدند و با استفاده از مقیاس افسردگی،اضطراب،استرس لاوی بوند (dass)، هوش هیجانی شوت و شیوه های فرزندپروری بامریند مورد ارزیابی قرار گرفتند. طرح پژوهش از نوع همبستگی می¬باشد که با استفاده از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه به شیوه همزمان و سلسله مراتبی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و نتایج حاکی از این بود که بین شیوه های فرزند پروری و مشکلات روانشناختی رابطه معناداری وجود دارد و بین هوش هیجانی و مشکلات روانشناختی رابطه معناداری وجود دارد و هوش هیجانی می تواند در روابط بین شیوه های فرزند پروری و مشکلات روانشناختی دارای نقش واسطه ای معناداری باشد.