نام پژوهشگر: مرجان خادمی راد
مرجان خادمی راد منصور حسامی
در نظر افلاطون نظمی مابعدالطبیعی و اخلاقی بر جهان حاکم است که فیلسوف باید آن را از طریق تفکر عقلانی کشف کند و هنر فقط هنگامی ارزش حقیقی دارد که این نظم را دقیقاً نشان دهد یا به ما کمک کند که در جریان آن قرار گیریم. در نظر افلاطون، و در عالم مُثل، برترین مثال، مثال خیر است. از نظر ارسطو نیز مثال خیر وجود دارد منتها در همین جهان است و ارسطو معتقد به کارکرد کاتارسیسی هنر است یعنی اینکه هنر منجر به پالایش روحی مخاطب می شود. هنر حوزه ای در هم آمیخته با امور زیبا یا تجربه زیبا شناختی است. وجه زیبا شناختی هنر از تجسم یک معنا یا ایده جدا نیست. برخی هنر را تبلور یک ایده متعال لحاظ می کنند و گروهی آن را تجسم ایده ذهنی می دانند. سنت گرایان دسته ای از صاحب نظران در حوزه معرفت، دین و هنر هستند که اساس هنر و درخشش این ساحت را در جنبه متعالی یا معنویت آن لحاظ می کنند. از نظر ایشان، ذات هنر مبتنی بر ماهیتی قدسی و باطنی است که به نوبه ی خود محملی برای انتقال معرفت است؛ لذا معرفت، معنویت و هنر در بحث سنت گرایان رابطه مستقیم با یکدیگر دارند. از منظر سنت گرایان معنویت و هنر دو مقوله در هم تنیده اندوتا وقتی که معرفت ما به جهان حقیقی و وحیانی روشن نشده باشد ساحت هنر نیز برای ما ناشناخته خواهد ماند. در این تحقیق ضمن مرور بر نیروی خیر و شر، نظریه سنت گرایان در این خصوص آورده شده است. باید اذعان داشت در کنار خیر، همیشه شر نیز قرار داشته است و این دو از مباحث مهم فلسفی به حساب آمده اند. شر یکی از پیچیده ترین مفاهیم فلسفی و یزدان شناختی است که دلیل آن نه تنها در ابهام کلمات بلکه در پیچیدگی خود موضوع نهفته است. با توجه به اهمیت هنر سنتی در ایجاد محیطی مناسب برای حیات معنوی انسان رابطه عمیق آن با جوانب و گستره امور ماوراءطبیعی، بحث درباره هنر به طور کلی و خصوصاً هنر سنتی، نزد سنت گرایان از اهمیت خاصی برخوردار است. اهتمام سنت گرایان در باور هنر سنتی – قدسی درک متقابلی است میان حکمت و حقیقت. در این میان هنر به مانند پلی است که این دو مفهوم را به یکدیگر نزدیک می سازد و در صورت اتصال و تلقین حکمت و حقیقت، هنر سنتی از دل آن سر بر می آورد. بدین لحاظ فهم هنر نزد سنت گرایان به مثابه هنر برای هنر هرگز متصور نمی شود. بلکه حلقه سنتی ها هنر را به خدمت متافیزیک برده و از آن بستری و سرچشمه ای برای «معرفت» و «رحمت» نیز مهیا می سازند. از آن جا که سید حسین نصر سر بر آستان قدسی دارد و صور طبیعت نزد او منبع عالم هستی است؛ لذا تأملات نصر درباره هنر در چارچوب سنت – متافیزیک نقش می گیرد. او به مانند دیگر سنت گرایان بر این باور است که: هنر بر علمی به عالم هستی مبتنی است که ماهیتی قدسی و باطنی دارد و به نوبه خود محملی برای انتقال معرفتی با یک سرشت قدسی است. نسبت هنر حقیقی و روحانیت، نسبت جسم و روح است؛ همان گونه که جسم بدون نیروی حیات بخش روح تجزیه می شود و می پوسد هنر نیز در فراق آن نفخه روحانی که به ماده جاودانگی می بخشد و آن را به آیینه ای برای انعکاس عالم معنا بدل می سازد، به زوال و تباهی می گراید. ساحت هنر از نگاه سنت گرایان تابع مقتضیات اخلاقی و معنویتی است که به هنر جهت می دهد و از این جهت در این ساحت با امری جدی و خطیر روبرو هستیم که از نقشی تربیتی برخوردار است. درخشش هستی شناختی امر زیبا تذکاردهنده به خیر یا ایده نیک است. زیبایی جدا از جنبه مثالی معنا پیدا نمی کند. حوزه هنر نیز که در نزد ایشان تنها بر اساس وجه متأصل و کمک رسان آن به تربیت تعریف می گردد، در راستای متجلی ساختن ایده یا محملی برای ارتقاء نفس به سوی منشاء واصل لحاظ می گردد. فضایل اخلاقی که هنر در زندگی انسان می نهد، مانع شهوت می شوند و نظمی را مستقر می سازند که نظم اخلاقی وجود را، هر چند به نحوی محدود باز می تاباند. متعالی ترین هنر در جامعه سنتی، «قدیس شدن»، یعنی صیقل یافتن روح است تا آن که روح به شکل اثری هنری در خور مقام الوهیت تجلی کند.زیبایی و شرافت بخشیدن به ماده، زایل کردن تیرگی آن و ارتقای ان به مرتبه ای بالاتر در نظام هستی است که هنر قدسی را متحقق می گرداند. اثر هنری اصیل از دید سنت گرایان هنری است که با زندگی و آیین های او آغشته شده و هنری است که جای جای معنویت را با زیبایی معنوی خود پر می کند. دربدوامر، هنر خود را با تولید ابزار و لوازم عبادی یا آلات و ابزار کار اشیا خانگی بروز می داد ولی حتی ساخت این آلات و اشیا جدا از آیین عبادی و مناسک قومی ایشان معنا پیدا نمی کرد. یعنی در حقیقت ساخت و ساز انسان سنتی در راستای علقه های معنوی و تعالی جویی او بود. در واقع، همان گونه که انسان برای وصول به حق نیازمند هدایت ماده به سمت تجرد است، هنر نیز برای بیان اصول و مفاهیم معقول نیازمند هدایت ماده به سمت تجرد می باشد. 1-1-1. واژه شناسی: نظم اخلاقی: از آنجایی که یک هنرمند سنتی متجلی کننده ی یک فضیلت متعالی می باشد بدین منظور خود نیز باید واجد آن فضیلت متعالی گردد، این فضیلت در تمام امور زندگی وی جلوه گر شده، مانع امیال و شهوت ها می شود و خود را به شکل یک نظام اخلاقی متجلی می سازد که هم در هنرمند و هم در هنر قابل رویت خواهد بود.