نام پژوهشگر: محبوبه فرهنگی
محبوبه فرهنگی بهزاد قادری
بازنمایی مفهوم کودکی در ادبیات داستانی معاصر نوجوانان با به چالش کشیدن آرمانهایی نظیر معصومیت، معنویت، خیالپردازی، تجرید، درک و دریافت بلاواسطهی مفاهیم اخلاقی و الوهی، از الگوی رمانتیک فاصله گرفته است؛ با این حال هنوز واجد ویژگی هایی است که مانع گسست کامل آن از رمانتیسیسم شده، و به آن ماهیتی انگاره ای می بخشد. ریشه ی چنین ماهیت دوگانه ای را می توان در اختلاف دیدگاه های رمانتیسیسم سنّتی و جریان های حاشیه ای آن، که در آثار شاعران و فانتزی سرایان زن قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نمود پیدا می کند، جستجو کرد. ساختار سلسله ای رمانتیسیسم سنّتی، که بعدها مبنای سنّت فانتزی کلاسیک قرار گرفت، با تأیید ضمنی کنش پذیری و تعلیق ناباوری، خواننده (کودک) را به جایگاه نازل تری فرو می کاهد، به نحوی که برتری خداگونه ی نویسنده تصریح شود. در مقابل، تأکید نویسندگان زن بر درگیری خودآگاه با دنیای خیالی متن و دنیای واقعی، و نیز برجسته کردن اهمیّت ارزش هایی چون مسئولیت پذیری، وفاداری و دوستی، تلقی منفعلانه از کودک و چیرگی بلامنازع نویسنده را زیر سوال می برد. طرح حاضر با تکیه بر سبک افتراقی دلوز، به جای سنّت عینیت گرایِ افلاطونی، امکان همسویی این دو دیدگاه را در رمان های پساهبوطی – که با تغییر مرزبندی های مضمونی و سبکی، اسطوره ی کودک رمانتیک را بازتعریف می کنند – بررسی می کند. به لحاظ مضمون، به کار بستن مفاهیم کمتر متداولی مانند مرگ، عشق، خشونت، ناتوانی جسمی یا ذهنی، بازگویی (یا واگویی) اسطوره های پیشین در لفاف ابهام اخلاقی، چند صدایی و عدم قطعیّت، و نیز ایجاد ناهمگونی دانسته بین پیرنگ و شخصیت ها، توهّم اصالت وجودی اندیشه و نفس را از بین می برد. به لحاظ سبکی، چنین تأثیری با رویگردانی از ژانرهای مطلق ادبی – داستان های تخیّلی یا واقع گرا – و جایگزینی آن با انواع ترکیبی مانند رئالیسم جادویی یا فانتزی های واقع گرا، که مفاهیم معمول خیال و واقعیّت را دگرگون می کنند، تقویت می شود. نمای دوگانه ی حاصل از این باز تعریف ها زمینه را برای تحقّق مفهوم دلوزی تفریق و تکرار فراهم می سازد به گونه ای که اندیشه های رمانتیک، نه از طریق بازتولید شاخصه های عینی، بلکه به واسطه ی توان ایجاد تفاوت، و تکرار ناهمزمانی بازتاب داده می شوند.