نام پژوهشگر: کیوان توانای منافی
کیوان توانای منافی محمد سعید ذکایی
بازنمایی اگر به عام ترین معنای آن فهم شود، عبارتست از تلاشی فرمال به منظور قوام دادن واقعیت. به بیان دیگر، بازنمایی همانا کنشی است که ذیل آن، سوژه بر آن می شود تا با بخشیدن انتظامی به کثرت و سیالیت واقعیت، آن را از آشوبی بی معنا، به انتظامی منسجم و معنادار بدل سازد. آنچه پیش از بازنمایی چنان سیال و متکثر بود که هر گونه آرامشی را برهم می زد، حال پس از بازنمایی و به مدد عقلانیتی که ذاتیِ بازنمایی و تفکرِ بازنمایانه ست، بدل به امری آشنا و ملموس می شود. بنابراین بازنمایی همان معنادار کردن واقعیتِ بی معناست. بازنمایی در معنای کلی آن، همانا برآورده ساختن اراده ی معطوف به نظم و قدرت است؛ اراده ای که جهان را به امری دسترس پذیر و در نتیجه قابل فهم و تجربه بدل می سازد. بازنمایی، تلاشی فرمال است که به سبب همین فرمال بودن، واقعیت را به زبان خود ترجمه کرده و در نهایت بیرونی را بر خود متصور نیست. بازنمایی زمانی محقق می شود، و زمانی بازنمایی کننده به سوژه ی بازنمایی بدل می گردد، که موضوع بازنمایی بدل به ابژه ی فعالیت بازنمایانه شده باشد. به این ترتیب، بازنمایی کنشی تمامیت خواه است. همواره جهان را در نسبت با خود معنادار می کند و در نتیجه هر آنچه غیر است را ذیل سایه ی خود، به امری آشنا بدل می سازد. پس به نظر می رسد که سخن گفتن از بازنمایی اخلاقی، در نهایت نوعی فروغلتیدن به تناقض گویی باشد. و دقیقا همین تناقض است که معنا و دلالت بازنمایی اخلاقی را امکان پذیر می کند. بازنمایی اخلاقی، بازنمایی ای است که بازنمایی بودن خود را از درون به پرسش می کشد و از این طریق به ناتوانی و ناشایستگی خود اذعان می نماید. تنها در نتیجه ی چنین اذعانی ست که دیگری (یا همان موضوع بازنمایی) می تواند از خشونت بازنمایانه رها شده و به ساحت ابژه فروکاسته نشود. توفیق بازنمایی اخلاقی، در شکست بازنمایی ست. بنابراین بازنمایی اخلاقی را می توان نوعی سکوت دانست، سکوتِ خود در مواجهه با دیگری؛ سکوتی که مرکزبودگی و مشروعیت خود را به چالش می کشد و از این طریق به واقعیت مهمی شهادت می دهد: دیگری علیرغم حضورِ انکارناپذیرش، تا همیشه از دسترس من می گریزد...