نام پژوهشگر: محسن اشرفی راد
محسن اشرفی راد کورش صفوی
الف- موضوع و طرح مسأله (اهمیت موضوع و هدف): رساله حاضر با عنوان نگاهی نو به گونه های حشودر گفتمان زبان فارسی، به بررسی وقوع حشو در گفتمان می پردازد. هدف این پژوهش، بررسی واحدهای زبانی حشو در زنجیره گفتار از سطح آوا-واج تا سطح گفتمان است و بر پایه معنی شناسی کاربردی در زبان فارسی است. نگارنده در این پژوهش به بررسی عوامل و دلایلی می پردازد که باعث می شوند واحد یا واحدهای اطلاعی، حشو تلقی شوند. افزون بر این، نوشته حاضر تلاشی است برای طبقه بندی این عوامل و یافتن پاسخی مناسب برای این مسئله که چگونه این عوامل باعث می شوند، با وجود حذف واحد یا واحدهای اطلاعی از زنجیره گفتار، پیام برای گیرنده قابل درک باشد و دیگر این که آیا با حذف این واحدها، پیام به همان سادگی برای شنونده قابل درک خواهد بود. ب- مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری، پرسش ها و فرضیه ها: مبنای این پژوهش بر اساس نظریه گرایس به نام اصل همکاری بنا نهاده شده است. بر پایه اصل همکاری در زبان، گوینده و شنونده، هر دو بر این باورند که در ایجاد ارتباط با یکدیگر همکاری دارند. از طرفی با توجه به دیدگاه باکوبسن می توان گفت که در انتقال پیام، در یک سو فرستنده پیام یا گوینده قرار دارد و در سوی دیگر، گیرنده یا شنونده قرار دارد و آنچه میان گوینده و شنونده قرار می گیرد "متن" است که در این رساله منظور از متن، آنچه در ارتباط کلامی میان ایندو بیان می شود است(زنجیره گفتار). بر همین اساس، در این پژوهش دو پرسش مطرح کی شود: 1. آیا واحد یا واحدهایی از زبان در زنجیره گفتار می توانند حشو تلقی شوند؟ 2. آیا واحدهای حشو در گفتمان قابل طبقه بندی اند؟ با چنین مفروضاتی، نگارنده فرضیه های زیر را مبنای تحلیل خود قرار داده است: 1. واحد یا واحدهایی از زبان در زنجیره گفتار می توانند حشو تلقی شوند. 2. واحدهای حشو در گفتمان قابل طبقه بندی اند. پ- روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های آن، نحوه اجرا، شیوه گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: برای انجام پژوهش حاضر که بر پایه مطالعه کتابخانه ای قرار دارد، از منابع موجود استفاده شده است. این رساله با روش توصیفی- هم زمانی و با استفاده از مفاهیم عام که مورد قبول در نظریه های زبان شناسی نوین می باشند نگارش یافته است. لازم به ذکر است که نگارنده برای تدوین رساله حاضر، مبنای کار خود را نظریه گرایس در تحلیل گفتمان قرار می دهد. بنابر آنچه تحت عنوان "اصل همکاری" و "شرط کمیت" مطرح می شود، در یک تعامل کلامی یا ارتباط زبانی اطلاعات و مفاهیمی وجود دارند که شاید بیش از اطلاعات مورد نیاز در این ارتباط باشند، پس طبعا این مفاهیم حذف می شوند و معمولا به دلیل اصل کم کوشی از تولیدشان خودداری می شود. پس در سطح تولید، برآیند دو نیروی کمترین کوشش و بیشترین بهره اطلاعی باعث اختصار کلام می شوند. حال این اختصار کلام بر اساس دلایل مختلفی بوجود می آید که هر یک از این دلایل خود دارای ویژگی هایی هستند که با وجود این ویژگی ها از دیگر دلایل متمایز می شوند. از آنجاکه این پژوهش به دنبال توصیف وقوع حشو در سطح گفتمان در زبان فارسی است و با توجه به این نکته که حذف عناصر اطلاعی در گفتمان به دلیل اجتناب از وقوع حشو بسیار پربسامد است و اینکه چنین پدیده ای به صورت طبیعی در زبان رخ می دهد، انتخاب نمونه ها و داده های این پژوهش از فیلم نامه های ده فیلم فارسی استخراج شده است. این نمونه های موجود و بررسی شده عبارتند از : میش، هر شب تنهایی، اجاره نشین ها، دزد عروسکها، زندگی شیرین، چهارچنگولی، نیش زنبور، من زمین را دوست دارم، مهریه بی بی، بی پولی. ت- یافته های تحقیق: در یک تعامل زبانی بین گوینده و شنونده عواملی وجود دارند که در کنار متن قرار می گیرند که به درک پیام کمک می کنند. اما اشاره به این نکته ضروری است که نقش اصلی و پررنگ تر را در انتقال پیام، متن بر عهده دارد و دیگر عوامل معمولاً در کنار متن قرار می گیرند. گاهی وجود این عوامل در کنار متن باعث می شود که شنونده اطلاعات بیشتر و دقیق تری بدست آورد، شاید همان اطلاعاتی که در متن نیز وجود دارد. به همین دلیل ممکن است این واحدهای اطلاعی موجود در متن اطلاع اضافه به نظر آیند و حضورشان در متن غیر ضروری به نظر آید و حشو محسوب شوند و خلاف شرط کمیت در اصول همکاری به حساب آیند. ولی از آنجایی که در دو سوی این محور در انتقال پیام، گوینده و شنونده قرار دارند، بحث تولید و درک به میان می اید. پس اگر گوینده هنگام سخن گفتن با توجه به دیگر عواملی که در کنار متن قرار می گیرند طوری سخن گوید که پیام تنها از طریق متن قابل بازیافت نباشد، شنونده ناگزیر می شود که دیگر عوامل را نیز در نظر بگیرد تا بتواند به مفهوم پیام پی ببرد. در این صورت، گوینده اصل اقتصاد در زبان و کم کوشی را از سوی خود رعایت کرده ولی از طرف دیگر، شنونده باید تلاش بیشتری برای درک پیام کند. حال اگر گوینده متن را کوتاه نکند و اطلاعات را به طور صریح تر در اختیار شنونده قرار دهد و اگرچه خود گوینده در این تعامل کار بیشتری انجام می دهد ولی تلاشی که شنونده برای درک پیام انجام می دهد کمتر می شود و به این صورت چون منظور گوینده به طور صریح بیان می شود، کمتر این احتمال وجود دارد که شنونده منظور گوینده را به طور ناقص و یا اشتباه درک کند. بنابراین هرچه اطلاعات در یک تعامل زبانی بیشتر به صورت متن باشد، می توان اطمینان بیشتری به فهم درست پیام از سوی شنونده داشت و این موضوع نه تنها برخلاف اصول همکاری نیست، بلکه باعث بوجود آمدن ارتباط بهتری میان گوینده و شنونده می شود و بنابراین در جهت این اصول نیز می باشد. پس می توان نتیجه گرفت که واحدهایی که در متن وجود دارند، با توجه به بافت و عواملی که به آنها به طور مفصل در فصل چهارم اشاره شد، گاهی از طرف گوینده حشو تلقی می شوند و از جمله حذف می شوند ولی از آنجایی که شنونده نمی تواند به درک درستی از منظور گوینده دست پیدا کند، اطلاعات بیشتری از وی طلب می کند. پس واحدی که از نظر گوینده حشو به حساب می اید، ممکن است از طرف شنونده اطلاع ضروری برای رسیدن به منظور گوینده به حساب آید و حشو محسوب نشود. ث- نتیجه گیری و پیشنهادات: عواملی که در انتقال پیام در یک تعامل زبانی در کنار متن قرار می گیرند باعث می شوند وقوع برخی از واحدهای اطلاعی در متن قابل پیش بینی شوند و واحدهای اطلاعی غیرضروری یا اضافه و تکراری قلمداد شوند.به عبارت دیگر اگر واحدهای اطلاعی ای قابلیت حذف شدن از متن پیام را داشته باشند،به طوری که با توجه به بافت درون زبانی و برون زبانی، این واحدهای اطلاعی قابل بازیافت باشند، حضور چنین واحدهایی در متن غیرضروری به حساب می اید و درنهایت حشو تلقی می شوند. لازم به توضیح است که اگر حذف این واحدها باعث شود که شنونده در درک پیام دچار مشکل شود، دیگر حضور این واحدها در متن پیام حشو به حساب نمی اید. افزون بر این، واحدهایی که در گفتمان حشو محسوب می شوند را می توان در چهار سطح کلی "واجی ـ آوایی"، "واژگانی"، "نحوی" و در نهایت "معنایی" جای داد. در سطح معنایی که این رساله بر آن متمرکز بوده، دلایل حشو را در دو سطح "معنی شناسی نظری" و "معنی شناسی کاربردی" طبقه بندی می شوند. در معنی شناسی نظری، سه عامل "انتقال معنایی"، "مولفه های معنایی" و "باهم آیی"، عوامل وقوع حشو به حساب می ایند و در معنی شناسی کاربردی، عواملی که در بافت درون زبانی و بافت برون زبانی دخیل هستند که باعث می شوند حضور واحدهایی در متن پیام قابل پیش بینی شوند و حشو به حساب آیند که به طور کلی، این عوامل را می توان در دو گروه "حشو درون زبانی" و "حشو برون زبانی" جای داد.