نام پژوهشگر: محمد مهدی مزینانی
محمد مهدی مزینانی احمد بخشایشی اردستانی
رسانه ، فرهنگ و افکار عمومی از لحاظ کاربردی واژه های بهم مرتبط هستند. از لحاظ مفهومی مستقل لیکن قرین یکدیگرند. رسانه دارای وجه عینی بوده و فرهنگ و افکار عمومی دارای وجه ذهنی می باشند. هر پدیده ای را که در نظر بگیریم ، در آن لایه ای از فرهنگ وجود دارد. فرهنگ قابل ارتقا است.ارتقا آن توسط رسانه می تواند انجام گیرد. رسانه، احزاب ، جامعه مدنی ، طبقه متوسط و نخبگان درهرجامعه وظیفه مهمی در رشد و تعالی آن جامعه برعهده دارند. جوامع متعدد دارای شکافهای افقی و عمودی می باشند. هر جامعه ای را می توان در قالب یک هرم به سه قسمت تقسیم نموده که آن سه قسم عبارتند از: الف) طبقه نخبه(الیت) ب) طبقه متوسط ج) توده مردم جامعه مطلوب جامعه ای است که اولاً طبقه متوسط آن از لحاظ کمی و کیفی نسبت به دو طبقه دیگر کوچک نباشد.ثانیاً افراد طبقه متوسط به توده مردم سرازیر نگردند و ثالثاً طبقه متوسط الگوی توده مردم باشند. ترجمان طبقه متوسط را می توان قرین جامعه مدنی، مطبوعات و گروههای اجتماعی سیاسی یافت. سه ایستار احساسی، ارزشی و عقلایی را میتوان در هر جامعه ای یافت. از میان این سه ایستار ، ایستار عقلایی مطلوب جامعه مدنی است. وظیفه رسانه ایجاب می نماید که ایستار عقلایی را به ایستار حاکم بر افکار عمومی تبدیل نماید.به طور کلی این افکار عمومی است که با رای خود در انتخابات، دولتی را بر سر کار می آورد یا ساقط می کند یا می تواند سرنوشت جامعه را تعیین کند. از اینجاست که در جوامع امروز تا این حد به افکار عمومی و شناخت آن اهمیت داده می شود. اهمیت این پژوهش در این نکته است که اولاً افکار عمومی را به صورت پارادایمی تعریف می کند و ثانیاً نشان می دهد که چگونه رسانه ای همچون تلویزیون و یا سایر رسانه های دیداری و شنیداری می توانند آنرا ساخته، یا به آن جهت مثبت داده و یا به کل آنرا عوض نمایند. در این رساله سعی شده که ابعاد تاثیر رسانه ها بر افکار عمومی بررسی گردد. از طرفی انواع رسانه و حوزه تاثیر هر یک را بیان نموده و این نکته تبیین گردد که رسانه ها چه نقشی را می توانند در پیشرفت طرز تلقی طبقات مختلف جامعه نسبت به مسائل اجتماعی، سیاسی،فرهنگی و اقتصادی ایفا کنند. در این پایان نامه از روشهای توصیفی – تحلیلی استفاده شده است.