نام پژوهشگر: فتحعلی اکبری
صادق میراحمدی سرپیری سعید بینای مطلق
چیستی فضیلت و چگونگی کسب آن از مباحث بنیادین اندیشه افلاطون است. وی هرچند به آموختنی بودن فضیلت قائل است با این همه در مقابل سوفسطائیان که خود را حکیم ونیز آموزگار یونانیان و آموزگار فضیلت می دانستند از آموختنی نبودن فضیلت و نیز یگانگی آن در مقابل چندگانگی فضیلت نزد سوفسطائیان سخن می گوید. افلاطون در گفتگوی جمهوری از چهار فضیلت اصلی دانایی ، شجاعت ، اعتدال ( خویشتن داری ) و عدالت نام می برد و هر یک از این فضایل را مرتبط با بخشی از قوای سه گانه دولت – شهر و اجزای سه گانه نفس می داند .فضیلت چهارم یعنی عدالت در دولت- شهر و نفس این است که هر یک از اجزاء آنها کار خود را انجام دهد و در کار دیگری دخالت نکند.در یونان آن زمان فضیلت بیشتر به معنی قابلیت شخص برای انجام موفقیت آمیز نقش هایش در دولت- شهر بود. فضیلتی که سوفسطائیان رواج می دادند و خود را آموزگار آن می دانستند به معنی موفقیت و کارآمدی برای دستیابی به قدرت بود. در مقابل افلاطون که در محاوره های اولیه خود هر یک از فضیلت ها را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد پرسش از یکایک فضیلت ها را به ایده فضیلت برمی گرداند و در محاوره های بعدی خود فضیلت را شناخت و معرفت به خیر و عمل بر طبق آن می داند. از نظر او اگر کسی بتواند به شناخت خیر برین نائل شود هرگز مرتکب عمل بد و رذیلت آمیزی نمی شود. بنابراین از دیدگاه او فضیلت و معرفت یکی می باشند. از یکی بودن فضیلت و معرفت ، آموختنی بودن فضیلت و اینکه هیچ کس آگاهانه و از روی اراده مرتکب عمل بدی نمی شود حاصل می شود.هدف ما در این رساله بیان نظر افلاطون و سوفسطائیان درباره فضیلت است. در این راستا مسئله آموختنی بودن یا آموختنی نبودن فضیلت ، یگانگی یا چندگانگی فضیلت ، و پیوند میان معرفت و فضیلت را مورد بررسی قرار می دهیم. همچنین چهار فضیلت اصلی و رابطه آنها با اجزاءِ نفس و قوای دولت- شهر از دیدگاه افلاطون را شرح خواهیم داد.
خدیجه مظاهرپور مهدی دهباشی
فلسفه تاریخ هگل یکی از شیرین ترین و جذاب ترین و در عین حال تأثیرگذارترین بخش های فلسفه هگل است. او که به جبر در تاریخ و اراده روح در عالم هستی قائل است، انسان را برترین مخلوق در عالم هستی می داند. تمام مخلوقات و از جمله انسان وسیله روح برای رسیدن روح به تکامل هستند. مرگ انسان پایان کار اوست. انسان صاحب اراده است، ولی به دلیل فانی بودن و متناهی بودن انسان، اراده انسان در برابر روح و اراده او شکست می خورد، زیرا روح شکست ناپذیر و جاویدان است. هدف از به وجود آمدن تاریخ رسیدن روح به خودآگاهی است. خودآگاهی روح در آغاز به صورت بالقوه است و روند تاریخ ادامه می یابد تا روح در پایان تاریخ به خودآگاهی بالفعل برسد. هدف از این تحقیق بررسی اراده تاریخ(1) و اراده انسان و برتری اراده تاریخ بر اراده انسان است و با رسیدن روح به هدف خود تاریخ به پایان خود می رسد. روش تحقیق در این رساله، تحلیل و توصیف نظر هگل و بررسی نتایج حاصل از پذیرش نظریه اوست که پیامدهای وخیمی را در زندگی شخصی و اجتماعی انسان ها به همراه دارد. نتایج به دست آمده از این تحقیق عبارت است از: نزول ارزش و جایگاه انسان در چرخه تاریخ و ابزار دانستن انسان برای رسیدن روح به هدفش که جایگاه انسان را از هدف (ادیان الهی چنین جایگاهی را برای انسان قائل هستند) به وسیله تغییر می دهد. اگرچه فلسفه تاریخ هگل از جهاتی قرابت زیادی با آموزه های دینی و عرفانی مسیحی دارد ولی از جهت نقش و جایگاه انسان در سیر تاریخ تفاوتهای عمیقی با الهیات مسیحی که انسان را هدف خلقت و نه وسیله ای بی مقدار می داند دارد. دیدگاه هگل در زمینه جبر در تاریخ و ابزاردانستن انسان وسلب اختیار از او مورد تأیید و پذیرفته شده نیست، زیرا به نظر می رسدکه تاریخ و جهان هستی اهداف دیگری دارد که با اهدافی که هگل برای عالم هستی قائل است فرق می کند و قضاوت هگل در مورد تاریخ و انسانها بی رحمانه و غیر منصفانه است و تناقض هایی را در پی خود دارد. جبر در تاریخ پذیرش برتری و پیروزی اراده روح بر اراده انسان و شکست و نابودی انسان در چرخه تاریخ است.
کریم صادقی آهنگر فتحعلی اکبری
خانوادگی : کریم صادقی آهنگر مقطع تحصیلی : کارشناسی ارشد رشته و گرایش : فلسفه غرب دانشکده : ادبیات و علوم انسانی استاد راهنما : دکتر فتحعلی اکبری استاد مشاور : دکتر غلامحسین توکلی تشکیک های فخر رازی بر عیون الحکمه ابن سینا 89/4/ تاریخ دفاع : 14 دارای یک مقدمه و چهار فصل است . مقدمه، « تشکیک های فخر رازی بر عیون الحکمه ابن س ینا » این پایان نامه تحت عنوان عیون » و « اشارات » : اشاره ای است بدین نکته که بارزترین نقد فلسفی در دوره اسلامی، همانا نقد فخر راز ی بر دو اثر ابن س ینا است که در این پژوهش، اختصاصاً انتقادهای فخر رازی بر عیون الحکمه، از شرح عیون الحکمه او استنباط و استخراج « الحکمه شده است . ف صل اول درباره کلیات است : (توضیح کلی درباره نقد، شرح و بیان مسأله، اهداف و فرضیه ها، پیشینه تاریخی، روش تحقیق شرح حال کوتاهی از ابن س ینا و فخر راز ی). سپس، در فصل دوم، بیست و سه انتقاد فخر راز ی، درباره سخنان ابن س ینا در بخش منطق عیون الحکمه، استخراج گردیده و پس از تشریح و تبیین، در حد توان، به آن ها پاسخ داده شده است . در فصل سوم، شصت و یک انتقاد فخر رازی از لابلای سخنان فخر رازی، درباره سخنان ابن سینا، در بخش طبیعیات عیون الحکمه، استخراج گردیده و به نحوی و تا جایی که برای ما مقدور بوده است، به آن ها پاسخ داده شده است. در فصل چهارم، بیست انتقاد فخر راز ی، درباره سخنان ابن س ینا، در بخش الهیات عیون الحکمه، از لابلای سخنان فخر راز ی، در شرح عیون الحکمه، استنباط و استخراج شده و مورد بررسی قرار گرفته است . در سرآغاز فصل های دوم تا چهارم نیز به نکاتی اشاره شده است : مثلا در آغاز فصل سوم اشاره شده است که بحث های ابن س ینا و نقدهای فخر راز ی، هر کدام، بر اصول موضوعه ای استوار است که اگر اصول موضوعه ای دیگر به جای آن ها نهاده شود، بحث ها و شیوه ها و نحوه ورود به بحث و خروج از آن دگرگون می شود . وجود جسم بدان » : مثلاً درباره اینکه جسم چیست؟ علا مه طباطبایی، در اوخر فصل چهارم، مرحله ششم نهایه الحکمه م ی گوید بنابراین، اصل موضوع هایی که .« معنی که دانشمندان علوم طبیعی در دوران جدید مطرح کرده اند، اصل موضوع برای ماست مورد قبول ابن سینا و فخر رازی بوده است، در نقد آراء آن دو ملحوظ گردیده است. کلید واژه ها : عیون الحکمه، شکاکیت، کلی واقسام آن، اصول موضوعه و اقسام آن، امور طبیعی، الهیات بالمعنی الأعم و الأخص.
طاهره قانونی فتحعلی اکبری
چکیده مسلماً دیدگاه ها و نظریات هر فردی تا حد زیادی تحت تأثیر محیط پیرامون وی و اوضاع و احوالی است که در آن به سر می برد. افلاطون، حکیم بزرگ یونان نیز از این قاعده مستثنی نیست. وی از زندگی شهری آن زمان یونان به این دیدگاه رسید که انسان ذاتاً حیوانی اجتماعی است و زندگی بدون همنوعان برای او قابل تصور نیست. پس از آنجایی که وی به سعادت آدمی و به زندگی حقیقتاً خوب برای انسان علاقه مند بود، کوشید جامعه ای را – حداقل در تصور – بنیان گذارد که عاری از نقص و بدون مشکل باشد، که تحقق چنین جامعه ای موضوع اثر حجیم او «قوانین» است. از آنجایی که کتاب «قوانین» نماینده بخش مهمی از فلسفه سیاسی افلاطون و کتاب حجیمی است، فارابی بنیانگذار فلسفه اسلامی تصمیم به تلخیص آن تحت عنوان «تلخیص نوامیس افلاطون» گرفته است که پژوهش حاضر عهده دار تطبیق موضوعی این دو کتاب است. این پژوهش این گونه صورت گرفته که کتاب «قوانین» به عنوان مرجع و مسند لحاظ شده و «تلخیص نوامیس» با آن تطبیق داده شده است. به این ترتیب که دو فصل از این دو کتاب که به لحاظ موضوعی با هم تطابق داشته اند را کنار هم قرار داده، با هم مطابقت داده، سپس مطالب افلاطون را تحت عناوینی طرح کرده و تحت همان عناوین و پس از مطالب افلاطون خلاصه فارابی را نقل کرده و میزان وفاداری او را به متن افلاطون بررسی کرده است. آن گونه که از این پژوهش برمی آید فارابی به کتاب های اول، دوم، سوم و چهارم «قوانین» همان گونه که در اختیار ما هستند دسترسی داشته است و مطالب آن ها را به خوبی نقل کرده و مضامین آن ها را با قدری کم و زیاد در «تلخیص نوامیس» آورده و رعایت امانت را در ارائه آن ها نموده و به متن افلاطون وفادار بوده است. اما ظاهراً کتاب های پنجم، ششم، هفتم، هشتم و نهم «قوانین» آن گونه که در اختیار ما هست به دست فارابی نرسیده بوده است، زیرا فارابی بخشی از مطالب آن ها را به خوبی تلخیص کرده، بخشی را اصلاً طرح نکرده و نهایتاً در خلاصه هر یک از این کتاب ها مطالبی را بیان نموده که افلاطون اصلاً به آن ها اشاره نکرده است که این مطلب با مراجعه به فصول این پژوهش قابل تشخیص است. به طور مثال کاملاً آشکار است که فارابی به کتاب هفتم «قوانین» ی که در دسترس ماست دسترسی نیافته، زیرا افلاطون در کتاب هفتم پیرامون آموزش و پرورش و تربیت کودکان صحبت می کند اما فارابی مقاله هفتم «تلخیص» را به موضوع تذکره ها و یادداشت های مرجع اختصاص داده است. همچنین سه کتاب آخر یعنی کتاب های دهم، یازدهم و دوازدهم اصلاً به دست فارابی نرسیده، زیرا کتاب «تلخیص» صرفاً 9 مقاله دارد و به علاوه هیچ یک از مطالب این سه کتاب در «تلخیص نوامیس» دیده نمی شود.
زرافشان عرب مختاری فتحعلی اکبری
ارسطو عدالت را به دو معنای عام و خاص به کار می برد. عدالت عام، همان پیروی از قانون است. عدالت در معنای خاص، حدوسط افراط و تفریط است. عدالت خاص شاخه هایی دارد که عبارتند از: عدالت توزیعی، عدالت تصحیحی، عدالت بازرگانی. اخلاق خواجه نصیرالدین هم اخلاقی غایت گرایانه است؛ یعنی او معتقد است هر کاری به دنبال هدف و غایتی است و غایت زندگی رسیدن به سعادت است. از نظر خواجه، سعادت مراتبی دارد و مرتبه نهایی آن زمانی است که افعال انسان الهی محض شوند. برای رسیدن به این مرحله باید به فضایل متصف شد. عدالت از جمله این فضایل است. خواجه عدالت را به دو معنای عام و خاص به کار می برد. عدالت در معنای عام یعنی تعادل قوای نفسانی و پیروی کردن آن ها از قوه عقل تا از تعادل آن ها، فضیلت عدالت ایجاد شود.
معصومه کوهگرد نصرآبادی فتحعلی اکبری
هیوم در کتاب مزبور این بحث را فرع بر این موضوع قرار داده که تمایزات اخلاقی از عقل ناشی نمی شوند و منشأ آن ها احساسات درونی می باشند و عقل تنها روابط تصورات و استنتاج امور واقع را بررسی می کند. هیوم در عین حال، منکر رابطه ی منطقی بین «بایدها» و «هست ها» بوده او در اخلاق بیشتر به نتایج علمی می اندیشد. علامه طباطبایی فیلسوف مشرق زمین، نیز با طرح نظریه ی اعتباریات خود و تفکیک اعتباریات از حقایق به چنین بحثی می پردازد و قائل به عدم رابطه ی منطقی میان «بایدها» و «هست ها» می باشد ولی در عین حال، ادراکات اعتباری را انشای محض نمی داند بلکه آن ها را انشای مبتنی بر واقع تلقی می کند، و به لحاظ همان واقعیت ها قابل بررسی می شمارد.
دین آرا نادری فتحعلی اکبری
بحث درباره ی فلسفه ی قرون وسطی شاید از آن جهت که دورانی است که از آن به عصر تاریکی و رکود عقاید و افکار یاد می کنند چندان خوشایند نباشد؛ امّا با تأمل در آن می توان دوره هایی را مشاهده کرد که نه تنها تلاش های بسیاری در جهت مبارزه با وضعیت حاکم شده بلکه حتی در پیدایش روندی عقلانی و مدرن موثر بوده است. در این میان می توان از قرن 13 م نام برد که برخی آن را نقطه ی اوج قرون وسطی نامیده اند. شاید به جرأت بتوان گفت که در قرن 13، به ویژه از نیمه ی دوم آن افکار ابن رشد به عنوان فیلسوفی مسلمان بر افکار اندیشمندان حاکم بوده است؛ لذا در این رساله سعی شده تأثیر ابن رشد بر فلاسفه ی این قرن و پیشبرد و توسعه ی عقلانیت در آن مورد ملاحظه و بررسی قرار گیرد. بدین ترتیب که با بررسی تأثیر و نقش ابن رشد در مراکز علمی قرن13 و ترجمه ی آثار او و با تأمل و دقت در آثار و فلسفه ی دو تن از فلاسفه ی بنام این قرن _ توماس آکویناس و سیژر برابانت _ نشان داده شده که آراء ابن رشد با وجود مهجور ماندن در شرق عالم اسلام به جهت بهره مندی از عقلانیت و کارایی آن جهت پیشبرد سیر تفکر، توسط اندیشمندان غرب به ویژه این دو فیلسوف و پیروان لاتینی ابن رشد مورد استفاده و بهره ی فراوان واقع شده به ویژه این که در قرن 13 نفوذ آراء ابن رشد به گونه ای بوده است که نه تنها تک تک اندیشمندان و فلاسفه تحت نفوذ افکار او بوده اند؛ بلکه به جهت حاکمیت افکار و اندیشه های او بر مراکز علمی و بحث درباره ی مسائلی که از جانب او مطرح گشته بود فلاسفه ی آن زمان ناگزیر تحت تأثیر افکار و عقاید او بوده اند.
مهدی عسکرزاده مهدی دهباشی
چکیده: اثبات وجود خداوند یکی از دغدغه های اساسی فلسفه سنتی است. با ظهور کانت این مساله بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است، جریانی که تصور می شود ما بعد الطبیعه را تقریبا به بن بست رسانیده است. علی رغم تحدیی که در سیستم نظری کانت در مقابل این گونه مباحث صورت گرفته است ، تمامی طرق وصول به غایاتی که مابعد الطبیعه آن ها را دنبال می کند – و البته مدعی شناختی یقینی در مورد آن هاست ؛ که این به هیچ وجه مورد تایید کانت نیست – مسدود نمی گردد. بلکه او سعی کرد مابعد الطبیعه را و به طور کلی فلسفه را از انزوایی که به آن دچار شده بود نجات دهد و در حقیقت او به نوعی سعی کرد از نابودی مابعدالطبیعه – مساله ای که بشر هیچ گاه نمی تواند از آن دست بشوید- ممانعت نماید. کانت از یک طرف با طرح سنجش قوه خرد بشری ، توانست ادعاهای مخالفان مابعد الطبیعه را به چالش بکشد و آن ها را بی اعتبار سازد و از طرف دیگر با طرح برهان اخلاقی و تلقی خداوند به عنوان شرط معناداری هر گونه نظام اخلاقی ، توانست جایگاه از دست رفته خداوند ، به عنوان یک عامل تاثیر گذار در زندگی بشر را به او برگرداند. در این تحقیق سعی بر آن است که تبیین درستی از نقش و جایگاه مثبتی که خداوند در سیستم کانتی دارد ارایه شود . علی رغم این که فلسفه کانت – به عنوان با شکوه ترین نظام فلسفی قرن هجدهم – آبستن بسیاری از مکاتبی است که بعد ها به منصه ظهور رسید ، اما قضاوت پوزیتویستی درباره چنین سیستمی ، بدون شک، قضاوتی منصفانه نخواهد بود. در نهایت با این که کانت به نا توانی عقل بشر برای کسب معرفت در باب مسایلی همچون وجود خداوند اذعان می کند ، با این وجود راهی جدید را پیش روی ما می نهد که از بسیاری جهات بر طرق دیگر فضل تقدم دارد. واژه های کلیدی:خداوند، مابعدالطبیعه، برهان اخلاقی ، معنا داری
آسیه صفاری فتحعلی اکبری
برای روشن شدن این مسئله پایان نامه در قالب 6فصل جمع آوری شده که سعی شده است از خلال بحث های مطرح شده ی فارابی آشکار کنیم که آیا حقیقتا چنانچه که خود معتقد به جب است، در حقیقت و واقع اینگونه است که براساس بررسی انسان شناسانه-هستی شناسانه و مدنی می توان نتیجه گرفت که وی به نوعی معتقد به امربین الامرین است.
جواد شجاعی فتحعلی اکبری
این پایان نامه به هستی شناسیهای افلاطون و سهروردی و تطبیق آنها با همدیگر پرداخته است. در این حوزه از فلسفه یعنی هستی شناسی به ذات و ماهیت هستی صرف نظر از تعینات خاص آن پرداخته می شود، یعنی ذات هستی چیست؟ صفات و خصایص آن چیست؟ عوارض ذاتی آن چیست؟ از جمله پرسشهای این حوزه مسائلی از قبیل وحدت و کثرت، واجب و ممکن، علت و معلول، بساطت و ترکیب، قوه و فعل، زمان و مکان و حرکت است. و هستی شناسی به طور اخص به واجب الوجود و لوازم آن می پردازد. دلیل وجود و وجوب واجب الوجود چیست؟ هویت آن چیست؟ چگونه خلق می کند؟ روابط میان خود و مخلوقات یا معلولاتش چیست؟ روابط میان خود معلولات و مخلوقاتش از جنبه هستی شناسی و نه تعینات خاص چیست؟ مخلص کلام اینکه هستی شناسی به هستی به نحو کلی می پردازد و نه جزیی، زیرا این کار علم است که به جزئیات می پردازد. آنچه ما می خواهیم در این پایان نامه به فهم آن نایل شویم مربوط به فهم دو فیلسوف بزرگ غرب و شرق یعنی افلاطون و سهروردی از هستی است. اینکه نگرش آنها به هستی چگونه است؟ ذات هستی را چگونه می دیدند؟ چه نسبتهایی میان ذات هستی و تعینات خاص آن می دیدند؟ چگونه از ذات هستی این تعینات حاصل شده اند؟ آیا هستی را متشکل از هستی های کاملا مجزای اتمی می دیدند؟ یا سراسر وحدت ؟ آیا هستی نظامی سراسر تصادفی و کور است یا قوانینی دقیق بر هستی حکمفرما است؟ آیا هستی را واجب می دانستند و یا ممکن؟ آیا هیچ موجود واجبی وجود دارد که وجوب آن بذاته باشد یا همه موجودات ممکنند؟ آیا وجود را کاملا در حرکت می دانستند یا برای آن ویژگی ثبات قایل بودند؟ آیا هستی را یکی می دانستند یا متکثر؟ آیا هستی را سلسله مراتبی می دانستند؟ چگونه به نظام آفرینش می نگریستند؟ چه فلاسفه، مکاتب و اندیشه هایی برافکار آنها تأثیر داشت؟ چه تشابهات و تضادهایی داشتند؟ آیا افلاطون بر سهروردی تأثیر داشت؟ روش پرداختن آندو برای کشف حقیقت هستی چه بودآیا برهانی بود؟ یا شهودی – اشراقی بود یا تجربی یا هر سه؟ آیا آندو در هستی شناسی، نوآوری داشتند و یا صرفا پیرو دیگران بودند؟ ما به این مسائل در سه فصل می پردازیم. در فصل اول به هستی شناسی افلاطون، در فصل دوم به هستی شناسی سهروردی و در فصل سوم به تطبیق آنها با هم می پردازیم. در فصل اول در حوزه هستی شناسی افلاطون خواهیم دید که افلاطون ذات هستی را مثل، صورت یا ایده می داند، یعنی امری که همیشه همان است و با خود یکسان است. این ایده ها و مثل مراتب دارند که علت همه اینها مثلا خیر است که خود برتر از هستی است و در قالب اندیشه نمی گنجد همه چیز وابسته به اوست. افلاطون به دو عالم محسوس و معقول قایل است که عالم محسوس سایه عالم معقول است که همان ایده هایند. ایده ها ذات و حقیقت اشیاءمحسوس را تشکیل می دهد. عالم محسوس بوسیله صانع یا استادکار با الگوگیری از عالم مثل آفریده شد. در فصل دوم به هستی شناسی سهروردی می پردازیم. در این فصل خواهیم دید که سهروردی اصل هستی را همان نور می داند. نور غیر قابل تعریف است و ظهور ذاتی دارد. او ذاتا فعال و فیاض است و عین شهود و ادراک است. انوار خود مراتب دارند که در بالاترین مرتبه نورالانوار است که همه چیز از او است، دیگر انوار به طور ترتیبی از او صادر شده اند این انوار دارای دو جنبه فقر ذاتی و غنای غیری اند، از جهت فقر ذاتی آنها برازخ و از جهت غنایی غیری آنها انوار مجرد دیگری حاصل می شود. در فصل سوم به تطبیق هستی شناسی سهروردی و افلاطون می پردازیم و به وجوه تمایز و اشتراک آنها خواهیم پرداخت .ما در این فصل می بینم که افلاطون و سهروردی تا چه اندازه به همدیگر شباهت فکری دارند و تضادها و اختلافهای آنها بیشتر در اجمال و تفصیل مطالب است، چنانکه یکی در یک مطلب بیشتر از دیگری به جزئیات می پردازد و در مطلبی دیگر برعکس. و یا اینکه هر کدام به یک مطلب از جهات متفاوتی نگاه می کند ،چنانکه سهروردی اشاره می کند بسیاری از تفاوتهای آنها مانند سایر فلاسفه در عبارات و الفاظ است. مثل افلاطون با نور مجرد سهروردی ونه صرفا عقول عرضی چنانکه بسیاری پنداشته اند،عوالم معقول و محسوس افلاطون با نور و ظلمت سهروردی، مثال خیر افلاطون با نورالانوار سهروردی بسیار به هم شبیهند. همینطور در مباحث عشق و عروج و چگونگی نظام آفرینش.
محمد هاشمی مرضیه پیراوی ونک
نقوش اسلیمی و ختایی در آنچه طراحی سنتی ایرانی نامیده می شود عناصر اصلی و غالب بر طرح را تشکیل می دهند. این نقوش در قرون اولیه پس از اسلام با سرعت گسترش یافتند و در دوره های تیموری و صفوی به اوج خود رسیدند. با تامل در شیوه طراحی و زمینه پیدایش این نقوش و همچنین شیوه ترسیم آن ها اینگونه به نظر می رسد که می توان برای اسلیمی و ختایی علاوه بر کارکرد تزیینی، کارکرد مفهومی یا معنایی را نیز دنبال کرد. در این نوشتار ضمن بررسی تاریخچه پیدایش اسلیمی و ختایی، مبانی معرفت شناختی گردش یا حرکت – خاصه گردش دورانی – نزد حکمای متقدم و ابن سینا و سهروردی مورد بررسی قرار گرفته است. خوانش گردش دورانی نقوش بر مبنای آرای ابن سینا و سهروردی و ارتباط حرکت نقوش با حسن و عشق از دیگر مباحث طرح شده در این پژوهش است. حکما که هم تحت تاثیر بستر فرهنگی خویش هستند و هم به نحو جدی تاثیر گذار بر آن، به نحو کارآمدی می توانند در دسترسی ما به بخشی از لایه های معنایی نقش مایه ها موثر باشند. این پژوهش با رویکردی حکمی و به روشی توصیفی – قیاسی بر اساس اصل کلی حرکت و گردش به خوانش نمونه ای از حرکت یعنی گردش دورانی از نقوشی تکرار شونده در طراحی سنتی ایرانی می پردازد.
علی قربانی فتحعلی اکبری
کلیسا فیلسوفان ابن رشدی را به دوگانه دانستن حقیقت متهم می کند. این نظریه از دیدگاه کلیسا به این معنی است که چیزی می تواند در دین حقیقت باشد در حالی که همان چیز در فلسفه معنایی نقیض آن حقیقت داشته باشد . کلیسا از چنین نظریه ای ،نوعی بدعت را نتیجه گرفته و فیلسوفان را تکفیر نموده است . ابن رشد نیز هم به شدت بر تمایز میان دین و فلسفه قائل بوده است و هم به عنوان مفسر ارسطو، در آثار فلسفی خود به نتایجی رسیده که با گزاره های دینی ناسازگار است. ابن رشد از طرفی در آثار کلامی خود مانند فصل المقال و تهافت التهافت بر حقیقی بودن آموزه های دینی تأکید کرده و از طرف دیگر وعده بیان برهانی آن عقاید را در آثار فلسفی خود می دهد. اما در آثار فلسفی وی، نه تنها برهانی برای برخی اعتقادات دینی نیست، بلکه در آنها نتایجی بر خلاف آنچه که وعده اثبات آن را داده به چشم می خورد. همچنین از مشهور ترین عقاید محکوم شده توسط کلیسا:« وحدت عقل » و « ازلی بودن عالم » است، در آثار ابن رشد نیز بر این دو مسأله تأکید شده است و به همین دلیل برخی نظریه حقیقت دوگانه را به ابن رشد نسبت داده اند . مروری دقیق در آثار ابن رشد نادرستی چنین دیدگاهی را روشن می سازد. البته برای نظریه حقیقت دوگانه معانی چندی با توجه به اسناد موجود و گفته های پژوهشگران قابل تصور است که به دو دسته کلی معانی هستی شناسانه و معانی معرفت شناسانه قابل تقسیم می باشند. ابن رشد را نمی توان قائل به حقیقت دوگانه در معنای هستی شناسانه آن، بویژه معنای کفرآمیز آن دانست، چراکه وی در هر دو دسته آثار خود عباراتی دارد که بر وحدت حقیقت دلالت می کند. اما با بررسی آثار کلامی وی، بویژه فصل المقال - که آن کتاب را دقیقاً به منظور روشن نمودن ارتباط دین و فلسفه تألیف نموده است - می توان معانی دیگری از حقیقت دوگانه را به دست آورد که به جنبه های عملی یا معرفتی مربوط می باشند و با معنای کفر آمیز مورد نظر کلیسا تفاوت دارد، و کسی که به این معانی از حقیقت دوگانه قائل باشد به اتهامات کلیسایی دچار نمی گردد و نمی توان وی را، کافر دانست. در این رساله پس از تبیین معنای حقیقت دوگانه به سراغ مناقشه انگیزترین آراء ابن رشد و پیروان لاتینی وی خواهیم رفت و به توضیح آنها می پردازیم، تا روشن شود که آیا این آراء می تواند دستاویز درستی برای اتهام حقیقت دوگانه در معنای کفر آمیز آن باشد؟ در نهایت با تحلیل رأی ابن رشد در آثار فلسفی وی پیرامون به این نتیجه خواهیم رسید که انتساب این نظریه بر مبنای این دو رأی به ابن رشد نمی تواند بهره چندانی از حقیقت داشته باشد. بنابراین نمی توان ابن رشد را با توجه به آثار فلسفی و کلامی وی قائل به حقیقت دوگانه کلیسایی دانست . اما برخی دیگر از معانی حقیقت دوگانه نزد ابن رشد قابل پی گیری است که مستلزم کفر نیست و شواهد این موضوع را نشان خواهیم داد . کلمات کلیدی ابن رشد ، ابن رشد گرایان ، حقیقت دوگانه ، وحدت حقیقت ، عقل هیولانی ، عقل فعال ، ازلی بودن عالم
زهرا ذوفقاری مهدی دهباشی
مسئله ی علیت اگرچه از مسائل مهم و دیرینه ی تفکر بشری به شمار می رود، اما در میان فلاسفه بر سر تفسیر علیت و اقسام آن اتفاق نظر نیست. در این میان مقایسه ی دیدگاه ابن سینا، فیلسوف مشائی مسلمان و لایب نیتس، فیلسوف غربی عقل گرا درباره ی علیت و اقسام آن مورد نظر است. پژوهش حاضر به روش مطالعات تطبیقی و با هدف دست یابی به شناخت بهتر این مسئله در پرتو مقایسه ی نگرش دو فیلسوف مزبور انجام یافته است. اهم نتایج بدست آمده عبارت است از: ابن سینا علیت را در سطح هستی شناسانه مطرح نموده و لایب نیتس در سطح معرفت شناسانه و در قالب اصل جهت کافی. ابن سینا علل چهارگانه ی ارسطویی را پذیرفته و علت فاعلی را بر سایر علل برتری داده و آن را علت مفید وجود دانسته، در حالی که لایب نیتس تنها علت فاعلی و غایی را به صراحت، علت نامیده و علت فاعلی را علت طبیعی معرفی نموده و برتری را به علت غایی داده است. و البته هر دو به نوعی احیاکننده ی علت غایی در سنت فلسفی خویش هستند؛ ابن سینا با پاسخ دادن به اشکالات علت غایی به ویژه در مورد ذات الهی و لایب نیتس با برتری دادن آن بر علت فاعلی. وجود علت نخستین در فلسفه ی هر دو به عنوان علت حقیقی و مفید وجود و علت مبقیه ی موجودات به اثبات رسیده و در واقع لایب نیتس در بحث علت نخستین، به دیدگاه هستی شناسانه ی سینوی نزدیک شده است.
محسن شیراوند فتحعلی اکبری
چکیده ندارد.
ابراهیم رضایی مهدی دهباشی
چکیده ندارد.
هوشنگ اشرف فتحعلی اکبری
چکیده ندارد.
مریم شرقی فتحعلی اکبری
چکیده ندارد.
حسن احمدی زاده فتحعلی اکبری
چکیده ندارد.