نام پژوهشگر: محمود بهزادی کندازی
محمود بهزادی کندازی امید همدانی
هدف این پژوهش بررسی و تحلیل آثار صادق هدایت در پرتو نظریه انتقادی است. روایت ما از نظریه انتقادی بر پایه آراء سه منتقد نئومارکسیست یعنی آلتوسر، ایگلتون و جیمسون استوار است. این مسأله به همراه معرفی لایه های تفسیری جیمسون که این پژوهش روش خود را از آن وام گرفته است در فصل اول تبیین شده است. لایه های تفسیری جیمسون متن ادبی را در چارچوب سه افق تاریخی ـ سیاسی، اجتماعی و تاریخ در معنای عام و مارکسی اش بررسی میکند. فصل دوم و سوم این پایان نامه تلاشی است برای رسیدن به افق تاریخی ـ سیاسی و اجتماعی آثار صادق هدایت. فصل دوم از رهگذر کشف تناقضات ظاهری متن و پیوند آن با تناقضات بنیادین اجتماعی، افق تاریخی ـ سیاسی نوشتار هدایت را می جوید. نیل به افق اجتماعی آثار هدایت مستلزم درک ایدئولوژم های اوست. بنابراین در فصل سوم ابتدا چهار ایدئولوژم هدایت (ناسیونالیسم، فلسفه ی خیامی، مرگ اندیشی و تجددخواهی و سنت ستیزی) توصیف و تبیین شده است؛ سپس با در نظر گرفتن آنها به مثابه واحدهای عقلانی یک گفتمان خاص تقابلهایش را با گفتمانهای متخاصم دیگر بررسیده ایم. یافته های تحقیق نشان می دهد که هدایت در مواجهه با ایدئولوژی های مسلط دورانش برخوردی انتقادی دارد. منظومه ی داستانی هدایت تناقضات پایینترین اقشار جامعه تا طبقه حاکم را نمایان میسازد. همه ی این تناقضات به وجود آمده در مواجهه با مدرنیته و دستاوردهای آن با مرگ قهرمان داستان حل میشود. ایدئولوژم های هدایت متعلق به گفتمان روشنفکری عصر رضاشاه است که در تقابل با گفتمانها و ایدئولوژی های دیگر کاستیها و ناکارآمدیهای آنها را بیان میکند و مشی ای آوانگارد دارد. مرگ و بن بست قهرمانان و روشنفکران هدایت در مواجهه با دنیای جدید به نوعی بن بست فرهنگی ما به حساب می آید.