نام پژوهشگر: بهنام اسروش
بهنام اسروش سودابه صالحی
در طراحی گرافیک امروز، پیچیدگی و قابلیت فهم، توأماً مد نظر قرار دارد. گه گاه، وجود یک لایه ی اصلی برای اطلاعات در کنار لایه های دیگر به معنی ایجاد سلسله مراتبی معنادار می باشد. اثر گرافیکی، «ارتباط» ایجاد می کند و کیفیت این ارتباط حائز اهمیت است. لازمه ی خلق اثری با «ارتباط کارآمد»، شناختی چند محوری را از چرایی و چگونگی خلق فضای گرافیکی طلب می نماید. در این تحقیق، روند تغییر عمل کرد طراحان گرافیک از نقطه نظر تاریخی و فکری بررسی شده است. بدین منظور، دو روی کرد فکری اساسی، یعنی ساختارگرایی مدرن و سپس گذر از آن و توجه به واسازی در طراحی گرافیک مورد بررسی قرار گرفته است. بخشی از این روند به شکلی مبتنی بر زمان بیان می گردد. با تکیه بر اصول بنیادین فکری، آنچه را که به عنوان گرافیک باهاوس در میان اکثر طراحان شناخته شده است در بوته ی بررسی مجدد قرار داده و سپس با بیان برخی شالوده های فکری واسازی، گرافیک پساساختارگرایانه مورد پژوهش قرار گرفته است. در جای جای تحقیق حاضر نقش طراح به عنوان مولف به چالش کشیده می شود. خاستگاه فکری در کنار تعریف مجدد برخی روش ها، کیفیات و اصول خلق تصویر، مسیر پژوهش را به سمت تحلیل آثار آکادمی هنر کرنبروک هموار می نماید. آکادمی هنر کرنبروک، یکی از مراکز آموزش هنر بسیار تأثیرگذار بر روند طراحی (دیزاین) می باشد، به طوری که همواره برنامه ی طراحی گرافیک آن، به پیچیده گرایی، شکل گرایی، داشتن نظریه های بغرنج و دیگر تخطی هایی نسبت به ارزش های مدرنیسم کلاسیک و نیز جریان اصلیِ حرفه ای دهه ی 70 میلادی متهم شده است. سیر تغییرات، نشان از تأثیرپذیری بسیار آثار طراحی شده از وقایع اجتماعی و روی کردهای فکری دارد. به طوری که عکس العمل طراحان گرافیک در برابر آن بسیار پویا و متناسب با آن بوده است. دو نتیجه گیری محوری از پژوهش حاضر شامل دریافت عامل تمایز دیدگاه های متفاوت در خلق فضای اثر، و دوم باز شناخت الگوهایی که سرآمد تغییرات فضای طراحی گرافیک هستند می باشند.