نام پژوهشگر: اختر آقاجونی

نقش عشق در تکامل انسان از دیدگاه سعدی در غزلیات و مقایسه آن با دیدگاه افلاطون
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1389
  اختر آقاجونی   طاهره خوشحال

عشق ودیعه ای الهی است که در وجود انسان نهاده شده و با ذات فطرت وی عجین شده و انسان پیوسته به دنبال معبود و معشوق حقیقی بوده است. از همین رو مولانا می گوید: ناف ما بر مهر او ببریده اند عشق راه رسیدن انسان برای رسیدن به سعادت و کمال را میسر می سازد و در حقیقت خداوند آدمی را خلق کرده تا عاشق باشد و تفاوت انسان با فرشته در این است که فرشته از درک عشق عاجز است و عشق خاص انسان است و از روز ازل در وجود او نهاده شده است. عشق و خواستگاه آن، از مباحث بسیار جالبی است که در تمام مکتب های عرفانی و مشرب های ذوقی از آن صحبت شده است. «عشق»، «محبت» و«هوی » کلماتی هستند که ما در زبان عربی و فارسی برای بیان اشتیاق شدید به کار می بریم. کلمه ی «عشق» در ادبیات عربی و فارسی دارای اهمیت بسیاری است. «اروس» نزد یونانیان باستان خدای عشق بوده، اما نزد افلاطون «اروس» تجسم عشق به فرزانگی است. افلاطون از مهم ترین فیلسوفانی است که درباره ی عشق سخن می گوید. دیدگاه وی در باب عشق که به عشق افلاطونی معروف شده است از قوی ترین و ماندگارترین نگرش های عرفانی، فلسفی در باب عشق است. به نظر افلاطون «اروس» در روح انسان نفوذ کرده حسرت کمال را در او ایجاد می کند. وی در« مهمانی» صعود پله پله از امور جسمانی به روحانی را بیان می کند. عشق واسطه ای است که در این صعود عاشق را از مراحل پست به مراحل والا هدایت و تربیت می کند. غایت این راه وصول به زیبایی فی نفسه است . افلاطون در «فایدروس» عشق را از اقسام چهارگانه جنون الهی برمی شمارد و معتقد است تنها جنون عشق است که ما را به موطن ملکوتی و آسمانی مان باز می گرداند. هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود خام رفت (سعدی،1377: 128) سعدی نیز مانند افلاطون از این جهان خاکی با همه ی کمبودها و نارسایی ها و زشتی و زیبایی های ناپایدار آن آغاز می کند تا به ملکوت ایده ها یا مُثل آسمانی جاوید برسد. عشق او از مخلوق آغاز می شود، اما سرانجام به خالق می رسد. در نظر سعدی عشق شرف آدمی است. عشق او بازیچه ی هوا و هوس نیست. امری بسیار جدی است. عشق پاک و عشق تمامی است که برای مطلوب از وجود می گذرد و خود را برای او می خواهد نه او را برای خود. افلاطون نیز عشق جسمانی را تقبیح می کند و معتقد است که عاشق پست، بدن را بیش از روح دوست دارد. در نظر وی همانند سعدی، عشق که جانمایه ی شعر است اگر وسیله ای برای تربیت و اخلاق تلقی نشود متضمن کمالی نخواهد بود. شیخ عشق را نه یک تجلی غریزه در دوران جوانی بلکه یک مسیرکمال و تکامل در تمام مدارج زندگانی تلقی می کند. شیخ شیرین سخن، نظر در رخ خوبان را حلال شمرده بر آن است که : نه حرام است در رخ تــو نظر که حرام است چشم بر دگری متحیر نه در جمـال تـــــوام عقل دارم به قــدر خود قدری حیرتم در صفات بی چون است کاین کمال آفــرید در بشـری افلاطون نیز برآن است که فرد بی خبر و فاسد در پی عشق شهوانی است اما آن کس که به اسرار نهان راه یافته از دیدن چهره یا اندام زیبایی که به خدایان شبیه است دچار حیرت می شود و در صورت معشوق، جلوه ی خدا را می بیند و به تکریم او سر خم می کند. مخلص کلام آن که آراء سعدی و افلاطون درباره ی عشق شباهت های شگرفی با یکدیگر دارد و ما در این پژوهش به بررسی و آشکار کردن این دیدگاه ها خواهیم پرداخت.