نام پژوهشگر: افسانه ناظمی
افسانه ناظمی مژگان مهدوی زاده
اندوه همیشه ایده ای ناخوشایند درنزد انسان ها بوده است. از نظر ریشه شناختی و در دوره ی کلاسیک، به عنوان یک افسردگی روحی و فیزیکی شناخته می شد که غم و ناراحتی را به دنبال داشت. بیزاری از زندگی، خستگی، نارضایتی، حس نوستالژی، دلهره و حتی جنون، همراهان همیشگی مفهوم اصلی اندوه بوده اند. در یک جمله، این مفهوم، جنبه ای منفی و شوم داشته است. در دوره ی مدرن ما نیز، در حالی که بسیار منسوخ و از رده خارج شده به حساب می آید، انسان ها نسبت به آن نوعی خویشتن داری و محافظه کاری نشان می دهند. اما، به ویژه در دوره ی رومانتیک، به عنوان غمی شیرین، درونی و اغلب به دلایل مبهم، شناخته می شود که بی جاذبه نیست. این غم، وضعیتی دلنشین و ناشناخته فراهم می آورد که احساس وجود داشتن را قوت می بخشد. این حالت در لذت خاطرات گذشته، تخیلات، ر?یا پردازی و میل به بی نهایت و ایده آل تداعی می شود. گاهی از نظر مذهبی، شکل رمز و راز، عرفان و تقدس به خود می گیرد. این اندوه، آگاهی از عدم کمال را ایجاد می کند که نتیجه ی آن، انتقاد، تفکر و در نهایت، شکل گیری مفهوم ایده آل است. اندوه، احساس را غنی می کند که به دنبال آن آثاری که در آن ها خاطرات و رنج ها تداعی می شوند، به وجود می آیند. در حقیقت، به نویسنده الهام می بخشد و نبوغ را بر می انگیزد. اگر شاهکارهایی که به لطف اندوه خلق شده اند در نظرگرفته شود، می توان به جنبه ی دیگر آن نیز پی برد. جنبه ی عظیم و پربار که خلاق ترین انسان ها را به وجود می آورد. خطر پیش پا افتادگی برای ذهن شاد خیلی بیشتر از فکر اندوه بار است. هدف این تحقیق، بررسی دو جنبه ی اندوه، ظهورآن وراه های تسلی یافتن و به آرامش رسیدن از آن ، در تاملات اثر ویکتورهوگو و تفکرات شاعرانه اثر آلفونس دولامارتین به روش مقایسه ای می باشد.