نام پژوهشگر: زهرا رضایی
زهرا رضایی مسعود علیا
بحثِ هنر در فلسفهی شوپنهاور جزئی ساختاری است. شوپنهاور پس از بیانِ اصولِ اندیشهاش به دو نوع شناخت میپردازد؛ اولین شناخت شناختِ عادیِ گرفتارِ رنج است، که تنها مربوط به پدیدار است و شناختِ دوم، رها شدن از شیوهی شناختِ عادی و شناختی معطوف به رهایی از رنجِ زندگی است. این شناخت هم شرطِ تجربهی زیباییشناسانه و هم شرطِ رستگاری در اخلاق است. هنر خود فعالیتی رهایی بخش است و رو به سوی رستگاری دارد، اما صرفا به صورتِ موقت، در حالی که به عقیدهی شوپنهاور رستگاریِ بادوام تنها از طریقِ اخلاق میسر خواهد شد. در این پژوهش شناختِ رهایی بخش در هنر و اخلاق مورد بررسی قرار گرفته، و وجوه مشترک و متمایز آنها بررسی شده است. تجربهی زیباییشناسانه شناختی است که با رها کردنِ اراده و متعلقاتِ آن، اثرِ هنری را فارغ از هر علاقه و رابطهای، همچون ایدهی متجلی شده در آن در مییابد. در چنین تجربهای امور با بیتفاوتی و بیعلاقگیِ حاصل از بیارادگی سوژهی ناب شناخت ادراک میشوند. به این ترتیب در اثرِ هنری رنجِ هستی شناخته میشود اما درد و محنتِ آن تجربه نمیشود. هنر با نشان دادنِ رنجِ زندگی از آن رنج زدایی میکند. در مقابل، در شیوهی اخلاقی، شوپنهاور برگذشتن از زندگی و اراده را راهِ رستگاری میداند. در این طریق، زاهد با شناختِ ذاتِ همواره یکسانِ هستی و رنجِ آن، اراده را به کلی در خود خاموش میکند و آرامش راستین را با روی گرداندن از زندگی به دست میآورد. در نهایت از آنجا که هنر فعالیتی معطوف به خود زندگی است و با اینحال موجب آرامش و لذت میشود، میتواند تنها فعالیتِ رهایی بخش انسانی در نظر گرفته شود.