نام پژوهشگر: صفیه عبدالحسین دوخت
صفیه عبدالحسین دوخت علی اکبر خسروی
چکیده هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطه بین سبک تفکر والدین با میزان پذیرش کودکان کم توان ذهنی، درخودمانده و عادی است. در این پژوهش با در نظر گرفتن هدف تعیین شده، پنج سوال پژوهشی مطرح شده است، که جهت پاسخ به آن ها از روش تحقیق توصیفی – همبستگی استفاده شده و برای این منظور از بین جامعه آماری تعیین شده (کلیه مادران دارای فرزند کم توان ذهنی، درخودمانده و عادی 8 تا 15 ساله شهر تهران) تعداد 30 مادر دارای فرزند کم توان ذهنی، 30 مادر دارای فرزند درخودمانده و 30 مادر دارای فرزند عادی به صورت تصادفی ساده انتخاب شدند، و دو پرسشنامه سبک تفکر استرنبرگ واگنر(1949) و پرسشنامه میزان پذیرش والدین(2002) بر روی آنها اجرا شد، و داده های بدست آمده با استفاده از روش های آماری تحلیل واریانس و ضریب همبستگی مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها نشان می دهد که : نمونه های مورد بررسی به لحاظ برخورداری از سبک های تفکر، دارای تنوعی از هر سه سبک قضاوت گر، قانون گذار و اجرایی هستند. بطوری که سبک غالب در بین والدین دارای کودک کم توان ذهنی و درخودمانده سبک تفکر اجرایی می باشد و در مورد والدین دارای کودک عادی می توان گفت که با درصد کمی از تفاوت هر سه نوع سبک تفکر دیده می شود. با توجه به متغییر پذیرش نیز می توان گفت رابطه معناداری میان سبک تفکر و میزان پذیرش در والدین دارای کودک کم توان ذهنی و درخودمانده وجود دارد. والدین کودک کم توان ذهنی که دارای سبک های تفکر قانون گذار و قضاوت گر هستند، میزان پذیرش بیشتری از خود نشان می دهند، و همچنین والدین کودک درخودمانده که دارای سبک تفکر قضاوت گر هستند، نیز میزان پذیرش بیشتری از خود نشان می دهند. در حالی که هیچ گونه رابطه معناداری میان سبک تفکر و میزان پذیرش در والدین کودک عادی دیده نمی شود. میزان پذیرش نیز به ترتیب در والدین دارای کودک عادی، کم توان ذهنی و درخودمانده از بالاترین سطح روبه کاهش است.