نام پژوهشگر: رباب ارشادی مطلق
رباب ارشادی مطلق سید علی اصغر میرباقری فرد
هر نویسنده ای برای خلق اثر خویش از الگوی خاصی پیروی می کند؛ شیوه ای که چون نظامی سازمان یافته و منظم عمل کند و همه عناصر و واحدهایش در ارتباط با یکدیگر کلیّت منسجمی را بیافریند تا فهم و دریافت مقصود را در ذهن خواننده سهولت بخشد. حال ممکن است روش معمول و متعارف دیگر آثار را به کار بندد و یا چون قرآن کریم از ساختاری متفاوت و خاص برخوردار باشد. نظم و تألیف آیات قرآن و روشی که در بیان مطالب آن به کار رفته است، با تمام کتاب هایی که به دست بشر تألیف و تصنیف شده اند فرق اساسی دارد. در کتاب های تألیف شده به دست بشر، معمولاً یک یا چند مطلب مطرح و در فصل بندی خاصی درباره آن ها بحث می شود. کتاب با یک مقدمه شروع می شود و با چند فصل یا باب پایان می پذیرد و مجموع مطالبی که مربوط به یک مسئله هستند، یکجا و با نظم معینی می آیند. ولی قرآن، کتابی به رسم مألوف نیست که دارای فصل ها و باب هایی باشد و در نظام تألیفی خاص متعارف بشری قرار گرفته شده باشد؛ در واقع قرآن دارای الگویی ویژه و نامتعارف است؛ هر سوره قرآن دارای معنای واحدیست که دیگر معانی حول خود را پوشش می دهد و با آن معنا ارتباطی تنگاتنگ دارد. سوره ها چون میدانی هستند که عناصر آن، دایره وار به دور کعبه معنی مرکزی در حرکتند؛ از این ساختار و سبک قرآن کریم در این پژوهش به عنوان ساختار حلقوی یاد می کنیم که ویژگی بارز آن داشتن روساخت گسسته و پراکنده و ژرف ساخت منسجم و دوری است که شاخصه اصلی و متمایز قرآن کریم نسبت به آثار بشری است. مثنوی مولانا نیز از این ویژگی برخوردار است، پراکندگی مضامین در بخش ها و دفترهای آن، موجب شده است که بسیاری از محققین به بیراهه بروند و آن را فاقد نظم بدانند؛ در حالی که براساس ساختار حلقوی، در عین گسستگی و پراکندگی دارای انسجامی درونی و نسبتاً آشکاری است و این امر، به این هدف رهنمون می شود که مثنوی علاوه بر تأثیرپذیری های معنایی و واژگانی، به صورت عمقی از لحاظ سبکی و ساختاری متأثر از قرآن کریم است. بنابراین روش ساختار حلقوی، با بررسی ابعاد مختلف ساختاری قرآن کریم و مثنوی معنوی، چون روساخت، ژرف ساخت و واحدهای آن، این دو کتاب شکوهمند را از نظامی ویژه بهره مند می داند.