نام پژوهشگر: فاطمه طبیبی
فاطمه طبیبی غلامرضا پیروز
شایدساده ترین تعریف ازجامعه شناسی ادبیات، بررسی متون ادبی ازنگاه جامعه شناختـی باشد که دریک نگاه کلی در پی برقرار کردن رابطه، بین ادبیات وعناصر اجتماعی است. این رشته در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت و در قرن بیستم بااندیشه ها وآثار فیلسوف مجارستانی (جورج لوکاچ) به نقطه ی عطف خود رسید. بعداز اومتفکرانی چون اریش کوهلر، لویسن گلدمن، میخائیل باختین در شکل گیری وشکوفایی این رشته سهم بسزایی داشتند. امروزه بررسی و نقد آثارازمنظرنظریه های اجتماعی یکی از مهم ترین رویکردهای نقد ادبی است. این نقد از طرفی اثر ادبی رامحصول و مولود حیات و محیط اجتماعی و از طرفی آن را محرک و عامل اجتماع می داند. دربرابراین نظریه، دیدگاه متن محور قراردارد که تنهابه ادبیت متن توجه می کند. لوسین گلدمن تحت تأثیر لوکاچ، نظریه ی مبتنی برشباهت ها رامطـرح می کنـد که به تحلیل رابطه ی میان جایگاه طبقاتی، جهان بینی، وشکل ادبی ومواضع سیاسی هنرمند می پردازد. به باورگلدمن «وظیفه ی نقد بازسازی بافت تاریخی متن و قرار دادن نویسنده ومتن در چارچوب ایدئولوژی طبقه ای است که اوبه آن تعلق دارد.» (مکاریک،412:1385) از نظراو، بر خلاف باور دیر پای جامعه شناسی پوزیتیویستی ومکانیستی، آنچه دراساس، جامعه شناسی ادبیات رااز همه ی دیگر شکل های نقدادبی جدا می کنداین حکم نظری است کـه:«درآفرینش هنری، یک فردبه تنهایی مورد نظـرنیست بلکه اثر، بیان نوعی آگاهی جمعی است که هنرمند با شدتی بیش از اکثر افراد در تدوین آن شرکت می ورزد.» (گلدمن،69:1381) اوبرای لفظ ومعنی رابطه ای متقابل درنظرمی گیردو براساس نظریه ی ساختار گرایی تکوینی میان متن اثروجهان نگری پدیدآورنده ی آن رابطه ای متقابل ایجادمی کند. در این پایان نامه درنظراست یکی از داستانهای محمود دولت آبادی «جای خالی سلوچ» براساس نظریه ی «ساختارگرایی تکوینی» لوسین گلدمن موردتحلیل وبررسی قرار گیرد.