نام پژوهشگر: جواد معتمدی
جواد معتمدی رضا نجاری
چکیده هدف از این تحقیق بررسی عوامل موثر بــر فرسودگی شغلی معلمان آموزش و پرورش شهرستان بــرخوار و ارائه راهکارهایی جهت پیشگیری آن بود.جامعه آماری تحقیق عبارت بود از تمامی معلمان شهرستان برخوار اعم از زن و مرد در همه دوره های تحصیلی که با استفاده از روش نمونه گیــری تصادفــی منظم، 158 نفر از معلمان به عنوان نمونه آماری انتخاب گردیدند. ابزار اندازه گیری در این تحقیق پرسشنامه فرسودگی شغلی ماسلاچ(1981) است و اعتبار این پرسشنامه با استفاده از فرمول آلفای کرونباخ برابر با (91%=?) است. سوال اساسی تحقیق در رابطه با میزان فرسودگی شغلی معلمان زن و مرد و تفاوت آنها از لحاظ فرسودگی شغلی از دیدگاه معلمان بود. چنین فرض شد که تفاوت معناداری بین معلمین زن و مرد از لحاظ فرسودگی شغلی وجود دارد.برای تجزیه و تحلیل داده ها از آمار توصیفی شامل فراوانی،درصد،انحراف معیار،میانگین و نمودار ستونی استفاده شد و محاسبات با نرم افزار spss/windows صورت گرفت. هم چنین از آمار استنباطی شامل ضریب رگرسیون و تحلیل واریانس چند متغیره به منظور تعیین میزان معنا داری سوالات استفاده شد. نتایج بدست آمده نشان داد که 8/34 درصد معلمان دارای فرسودگی شغلی در بعد خستگی عاطفی می باشند و در واقع بیشتر آنان قادر به برقراری روابط عاطفی با دیگران هستند. 6/14 درصد از معلمان از فرسودگی شغلی در بعد مسخ شخصیت رنج می برند،بنابراین اکثریت آنان دارای نگرش منفی نسبت به دیگران،احساسات منفی و یا پاسخهای غیراحساسی نسبت به دیگران نیستند.6/76 درصد از معلمان دارای فرسودگی در بعد فقدان عملکرد فردی هستند که نشان دهنده آن است که معلمان از تلاشهای حرفه ای خود برداشت منفی داشته و احساس می کنند که در شغلشان پیشرفتی ندارند. میزان فرسودگی شغلی به تفکیک جنسیت نیز مورد بررسی قرار گرفت و نتایج نشان داد که در هر سه بعد فرسودگی شغلی،معلمین مرد درصدهای بیشتری را به خود اختصاص داده اند و علائم فرسودگی بیشتری از خود نشان دادند. در بین معلمان شهر و روستا در بعد مسخ شخصیت تفاوت معناداری وجود ندارد لکن معلمان شاغل در روستا خستگی عاطفی بیشتری نسبت به همتایان خود در شهر دارند و علائم فرسودگی شغلی در بعد فقدان عملکرد فردی در معلمان شاغل در شهر نسبت به همتایان خود در روستا بیشتر است. این تحقیق نشان داد که بین میزان تحصیلات معلمان و مسخ شخصیت رابطه معناداری وجود دارد. از دیدگاه معلمان عوامل فردی،سازمانی و محیطی در پیگیری از فرسودگی شغلی تأثیر خواهد داشت.استفاده از روشهای علمی آزمایش و انتخاب افراد برای شغل معلمی،آموزش افراد هنگام ورود به شغل،دادن پاداش ها و امتیازها به افراد متناسب با عملکردشان،رسیدگی به وضعیت معیشتی- رفاهی و بهداشتی،رفع تبعیض و قرار گرفتن ضابطه به جای رابطه و ... از جمله راههای پیشگیری از فرسودگی شغلی پیشنهاد شده است.
جواد معتمدی حسین سیمایی صراف
ضمانت اجرای سنتی شرط ضمن عقد در فقه و قانون مدنی ایران، ابتدا الزام مشروط علیه و سپس حق فسخ عقد مشروط است. انحصار ضمانت اجرای شرط در موارد فوق علاوه بر این که موجب تزلزل رابطه قراردادی است، در بسیاری موارد نیز مخالف مقتضای عدالت میباشد. عدالت، به مثابه قاعده فقهی، قاعده لزوم جبران کامل خسارت قراردادی و قاعده لاضرر تمهید ضمانت اجرایی عادلانه تر را ایجاب می نماید. مطالبه بهای شرط راهکاری عادلانه و شناخته شده است که هدف مورد نظر را تأمین می نماید. بر اساس نظریه «مطالبه بهای شرط» مشروط له پس از تخلف مشروط علیه و ممکن نبودن اجبار، حق دارد بها و قیمت شرط را از وی مطالبه نماید. نظریه فوق مبتنی بر تقابل شرط و عوض و نیز عمومیت ارش است. اصل لزوم قراردادها و عرف نیز موید این مطالبه بهای شرط است. ضمانت اجرای فوق در اقسام شروط مالی اعم از شرط فعل، شرط صفت و شرط نتیجه ضمن عقد مالی قابلیت جریان دارد اما در شرط غیر مالی و نیز شرط ترک فعل حقوقی، جریان نظریه مطالبه بهای شرط منتفی است. چه در مورد شرط ترک فعل حقوقی، بطلان عمل حقوقی معارض مشروع است و در مورد شرط غیر مالی شرط ضمن عقد ارزش مالی ندارد.
رقیه قریشی فرشاد کیوان بهجو
مناطق مطالعاتی در استان آذربایجان غربی در مراتع منطقه دیزج بطچی و قطور شهرستان خوی به منظور بررسی مقایسه ترسیب کربن در تیپ های گیاهی با وضعیت و گرایش متفاوت در مراتع انتخاب شدند. پس از انتخاب مناطق نمونه برداری در هریک از رویشگاه های مذکور، پوشش گیاهی در داخل پلات های یک متر مربعی در امتداد ترانسکت های 100 متری به فواصل 10 متری از هم مستقر شده بودند، اندازه گیری شد و تعداد 60 پلات یک متر مربعی در هر یک از مناطق نمونه برداری به روش تصادفی سیستماتیک بکار گرفته شد. در ادامه از بیوماس هوایی و زیرزمینی گونه های مورد بررسی نمونه برداری شد. در آزمایشگاه پس از آسیاب نمونه های خشک، درصد کربن آلی به روش احتراق در کوره الکتریکی محاسبه شد و با ضرب ضریب تبدیل کربن آلی در زیتوده گیاهی، وزن کل کربن ترسیب شده، در هر پایه گیاهی و در نهایت هر هکتار از مراتع مورد مطالعه محاسبه گردید. به منظور اطلاع از مقدار کربن ترسیب شده، نمونه های خاک از پروفیل های حفر شده در ابتدا و انتهای ترانسکت های مستقر در منطقه برداشت و خصوصیات فیزیکی و شیمیایی آنها در آزمایشگاه اندازه گیری شد. به منظور تجریه تحلیل داده ها از تجزیه واریانس و به منظور مقایسه میانگین داده ها از آزمون دانکن استفاده شد. به منظور تخمین بیوماس از روابط رگرسیونی مناسب استفاده شد. در نهایت ارزش اقتصادی ترسیب کربن با احتساب مقدار کربن ترسیب شده در مرتع (تن در هکتار) ضربدر مقدار ارزش کربن (25 دلار اروپا) مقدار ارزش کربن ترسیب شده به ریال در مناطق مورد مطالعه محاسبه شد. نتایج نشان داد که منطقه دیزج بطچی1 و منطقه قطور با گونه غالب درمنه بیشترین میزان ترسیب کربن را در بخش بیوماس به خود اختصاص دادند و هم چنین منطقه دیزج بطچی2 با مدیریت خوب بیشترین ترسیب کربن را در بخش خاک به خود نسبت داد. بیشترین برآورد ارزش اقتصادی کربن ترسیب شده به مرتع با وضعیت مناسب اختصاص یافت. این امر، بیانگر نقش مثبت مدیریت مراتع، در میزان ترسیب کربن اکوسیستم های مرتعی است.
بهنام بهرامی رضا عرفان زاده
مواد آلی ذره ای بخشی از ماده آلی است که سهم ناچیزی از حجم خاک را به خود اختصاص می دهد ولی به دلیل داشتن زمان بازگشت کوتاه و نیز غنی بودن از عناصر غذایی و کربن یکی از شاخص های مهم کیفیت خاک به حساب می آید. به منظور مطالعه نقش تنوع گیاهی و عوامل محیطی بر اجزاء ماده آلی خاک و توزیع خاکدانه ها، مراتع حوزه آبخیز خانقاه سرخ ارومیه با مساحتی بالغ بر 2000 هکتار به عنوان عرصه مطالعاتی انتخاب شد. سه تیپ گیاهی مشخص و سپس در داخل هر تیپ دو منطقه کلیدی انتخاب شد. در داخل هر یک از مناطق کلیدی حداقل سه ترانسکت و در طول هر ترانسکت 10 پلات مستقر شد. پوشش گیاهی داخل تمام پلات ها ثبت و نمونه های خاک از دو عمق (15-0 سانتی متری) و (30-15 سانتی متری) از ابتدا، وسط و انتهای هر ترانسکت برداشت شد. آنالیز واریانس نشان داد که شاخص تنوع شانون وینر در تیپ astragalus microcephalus-acanthophyllum microcephalum با میانگین عددی 32/2 بیشترین و کمترین مقدار نیز در تیپ petropyrum aucheri- astragalus microcephalus با میانگین عددی 67/1 بود. مقدار کربن آلی ذره ای در تیپ astragalus microcephalus-acanthophyllum microcephalum با دارا بودن 15/29 درصد بیشترین و تیپ petropyrum aucheri- prangus uloptera با 58/5 درصد کمترین مقدار از کربن آلی ذره ای را به خود اختصاص داده بود. علاوه بر این نیتروژن آلی ذره ای در تیپ petropyrum aucheri- astragalus microcephalus با میانگین 62/3 درصد بیشترین و در تیپ petropyrum aucheri- prangus uloptera با 06/1 درصد کمترین مقدار را داشت. درصد خاکدانه های درشت در خاک تیپ petropyrum aucheri- prangus uloptera با میانگین عددی 65/53 درصد بیشترین و در تیپ astragalus microcephalus-acanthophyllum microcephalum (49/11 درصد) کمترین مقدار را به خود اختصاص داده بود. درصد خاکدانه های ریز نیز در تیپ astragalus microcephalus-acanthophyllum microcephalum (09/34 درصد) بیشترین و در تیپ petropyrum aucheri- prangus uloptera کمترین مقدار (37/9 درصد) را داشت. درصد خاکدانه های درشت خاک و کربن موجود در خاکدانه های درشت و ریز همراه با افزایش تنوع گونه ای افزایش یافتند. در حالیکه درصد خاکدانه های ریز نسبت به افزایش تنوع گونه ای رابطه معکوس نشان دادند. درصد خاکدانه های درشت در عمق اول (15-0 سانتی متری) بیشتر از عمق دوم (30-15 سانتی متری) بود و این در حالی بود که درصد خاکدانه های ریز کاملا عکس درصد خاکدانه های درشت قرار داشتند. نتایج رگرسیون گام به گام نشان داد که مواد آلی ذره ای تحت تاثیر ارتفاع و شیب قرار گرفتند. در مجموع اجزاء ماده آلی خاک آشکارا متاثر از تنوع گونه ای بودند. بنابراین داشتن اطلاعات پیرامون اجزاء ماده آلی خاک و نحوه توزیع خاکدانه ها جهت مدیریت اکوسیستم های مرتعی مفید خواهد بود.
سعیده توپچی زاده گان جواد معتمدی
ارزیابی شایستگی اراضی، مهم ترین بخش آمایش سرزمین تلقی می شود که در آن شایستگی اراضی برای هر یک از کاربری ها، جداگانه محاسبه می شود. بر همین اساس شناخت عواملی که در تعیین شایستگی مراتع یک منطقه برای چرای دام موثر است، ضروری می باشد. پژوهش حاضر نیز با هدف ارزیابی شایستگی مراتع هندوان خوی برای چرای دام در استان آذربایجان غربی انجام شد. برای این منظور پس از انجام مطالعات پایه و تعیین تیپ های گیاهی و نامگذاری آن بر اساس نمود ظاهری، از پوشش گیاهی آماربرداری و اطلاعات مربوط به وضعیت و گرایش هر یک از تیپ های گیاهی، مقدار تولید گونه های قابل چرا و دیگر مقوله های اندازه گیری ساختار در داخل 60 پلات یک متر مربعی که در امتداد 6 ترانسکت 100 متری مستقر شده بودند، اندازه گیری شد. سپس بر مبنای دستورالعمل فائو (1990) و با بهره گیری از سیستم اطلاعات جغرافیایی (gis) و با مد نظر قرار دادن پیشنهادات طرح ملی تعیین شایستگی مراتع در مناطق مختلف آب و هوایی کشور، شایستگی هر یک از تیپ های گیاهی برای چرای دام (گوسفند و بز و چرای مشترک) بر اساس مقادیر شاخص های هر یک از معیارهای حساسیت خاک به فرسایش، تولید علوفه و ظرفیت چرا و منابع آب تعیین گردید و عامل یا عامل های کاهش دهنده و محدود کننده شایستگی مرتع برای چرای هر یک از دام ها (گوسفند و بز) و چرای مشترک گوسفند و بز مشخص گردید. در گام آخر با استفاده از فرآیند تحلیل سلسله مراتبی، تیپ های گیاهی از نظر چرای دام، اولویت بندی و درجه اهمیت هر یک از معیارها و شاخص های مرتبط با آن به منظور ارائه دستورالعملی که ضمن عملی بودن، ساده، کم هزینه و قابل فهم توسط تمامی کارشناسان باشد، مشخص شد. نتایج ارزیابی نهایی شایستگی چرای دام نشان داد به ترتیب برای چرای گوسفند از مجموع 6587 هکتار اراضی مرتعی مورد مطالعه، (32/5%) در طبقه شایستگی s1، (79/23%) در طبقه شایستگی s2، (98/43%) در طبقه شایستگی s3 و (91/26%) در طبقه شایستگی n قرار گرفت. برای چرای بز، هیچ سطحی از مراتع در طبقه شایستگی s2 قرار نگرفتند، (36/12%) در طبقه شایستگی s1، (91/26%) در طبقه شایستگی s3 و (99/30%) در طبقه n قرار گرفت. همچنین برای چرای مشترک هیچ سطحی از مراتع منطقه در طبقه شایستگی s1 قرار نگرفت، (32/5 درصد) در طبقه شایستگی s2 و (94/46 درصد) در طبقه شایستگی s3 قرار گرفتند. همچنین مساحتی حدود (74/47 درصد) در طبقه شایستگی n (غیره قابل استفاده برای چرای مشترک) قرارگرفت. همچنین نتایج نشان داد به ترتیب در 62/60 درصد و 59/55 از مساحت منطقه، معیار تولید علوفه به عنوان عامل کاهش دهنده شایستگی مرتع برای چرای گوسفند و چرای بز است. ضمن اینکه به منظور استفاده مشترک چرای گوسفند و بز، در 89 درصد از مساحت منطقه، معیار حساسیت خاک به فرسایش به عنوان عامل کاهش دهنده عمل کرده و شاخص حد بهره برداری مجاز نیز بیشترین نقش را در کاهش شایستگی مراتع منطقه برای چرای گوسفند و بز داشته است. نتایج اولویت بندی تیپ های گیاهی، نشان می دهد که تیپ گیاهی fe.ov- ag.tr دارای بیشترین و تیپ گیاهی as.au-st.ho دارای کمترین اولویت برای چرای دام در مرتع مورد بررسی است که معیار تولید علوفه دارای بیشترین درجه اهمیت و معیار منابع آب دارای کمترین درجه اهمیت به منظور اولویت بندی تیپ های گیاهی مورد بررسی برای چرای دام است. شاخص های حد بهره برداری مجاز، علوفه دردسترس، زمین شناسی و کمیت منابع آب به ترتیب بیشترین درجه اهمیت را به منظور تعیین اولویت تیپ های گیاهی از نظر چرای دام دارند که ضرورت دارد در طراحی دستورالعمل تعیین شایستگی مراتع برای چرای دام و ارزیابی قابلیت آن در منطقه مورد بررسی به آن ها اهمیت بیشتری داده شود.
ساوان شاهرخ جواد معتمدی
گرم شدن هوا اثرات مخربی بر حیات موجودات داشته و سبب تخریب اکوسیستم های طبیعی، وقوع سیل، خشکسالی و بر هم خوردن تعادل اقلیمی و اکولوژیکی می شود. تشدید اثر گاز گلخانه ای در جو در اثر تراکم دی اکسید کربن باعث افزایش گرمای زمین، ذوب یخ های قطبی، وقوع سیلاب های عظیم، نابودی جنگل ها، می شود. ترسیب کربن زمینی، توانایی گیاهان و خاک برای جذب دی اکسید کربن از اتمسفر و ذخیره آن در گیاه و خاک است. از این رو راهکاری است که به کاهش کربن اتمسفری و اصلاح تبعات تغییر اقلیم کمک می کند. در پژوهش حاضر، توان ترسیب کربن گونه صنعتی- دارویی جاشیر ((prangos ferula ، و همچنین اثر عملیات اصلاحی کپه کاری در دو جهت شمالی- جنوبی و کنتور فارو با در نظر گرفتن یک عرصه شاهد در محدوده روستای ایل تیمور و کورگی در منطقه خلیفان مهاباد بررسی شد. در سایت های مطالعاتی، چهار ترانسکت 100 متری به طور تصادفی و در امتداد هر ترانسکت 5 پلات با فواصل 20 متر، به طور سیستماتیک انداخته شد. بیوماس گیاهی به روش قطع و توزین، در همه پلات ها اندازه گیری شد. در ابتدا و انتهای هر ترانسکت یک پروفیل در دو عمق 15-0 و 30-15 حفر گردید. نمونه های خاک و گیاه به آزمایشگاه فرستاده شد. میزان ترسیب کربن برای هر کدام از نمونه ها تعیین گردید. داده ها با آزمون های تجزیه واریانس یک طرفه و آزمون t مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که میزان ترسیب کربن در شیب شمالی منطقه کپه کاری شده هم در بیوماس و هم در خاک نسبت به شیب جنوبی وضعیت بهتری دارد. عملیات کنتور فارو بر ترسیب کربن خاک، بی تاثیر بوده است. یکی از دلایل این امر این است که کنتر دام در منطقه کنتور فارو به خوبی صورت نگرفته است. در مجموع بیوماس منطقه فارو از نظر میزان ترسیب کربن، وضعیت بهتری نسبت به بیوماس منطقه شاهد دارد. همچنین خاک منطقه جاشیر در عمق دوم، میزان کربن بیشتری دارد. در سطح احتمال 5% اختلاف معنی داری بین میانگین ترسیب کربن در بیوماس هوایی ( مجموع ساقه و برگ) و زمینی مشاهده می شود. در بین اندام های گیاه جاشیر ریشه بیشترین میزان ترسیب کربن را دارد. سهم ترسیب کربن خاک تحت زیتوده جاشیر، نسبت به بیوماس آن بیشتر است.
سوسن همسایه خواه مهشید سوری
ارزیابی توان اکولوژیکی و تعیین اولویت کاربری های مختلف در حوزه های آبخیز، یکی از ملزومات اساسی به منظور دستیابی به توسعه پایدار است. پژوهش حاضر با همین منظور در حوزه آبخیز میرداوود ارومیه به عنوان معرف سطحی وسیعی از حوزه آبخیز نازلوچای و اقلیم رویشی آذربایجانی در شمالغرب کشور انجام شد. برای انجام پژوهش، ابتدا نقشه واحدهای زیست محیطی با تلفیق نقشه های شیب، جهت، ارتفاع، خاک و تیپ های گیاهی تهیه شد و ویژگی های زیست محیطی هر واحد همگن از منابع پایه استخراج گردید. در گام بعد با مقایسه ویژگی های اکولوژیکی هر واحد همگن و مقادیر معیارها و شاخص های مدل های اکولوژیکی، توان هر یک از واحدهای همگن برای انواع کاربری با استفاده از پرسش گیری شرطی ارزیابی گردید و نقشه نهایی آمایش سرزمین به دو روش تهیه و تطابق هر دو نقشه از نظر آماری، مورد آزمون قرار گرفت. در روش اول از دستورالعمل پیشنهادی مخدوم (1390) پیروی شد و وزن معیارها و شاخص های مطرح در تعیین اولویت هر یک از کاربری ها، یکسان در نظر گرفته شد. در روش دوم، اهمیت (وزن) هر یک از معیارها و شاخص های مد نظر در مدل های اکولوژیکی، در قالب مقایسات زوجی مشخص شد. سپس به هریک از شاخص های مرتبط با معیارهای مورد بررسی، بسته به اهمیت آنها یک کد اختصاص داده شد و با بهره گیری از فرایند تحلیل سلسله مراتبی (ahp)، ارزش سازگاری هر واحد همگن برای یک نوع کاربری محاسبه گردید که بسته به دامنه عددی ارزش سازگاری هر یک از واحدهای همگن، مناطق با اولویت بالا، اولویت متوسط، اولویت کم و بدون اولویت برای کاربری مورد نظر با نمادهای s1، s2، s3 و n تعیین گردید. نهایتاً از بین اولویت های پیشنهادی، اولویت بالاتر با در نظر گرفتن شرایط اکولوژیکی منطقه و مد نظر قرار دادن درصد وسعت کاربری فعلی اراضی، به عنوان اولویت نهایی مدنظر قرار گرفت. نتایج حاصل از ارزیابی توان هریک از واحدهای زیست محیطی و اولویت آنها برای انواع کاربری ها با در نظر گرفتن وزن یکسان برای هر یک از معیارها و شاخص (روش اول)، نشان داد که 6/4 درصد از مساحت منطقه برای تفرج، 6 درصد برای کشاورزی (باغات و اراضی آبی)، 4/1 درصد برای توسعه شهری، روستایی و صنعتی، 49/7 درصد برای حفاظت و 1/67 درصد برای مرتعداری مناسب می باشد. ضمن اینکه 3/13 درصد از اراضی منطقه با توجه به نوع کاربری فعلی به اراضی دیم اختصاص داده شد. همچنین نتایج حاصل از تهیه نقشه نهایی آمایش سرزمین با استفاده از فرایند تحلیل سلسله مراتبی (ahp) (روش دوم)، نشان داد که 5 درصد از مساحت منطقه برای تفرج؛ 2 درصد برای توسعه؛ 6 درصد برای چرای حیات وحش و 46/69 درصد برای مرتعداری مناسب می باشد. ضمن اینکه 12/22 درصد از اراضی منطقه، علیرغم اینکه کاربری های مختلف برای آنها پیشنهاد شده است، ولی با توجه به درصد وسعت کاربری فعلی آن که در حال حاضر دیمزار کم بازده یا دیمزار رها شده است، برای ایجاد مراتع دست کاشت (مصنوعی) در نظر گرفته شد. مساحت کمی از اراضی منطقه (3 درصد) برای کشاورزی (اراضی آبی و باغات) مناسب تشخیص داده شد. 10 درصد از مساحت منطقه نیز برای بیش از یک نوع کاربری مناسب می باشد که در قالب استفاده چند منظوره می توان از آن بهره برداری کرد. نتایج حاصل از تطابق نقشه های نهایی، بیانگر همخوانی و همبستگی بین کاربری های پیشنهادی در دو نقشه می باشد. نتایج مقایسات زوجی به منظور تعیین اهمیت (وزن) هر یک از معیارها و شاخص های مد نظر در مدل های اکولوژیکی، نشان داد که میانگین بارندگی سالانه، درصد تاج پوشش درختی و درصد شیب به ترتیب از شاخص های موثر به منظور تعیین اولویت اراضی منطقه برای کاربری کشاورزی و تفرج است. میانگین بارندگی سالانه، درصد تاج پوشش درختی، جهت جغرافیایی و شرایط زهکشی نیز از شاخص های موثر به منظور تعیین اولویت اراضی منطقه برای توسعه شهری است. از بین شاخص های مورد بررسی، شدت فرسایش خاک، نوع واحد اراضی، ترکیب گیاهی و اقلیم به ترتیب نقش موثرتری در تعیین اولویت اراضی منطقه برای کاربری مرتع دارند. از بین معیارهای مورد بررسی، اقلیم به عنوان موثرترین معیار به منظور تعیین اولویت اراضی منطقه برای کاربری کشاورزی، تفرج و توسعه می باشد ولی به منظور تعیین اولویت اراضی برای کاربری مرتعداری، خصوصیات فیزیکی منطقه نسبت به دیگر معیارها، ارزش تعیین کنندگی بیشتری دارند. با انجام پژوهش حاضر، معیارها و شاخص های موثر به منظور طراحی مدل های اکولوژیکی آمایش سرزمین اراضی دارای شرایط محیطی مشابه مکان مورد بررسی، شناسایی شد که از آنها می توان در ارائه دستور العملی ساده وکم هزینه به منظور آمایش سرزمین استفاده نمود.
حسن سلالی جواد معتمدی
بررسی رفتار چرایی و تعیین رژیم غذایی دام¬های چرا کننده در مرتع، یکی از ملزومات اساسی به منظور مدیریت دام در مرتع در مناطق مختلف آب و هوایی کشور می¬باشد. پژوهش حاضر با هدف بررسی رفتار چرایی و رژیم غذایی گوسفند ماکویی در مراتع کوهستانی کلید داغی جلفا به عنوان مراتع معرف اقلیم رویشی آذربایجانی و مناطق پراکنش زیست گوسفند ماکویی در استان آذربایجان شرقی انجام شد. ابتدا تیپ های گیاهی تعیین و پوشش گیاهی اندازه گیری شد. در گام بعد، از گلۀ 300 راسی، سه راس میش بالغ که معرف معادل واحد دامی آن نژاد بودند، انتخاب و علامت گذاری شدند. در مرحلۀ بعد با نصب gps به هر یک از آنها، مسافت طی شده، سرعت حرکت دام در مرتع در حین چرا، مدت زمان چرا از گونه¬های گیاهی و مدت زمان استراحت و نشخوار دام در ماه های فصل چرا استخراج شد. با روش فیلمبرداری، مدت زمان چرا از هر گونه و به تبع آن ارزش رجحان گونه های مرتعی در نوبت¬های مختلف روز در ماه های فصل چرا تعیین گردید. تجزیۀ واریانس داده¬ها با استفاده از نرم افزار spss انجام شد. مقایسۀ میانگین داده ها با استفاده از آزمون دانکن صورت گرفت. نتایج بررسی رفتار چرایی نشان داد زمان ورود و خروج دام از مرتع در نوبت¬های مختلف روز در ماه¬های فصل چرا، یکسان نمی¬باشد. با سپری شدن فصل چرا، مدت زمان صرف شده برای چرا، بیشتر از مراحل ابتدایی فصل بود، ولی مدت زمان صرف شده برای عملیات غیر چرا در مراحل ابتدایی فصل، بیشتر از مراحل پایانی رشد می¬باشد. با نزدیک شدن به مراحل پایانی فصل، مسافت پیموده شده در طول روز، بیشتر شد. سرعت متوسط حرکت دام، در مراحل ابتدایی رشد، کمتر و در مراحل پایانی فصل چرا، بیشتر بود. تغییر طول روز و به تبع آن تغییر درجه حرارت روزانه، تغییر در ترکیب گیاهی مرتع و به تبع آن تغییر در کمیت و کیفیت علوفه، از علل این امر می باشد. نتایج نشان داد مسیر حرکت دام و پروفیل ارتفاعی مسیر حرکت، در ماه¬های فصل چرا، روند یکسانی داشت و تغییرات قابل ملاحظه¬ای در آن مشاهده نشد. نتایج مرتبط با رژیم غذائی دام نشان داد در مراحل ابتدای فصل چرا، ارجحیت غذایی دام به ترتیب فورب، بوته و گراس بود. ولی در اواسط فصل چرا و در مراحل پایانی رشد فرم-های بوته ، فورب و گراس به ترتیب بیشترین درصد ارجحیت را در ترکیب رژیم غذایی گوسفند ماکویی داشتند. در مراحل ابتدایی فصل چرا، گونه¬های centaurea virgata، silene aucheriana، annual grasses، astragalus onobrychis، carthamus oxyacantha، helichrysum rubicundum، salvia hydrangea و reseda aucheri از بین 19 گونه مورد چرا، به ترتیب بیشترین و گونه¬های centaurea xanthocephala، serratula coriacea، tanacetum pinnatum، thymus kotschyanus و artemisia siberi کمترین شاخص رجحان را داشتند. شاخص رجحان گونه¬ها در اواسط فصل چرا نیز متفاوت بودند، بگونه¬ای که در این مرحله از فصل چرا، گونه¬های festuca ovina، galium verum، serratula coriacea، silene aucheriana، helichrysum rubicundum و reseda aucheri بیشترین ارزش رجحان را بخود اختصاص دادند و کمترین ارزش رجحان در این مرحله مربوط به گونه¬های salvia hydrangea، artemisia siberi، thymus kotschyanus و astragalus onobrychis می¬باشد. گونه¬های noaea macronata، centaurea virgata، reseda aucheri، acanthophyllum mucronatum و astragalus onobrychis در مراحل پایانی فصل چرا، علیرغم حضور در ترکیب گیاهی مرتع، دارای کمترین ارزش رجحان و گونه¬های tanacetum pinnatum، carthamus oxyacantha، silene aucheriana، annual grasses، salvia hydrangea، astragalus sp.، helichrysum rubicundum، thymus kotschyanus و festuca ovina دارای بالاترین ارزش رجحان یا انتخاب می¬باشند. نتایج بیانگر آن است که خوشخوراکی اکثر گونه¬ها، معمولا متناسب با تغییر در ترکیب گیاهی مرتع و تغییر در خصوصیات فیزیکی و ترکیبات شیمیایی گیاه، در طول فصل چرا یکسان نخواهد بود. نتایج نشان داد در طول دوره آزمایش، گونه¬های silene aucheriana، carthamus oxyacantha، festuca ovina ، helichrysum rubicundum ، annual grasses ، salvia hydrangea ، galium verum و astragalus sp. به ترتیب بیشترین شاخص رجحان را داشتند. مقدار شاخص رجحان آنها، 4/1 و بیشتر از آن می¬باشد و به عنوان گونه¬های کلاسі در نظر گرفته شدند. شاخص رجحان گونه¬های centaurea virgata، reseda aucheri، acanthophyllum mucronatum، astragalus onobrychis، centaurea xanthocephala و noaea macronata، 3/1- 7/0 می¬باشد که به عنوان گیاهان کلاسπ در نظر گرفته شدند. گونه¬های artemisia siberi ، tanacetum pinnatum، serratula coriacea و thymus kotschyanus نسبت به دیگر گونه¬ها، کمترین مقدار شاخص رجحان را داشتند که شاخص رجحان آنها کمتر از 6/0 می¬باشد و به عنوان گونه¬های کلاسш قابل چرا در نظر گرفته ¬شدند. نتایج حاصل، در تعیین کلاس خوشخوراکی هر یک از گونه های مورد چرای دام به منظور برآورد صحیح ظرفیت چرا، مفید می¬باشد. ضمن اینکه با بررسی رفتار چرای دام و اطلاع از مقادیر شاخص مرتبط با رفتار چرایی، می توان با کمترین هزینه، استفادۀ مطلوب از علوفۀ مرتع به عمل آورد و کارآیی یا عملکرد دام را افزایش داد.
نبی قائمی میرآبادی مرضیه حجاریان
مراتع سطح وسیعی از سطح خشکی های جهان را بخود اختصاص داده و از طرفی دامداری مبتنی بر مرتع در اکثر کشورهای جهان رونق داشته که این مهم لزوم حفاظت از این عرصه ها را ضروری نموده و برقراری تعادل بهینه و منطقی بین توان تولیدی مراتع و اندازه مناسب گله با توحه به ارتباط میان انسان و دام و نیاز انسان به درآمد حاصل از دامداری و متکی بودن دامداری به مرتع باعث ایجاد کنش متقابل بین این سه عامل گردیده است. در تحقیق حاضر هدف این بود که با انجام مطالعات پایه به حداقل اندازه واحدهای مرتعداری در استان آذربایجان غربی دست یابیم. از آنجا که بر اساس شرایط اکولوژیکی در هر منطقه آب و هوائی، میزان تولید و در نتیجه میزان ظرفیت مراتع متفاوت می باشد و از طرفی نوع نژاد دام استفاده کننده از مراتع در مناطق مختلف آب و هوائی استان و در نتیجه وزن زنده دامی با هم تفاوت دارد که این امر باعث متفاوت بودن درآمد گله 100 راسی در مناطق مختلف آب و هوائی استان گردیده است. لذا در 5 منطقه آب و هوائی استان آذربایجان غربی نسبت به بررسی و تعیین درآمد دامداران و تعیین پوشش گیاهی و ظرفیت مراتع در هر اقلیم بر اساس توان اکولوژیکی اقدام شد، برای این منظور در 5 منطقه آب و هوائی استان آذربایجان غربی هرینه خانوار با بعد 02/7 نفر معادل 270996000 ریال در سال(سال 1392) برآورد گردید. هم چنین درآمد یک گله 100 راسی گوسفند در اقلیم مرطوب معادل 140400000 ریال، در اقلیم نیمه مرطوب برابر با 136300000 ریال، در اقلیم مدیترانه ای برابر با 106700000 ریال، در اقلیم نیمه خشک برابر با 99900000 ریال و در اقلیم خشک برابر با 97000000 ریال محاسبه شد، بنابر این حداقل اندازه گله و مساحت مورد نیاز در 5 منطقه آب و هوائی استان آذربایجان غربی به ترتیب اقلیم عبارتند از: در اقلیم مرطوب حداقل اندازه گله برای یک خانوار 7 نفره معادل 69 تا 193 واحددامی با 74 تا 208 هکتار مرتع می باشد و به ترتیب در اقلیم نیمه مرطوب با حداقل اندازه گله 71 تا 199 واحددامی به 84 تا 237 هکتار، در اقلیم مدیترانه ای با حداقل اندازه گله 91 تا 254 واحددامی به 129 تا 363 هکتار، در اقلیم نیمه خشک با حداقل اندازه گله 97 تا 271 واحددامی به 161 تا 452 هکتار و در اقلیم خشک با حداقل اندازه گله 100 تا 280 واحددامی به 210 تا 589 هکتار مرتع برای دوره چرائی 4 ماهه نیاز می باشد.
رضا سلطانپور احمد علیجانپور
اندازه گیری خصوصیات کمی و کیفی گونه های مولد محصولات فرعی، از ملزومات اساسی به منظور تنظیم سند چشم انداز بهره برداری از محصولات است. پژوهش حاضر با همین هدف در سامان عرفی نمنق واقع در حوزه مردانقم چای ارسباران انجام شد.