نام پژوهشگر: سارا فرهنگ
سارا فرهنگ عباس ابولقاسمی
بیماری مولتیپل اسکلروزیس(ام اس) یک بیماری عصبی مزمن و پیشرونده است که در نتیجه عوامل محیطی، ژنتیکی و خود ایمنی بروز می کند. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی دو روش درمان شناختی و درمان حمایتی– بیانگر بر سازگاری روانشناختی در بیماران ام اس می باشد. این پژوهش بصورت آزمایشی است که از طرح گروهی گسترش یافته پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با سه گروه استفاده شد. در این پژوهش درمان به عنوان متغیر مستقل محسوب می شود که سطوح آن سه روش درمان شناختی و درمان حمایتی –بیانگر و عدم مداخله است. متغیرهای امیدواری، حمایت اجتماعی، شدت خستگی، خودکارآمدی، استرس، افسردگی، اضطراب، کیفیت زندگی، راهبردهای مقابله با استرس به عنوان متغیرهای وابسته در نظر گرفته شده اند. جامعه آماری این پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بوده که در سال 1389 عضو انجمن ام اس ایران شهر تهران بودند. نمونه این پژوهش شامل 45بیمار مبتلا به ام اس است که به صورت داوطلبانه از میان جامعه انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه گمارده شدند. برای گروه های آزمایشی12 جلسه ی90 دقیقه ای درمان شناختی و درمان حمایتی بیانگر تشکیل داده شد و پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری (سه ماه بعد) برای هر سه گروه اجرا شد. داده های پژوهش به روشهای تحلیل واریانس چند متغیری با اندازه های مکرر و آزمون بنفرونی تجزیه و تحلیل گردید. نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات کیفیت زندگی، مقابله مساله مدار و هیجان مدار، اضطراب و افسردگی در پس آزمون و پیگیری نسبت به پیش آزمون در گروه های آزمایش تفاوت معناداری وجود دارد و متغیرهای اضطراب و افسردگی در پس آزمون و پیگیری نسبت به پیش آزمون کاهش معنی داری داشتند. متغیرهای کیفیت زندگی و مقابله مساله مدار در پس آزمون و پیگیری نسبت به پیش آزمون افزایش معنی داری داشتند و متغیر مقابله هیجان مدار فقط در پس آزمون نسبت به پیگیری کاهش معنی داری داشت. نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات خستگی، امیدواری و خودکارآمدی در گروه های آزمایش و کنترل بین پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری تفاوت معنی داری وجود ندارد. اما نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات استرس و حمایت اجتماعی در گروه های آزمایش و در پس آزمون نسبت به پیش آزمون تفاوت معنی داری به دست آمد. بطوریکه میانگین نمرات استرس در پس آزمون نسبت به پیش آزمون کاهش معنی داری پیدا کرده است و میانگین نمرات حمایت اجتماعی در پس آزمون نسبت به پیش آزمون افزایش معنی داری پیدا کرده است، اما این کاهش و افزایش در پیگیری حفظ نشده است. و بین میانگین نمرات متغیرهای مذکور در گروه کنترل تفاوت معنی داری مشاهده نشد. در متغیر های کیفیت زندگی، مقابله مساله مدار و هیجان مدار و استرس بین میانگین گروه های آزمایش تفاوت معنی داری دیده نشد، یعنی هر دو گروه موثر بوده و اثر یکسان داشته اند. اما در متغیر های افسردگی، اضطراب و حمایت اجتماعی بین میانگین گروه حمایتی- بیانگر و گروه کنترل تفاوت معنی داری وجود دارد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که با استفاده از گروه درمانی های شناختی و حمایتی-بیانگر می توان سازگاری روان شناختی بیماران ام اس را فزایش داد و گامی در جهت سلامت روانی آنان برداشت.