نام پژوهشگر: حمیرا ضرغامپوربویر احمدی

روابط فرهنگی ایران و فرانسه در قرن نوزدهم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1390
  حمیرا ضرغامپوربویر احمدی   محمد سلماسی زاده

قرن نوزدهم را می توان، قرن روابط فرهنگی فرانسه و ایران نامید، روابطی که باوجود تمام کارشکنی های داخلی و خارجی، تأثیرات قابل ملاحظه ای برجامعه ی ایران گذاشت. انتظاری که از این روابط در جامعه ی ایران می رفت، شناخت ماهیت این روابط را مشکل ترساخت. محققین در بررسی این روابط، کمتر به اوضاع داخلی فرانسه وبیشتر بر اوضاع و روابط خارجی آن تأکید داشته اند که البته سهمی مهم در روند جریانات خارجی قرن نوزدهم داشت، اما جریانات داخلی فرانسه و تغییر حکومت های گوناگون آن در طول سده ی نوزدهم، بیشترین تأثیر را برروی ماهیت روابط آن با ایران گذاشت. فرانسه در طول سده ی نوزدهم، یک حکومت انقلابی، دو امپراطوری، پادشاهی مشروطه و سه جمهوری را تجربه نمود. آغاز ارتباط فرانسه با ایران در قرن نوزدهم، در دوره ی امپراطوری قدرتمند ناپلئون اول بود، قاجاریه خواهان حمایت فرانسه ی امپراطوری و قدرت نظامی آن در مقابل قدرت روسیه بود ولی به مرور و در نیمه ی دوم سده ی نوزدهم، ایرانیانی چه در درون دستگاه حاکمه و چه در بیرون آن، به ترتیب خواهان اصلاحات و سپس تغییرات اساسی در جامعه ی ایران شدند، که در میان این طیف جدید، تعداد قابل ملاحظه ایی، چه بسا اکثریت قریب به اتفاق آنان تأثیر گرفته از دستاوردهای جامعه ی انقلابی فرانسه بودند. تصویر فرانسه ی مطرح در قرن نوزدهم ایران، نه یک فرانسه که دو فرانسه ی امپراطوری قدرتمند و فرانسه ی انقلابی است و تأثیرات ناشی از دو تصویر، طبیعتاً به همان نسبت متفاوت هستند. در این تحقیق در ورای طرح حکومت های حاکم بر فرانسه و ایران و همزمان با روابط جاری سیاسی بین دو کشور تلاش گردیده است به ماهیت روابط فرهنگی برخاسته از این ارتباطات پرداخته شود. نکته اساسی اینجاست که برخلاف تصور اولیه و شایع این ارتباط فرهنگی و اثرات آن دوسویه بود نه یک طرفه و با تسلط عنصر فرانسوی ، به این معنا که هرچند با توجه به ضعف تکنولوژیک کشور و نیازهای علمی ترجمه آثار فرانسوی جنبه مسلط و برتری به این زبان و نمادهای فرهنگی آن می داد و ترجمه آثار اندیشمندان فرانسوی و تاثیر پذیری زیاد نخبگان کشور از آن ؛ شائبه برتری فرهنگ فرانسوی را به ذهن متبادر می ساخت اما نباید فراموش کرد که حتی گوبینوی نژاد پرست هم معترف است ترجمه آثار ادبی ایران مانند دیوان حافظ به زبان فرانسوی تاثیری آنچنان شگرف بر این کشور و کل اروپا نهاده است که نمادی از آن در شکل گیری سبگ ادبی گوته متجلی گردیده است. فرانسویان از آن روی که با تسلط نظامی و زور به ایران نیامدند در میان ایرانیان بعنوان نیروی سوم مهار کننده اقدامات خشونت بار و استعمارگرانه روس وانگلیس شناخته شدند ( دست کم برخی از روشنگران و حاکمان ایرانی چنین آرزوئی داشتند ) نه تنها منفوریت نیافتند بلکه برعکس، فرهنگ و زبان فرانسه دست کم در بین نخبگان ایرانی وصاحب منصبان دیوانی جایگاهی مقبول و والا یافت که مترادف با روشنفکری وترقی خواهی گشت بی سبب نبود که امیر کبیر بر فرانسه زبان بودن معلمان دارالفنون تاکید داشت و شمار زیادی از روشنگران ایرانی سده نوزدهم یا درس خوانده مدارس و کالجهای فرانسوی بودند یا مانند مستشار الدوله تلاش می کردند قوانین و مقررات فرانسوی را با فرهنگ و روسوم ایرانی تطبیق دهند از نظر ایشان ترقی خواهی و توسعه مفهومی بود که از لابلای کتب و آثار نویسندگان فرانسوی قابل دریافت و انتقال به مردم ایران بود این تصویر مثبت و سازنده از فرانسه و فرهنگ آن روی دیگر سکه ای بود که از سده های پیش فرانسویانی مانند شاردن و مونتسکیو از فرهنگ و مردم ایران در ذهن اروپائیان ایجاد کرده بودند و می توانست سهم بزرگی در داد و ستد فرهنگی و توسعه و ترقی کشور داشته باشد و آنچه بیشتر سبب ویرانی این اساس گشت مداخلات کشورهای استعماری اروپا در این روابط و احساس خطر ایشان از نفوذ فرانسویان در مناطق حیاتی و منافع سیاسی اقتصادی اشان در جایی مانند ایران بود. اما بازتاب فرهنگ فرانسه در بین مردم و نخبگان ایران جلوه های گوناگون و گسترده ایی داشت که مدارس جدید ، پزشکان فرانسوی شاهان قاجار ، تحصیل دانشجویان ایرانی در آن کشور ، باستانشناسی ، گسترش زبان فرانسه بعنوان زبان علمی – فرهنگی ، تاثیر پذیری حوزه های مختلف هنر مانند نقاشی و عکاسی و موزیک از سبک فرانسوی و سرانجام ترجمه آثار متفکران و اندیشمندانی مانند کانت و ولتر را شامل می شد همین روند در آگاهی ملت ایران از اوضاع دنیا و احساس نیاز به تغییر و تلاش برای توسعه و پیشرفت کشور در انتهای سده نوزدهم نقش موثر و غیر قابل انکاری دارد. نگاهی به روابط فرهنگی دو کشور و تبیین گستره آن و تاثیر و تاثر هریک بر دیگری از آن روی حیاتی است که می تواند دست کم بخشی از علل انحطاط جامعه ایرانی در سده نوزدهم را تبیین نماید و به تلاش برای توسعه و ترقی کشور منجرگردد و پزوهش حاضر تنها پیش در آمدی بر آغاز این رسالت بزرگ محسوب می گردد.