نام پژوهشگر: یحیی عبید
یحیی عبید غلامحسین غلامحسین زاده
هیچ ملتی نیست که در ادبیات خود، از عشق، سخن نگفته باشد و داستانهای منثور و منظومی را در این باب، سامان نداده باشد یا احساسات عاشقانه خود را با شور و التهاب تمام، در قالب زیباترین واژه ها و جمله ها و اشعار نریخته باشد و قالب ها و اوزان مختلف ادبی را پدید نیاورده باشد؛ اما هیچ ملتی هم نیست که در نوع انتخاب معشوق و شیو? عشق ورزیدن خود، دقیقا همانند ملتی دیگر باشد. حتی آحاد یک ملت هم مانند یکدیگر عشق نمی ورزند و فراتر از آن، ممکن است یک انسان نیز در طول دوره های مختلف زندگی خویش، یکسان عشق نورزد. در نتیجه، نوع آفریدن مضامین عاشقانه، ناشی از نوع احساسات و عواطف جمعی یک ملت، در طول دوره های مختلف و مُعرِّف شخصیت ادراکی و احساسی آن ملت می باشد که آن نیز به نوب? خود، از اوضاع اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و علمی آن ملت، نشأت گرفته است. این تحقیق، به شیوه توصیفی-تحلیلی به دنبال بررسی تطبیقی مضامین عاشقانه در چهار روایت عاشقانه فارسی (ورقه و گلشاه، خسرو و شیرین، شیخ صنعان و دختر ترسا و گل و نوروز) و چهار داستان عشق عُذری عربی (عروه و عفراء، قیس و لُبنی، سلاَّمه القِس و جمیل بُثینه) بر مبنای ویژگی های عشق عُذری از منظر ادبیات تطبیقی، بر اساس مکتب امریکایی است. نتایج به دست آمده از جدول ها- که ساختار و مضامین این حکایت ها در آنها بررسی تطبیقی شده است- حاکی از آن است که با توجه به فضای حاکم بر اغلب داستان های عاشقانه فارسی، رنگ حماسی با بار عاطفی درآمیخته است ولی در فضای داستانهای عشق عُذری عربی، فضا کاملاً تغزلی است، وجوه شباهت و اختلاف این دو مجموعه از نظر کارکرد شخصیت ها و درونمایه ها تفاوت چندانی ندارد امّا از نظر مضامین عاشقانه، نقش مایه ها و شیوه روایی، متنوع و تا حدودی متفاوتند. بارزترین مضامین عاشقانه در روایت های فارسی، یکطرفه بودن عشق در آغاز، ترس از رقیب، جنگ با عوامل بازدارنده از جمله رقیب به خاطر معشوق و بالاخره پیروزی عاشق بر عوامل بازدارنده و دست یافتن به وصال معشوق است. در حالی که در داستان های عربی، عشق از همان آغاز دو طرفه است، عاشق و معشوق از سخن چین می ترسند. به خلاف روایت های فارسی، در روایت های عربی عوامل بازدارنده، رقابت را به نفع رقیب به پایان می برد و سرانجامِ عاشق و معشوق جدایی و ناکامی است.