نام پژوهشگر: سعیدرضا مشگینه
سعیدرضا مشگینه علی ارشدریاحی
این پایان نامه به دنبال شناخت مبانی فلسفی- کلامی فخر رازی و علامه طباطبایی در تفسیر آیات مربوط به علم الهی و تأثیر این مبانی در برداشت آنها از آیات مربوط به علم الهی است. روش مورد استفاده در این پژوهش توصیفی و اسنادی با تکیه بر تحلیل محتواست. علامه طباطبایی علم را «حصول امر مجرد از ماده برای امر مجرد» می داند. او علم را به دو قسم حضوری و حصولی تقسیم می-کند. در علم حضوری، وجود معلوم نزد عالم حاضر است، و عالم بدون واسطه، معلوم را ادراک می کند. در علم حصولی صورت علمی معلوم مادی نزد عالم حاضر است. صورت علمی وجودی مجرد از ماده است که نسبت به معلوم مادی، قوی تر از آن و واجد همه ی کمالات آن و مبدأ فاعلی آن است. عالم معلوم مادی را به واسطه ی این صورت علمی مجرد درک می کند، اما خود صورت علمی به علم حضوری برای عالم معلوم است. علم حصولی مختص به نفس، و علم مجردات تام فقط علم حضوری است. از نظر فخر رازی علم عبارت است از نسبت و اضافه ی مخصوصی که در هنگام مقابل هم قرار گرفتن عالم و معلوم بین آنها ایجاد می شود. ملاصدرا و حکمای دیگری بر این نظر او اشکالاتی وارد کرده اند. در کلمات فخر رازی تقسیم علم به حضوری و حصولی دیده نمی شود. البته در اکثر مواردی که سخن از علم به میان می آورد، و حتی در بحث علم خداوند، کلمات او با علم حصولی می سازد. علامه طباطبایی سه علم برای خداوند اثبات می کند. یکی علم واجب تعالی به ذات خودش است که این علم در مرتبه ذات او و عین ذات اوست. دیگری علم واجب تعالی به دیگر موجودات در مرتبه ی ذات اوست. این علم که آن را اصطلاحا «علم پیش از آفرینش» می نامند، علمی است اجمالی در عین کشف تفصیلی. علم سوم علم خداوند به سایر موجودات در مرتبه ی ذات آنهاست. این علم که «علم پس از آفرینش» است، بیرون از ذات خداوند است. او علم خدا را به هر نحو که تصور شود علم حضوری می داند. فخر رازی در آثار خود از دو علم, به عنوان علم خداوند سخن به میان آورده است: یکی علم او به خودش و دیگری علم او به مخلوقات. او خصوصا در مورد علم خداوند به مخلوقات، و در مقام تصدیق، از ادله ی متعدد کلامی و فلسفی استفاده نموده است. درعین حال در مقام تصور، توضیحی درباره ی چگونگی آن نداده است، و حتی به حضوری یا حصولی بودن این علم هم اشاره-ای نمی کند. از طرف دیگر او اشکالات متعددی بر علم واجب تعالی مطرح کرده، و درصدد پاسخ گویی به آنها برآمده است. از مسائل مهم در تفسیر آیات مربوط به علم الهی مسئله ی علم خداوند به حوادث زمانی است، که در آیاتی از قرآن به علم خدا پس از حادث شدن حوادث اشاره می کند. برخی این آیات را دلیلی بر عدم علم خدا به حوادث، قبل از حادث شدن آنها می-دانند. اما علامه طباطبایی این علم را علم فعلی که همان ظهور شیء و حضور آن با وجود خاصش نزد خداست، تفسیر می کند، و آن را علمی غیر از علم ذاتی خدا به اشیا می داند. فخر رازی هم این علم خدا را به معنای ظهور علم ازلی او می گیرد. می توان این معنا را به معنایی که علامه کرد برگرداند. فخر رازی آیاتی مثل آیه ی 89 اعراف که بر عمومیت داشتن علم خدا به هم چیز اشاره دارد، دلیلی می داند بر این که خدای تعالی در ازل به همه ی اشیا عالم بوده است، و با توجه به این که تغییر معلومات خدای تعالی را محال می داند، بیان می-کند که باید احکام ثبت، و قلم ها خشک شده باشد، و سعید کسی است که در علم خدا سعید باشد، و شقی هم کسی است که در علم خدا شقی باشد. این کلام او ظهور در اعتقاد او به جبر دارد. علامه طباطبایی این استدلال را مخدوش می داند, و معتقد است دلیل این اشتباه این است که گمان کرده اند علم خداوند هم مانند ما علم حصولی است، در حالی که علم او حضوری است. گذشته از این، آنها توجه ندارند که اگر علم ازلی خدا به فعل انسان تعلق گرفته است، تمام خصوصیات این فعل مشمول علم خداست، و یکی از این خصوصیات, اختیاری بودن فعل است. در نتیجه باید فلان عمل اختیاراً از او سر بزند، نه این که فلان عمل از او سر بزند چه با اختیار و چه بی اختیار، زیرا اگر در چنین فرضی فلان عمل بدون اختیار از او سر بزند، در این صورت است که علم خدا جهل میشود.